امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام به تک تک فرشته های کانون. دیدم بحث کار هست. اومدم بهتون یه چیزایی رو بگم. من کوچیک همتون هستم.




به قول روحانی مسجد محل قدیمیمون که میگفت: جوان اومده میگه کار ندارم. بهش میگم: چی بلدی؟ میگه هیچی. میگم درس خوندی : میگه لیسانس دارم.میگم کدوم دانشگاه: میگه واحد ...... . 




میگفت: شما درستون رو قشنگ بخونین. برای نمره درس نخونین. برای این درس بخونین که یاد بگیرین. برای این بخونین که اگه ترم 8 هستی اگه یک ترم یکی ازت یه سوال پرسید نگی: یادم نیست. 


اونموقع است که همین فارغ التحصیل شدی میری سرکار. اونم کار خوب.


من نمیخوام از خودم تعریف کنم. اما تا حالا خدا خیلی هوامو داشته.در سن 16 سالگی مقاله ای بین المللی برای دانشمندان جوان شرکت گوگل فرستادم. در سن 17 سالگی و 18 سالگی هم همینطور. 


مقاله ای علمی و در زمینه تکنولوژی با تمام آزمایش هایی که انجام داده بودم و تمام فرضیه ها و تمام مراحل کار. در سن 18 سالگی( در اواخر اسفند 1391) به ایالت کالیفرنیا- سان فرانسیسکو- منلو پارک رفتم .


تا همین الان هم که سنم کم هست(19 سال) دو تا پیشنهاد کار خیلی خوب دارم که خودم هم مرددم و شک دارم که به کدومشون بگم قبوله. یکی کار در سیستم امنیتی شرکت گوگل و دیگری کار در بخش طراحی شرکت اپل.


آری شاید باورش برایتان سخت باشد. شاید بگویید اومده پز بده و هر چیز دیگه ای. اما واقعا به حرف روحانی مسجد محله قدیممون پی بردم. همون که گفت تو درست رو با عشق و علاقه بخون.


موفق میشی. خدا هیچ تلاشی رو بی نتیجه نمیذاره. شماها که ماشالله تجربتون از من بیشتره. پس شک نکنین که میتونین موفق بشین.شک نکنین. وقتی گفته از تو حرکت و از من برکت که الکی 


نگفته. خدا خلف وعده نمی کنه. من وقتی طرحم رو در سال دوم دبیرستان به معلم زبانمون گفتم بیا کمکم کن که ترجمه اش کنم بهم گفت : خرج داره. باید خیلی هزینه کنی. این برای جای بزرگیه. 


همون موقع تو دلم گفتم : من که پول ندارم اما یکی رو میشناسم که هیچوقت دوست نداره جز اون پیش کسی برم. با کمک خدا ترجمه اش کردم. دیگه به معلمه هیچی نگفتم.


خواستم اینو بهتون بگم که من حقیر تونستم موفقیت هایی کسب کنم که اینها جزئی از موفقیت هام بود. پس شما هم میتونین. ناامید نشین. طرف اومده میگه با معدل 18.5 بیکارم.


میگم رشته ات چیه؟ اومده میگه ...... که تا حالا خداییش به گوشم نخورده بود همچین رشته ای.


خب عزیز من وقتی میخواستی انتخاب رشته کنی چرا بر اساس علاقه انتخاب نکردی که فردا بتونی یه خلاقیتی چیزی بخرج بدی و پول دربیاری؟اومده میگه : خواستم پشت کنکور نمونم .


خواستم از سربازی فرار کنم. عزیز من به قول معلم زبان سال پیش دانشگاهیمون: اگه بری سربازی بهتره اینه که بری یه رشته بیخود که نه دوستش داری و نه میدونی چیه.




خلاصه کلامم: خواستن توانستن است. میتوان فردی بود با درآمد ماهیانه یک میلیارد تومان( همچین آدمی رو سراغ دارم-خیلی هستن) یا با درآمد 100 هزار تومان. همه چیز بستگی به خودمان دارد. 


وقتی به من حقیر سراپاتقصیر پیشنهاد کار 80 هزار دلاری میدن به شما عزیزانی که این همه تلاش کردین و علم آموختین باید بیشتر بدن. البته باید علم آموخت نه فقط درس ها را پاس(pass) کرد!!!
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
سلام
اوووه عامو بیخیال...

کی ما رو آفرید؟
غیر از خدا؟؟
خب خیالتون راحت ک خودش هم مسئول رزق ما و تامین خواسته های ماست..
خودش میدونه و ما!!!

این خدایی ک خالق بوده..رازق هم هست.. قادر هم هست..حکیم و علیم و صبور و غفور هم هست...

ی وقتی مصلحتش ب امتحان ماست..
ی وقتی مصلحتش ب آسایش و رفاه ما..

ادب اینه ک در هر حال کار خودمونو بکنیم.. بندگیمونو بکنیم..


سمعا و طاعتا..

ی با ب ی نفر گفتم غصه نخور..
گفت برو بابا دلت خوشه!
گفتم آره خوشه.. ب فضل خدا.. ب کرم خدا.. ب رحمت خدا.. ب علم و قدرت خدا..


و بشّر الصابرین!


در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام بچه ها
منم با یه جمع بندی حرفا دایموند و سها را تایید کنم
انقدر ننالیم و گله نکنیم که اثر بد توی زندگیمم میزاره ها
اگه تلاش کنیم و واقعا علم بیاموزیم و در حین همه تلاشمون توکلمون به خدا باشه به خدا کار هم جو رمیشه

یه نصیحت هم از من حقیر :
بچه ها اگه میخاین روزیتون زیاد بشه صدقه بدید در حد توان خودتون
مثلا اگه 2000 تومن تو کیف پولتون دارید 200 را بدید صدقه ، حتی از پول تو جیبی هاتون که بابا میده هم صدقه بدید که خدا بهش برکت میده
من خودم به عینه تو زندگیم تجربه کردم

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  ec51f6eb240f.png]
(1392 آبان 4، 21:52)می توانم نوشته است: چرا؟
چیزی شده هما؟

ناراحتیم بخاطر دردودل های بچه ها بود که البته درد اکثر جووناس 

همین حرفای آقا دیاموند رو میخواستم بگم که خوب شد نمونه عینیش پیدا شد و ... 53258zu2qvp1d9v 

ولی یه مسئله ای که هست اینه که الان شرایط طوری شده که هیاهو و سردرگمی و ... خیلی زیاد شده 

جوونا قدر خودشونو نمیدونن  با هم یکی نیستن ... اعتماد به نفس ندارن ، سخت کوش نیستن

 و هزار تا مشکل دیگه که وقتی بهشون فکر میکنم  خیلی ناراحت میشم 

اینو باید قبول کنیم که 80 درصد مشکل به خودمون برمیگرده  همین که آقای دیاموند گفتن که درسا رو فقط پاس میکنیم و 

تب ارشد و دکتری گرفتیم و فقط به مدرک گرفتن فکر میکنیم!!!

چه وقتاییو که تلف میکنیم  سر هیچ و پوچ 

بی هدف زندگی میکنیم و فقط منتظریم که خودش بگذره!  شایدم خوش بگذره! 

آره  زندگی هامون انقدر عیب و نقص داره که نگوووووووو  ولی بهش فکر نمیکنیم چون درد داره  چون تلخه! 

ولی تا وقتی که باهاش مردونه مواجه نشیم  هم وضع خودمون همینه هم وضع کشورمون! ....
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
سلام
می دونید، اگه ازم بپرسید که چرا ادامه تحصیل دادم و منم بخوام صادقانه جواب بدم، میگم دلیلش به تاخیر انداختن سربازی و ازدواج بود. 46
وقتی لیسانسم رو گرفتم، دیدم اگه ادامه تحصیل ندم باید برم سربازی. به همین خاطر رفتم و دوره ارشد رو خوندم.
بعد دیدم اگه نرم دکترا، باید برم سربازی و بعد هم ازدواج کنم. من هم که نه حوصله سربازی رو داشتم و نه احساس آمادگی برای ازدواج می کردم. این شد که الآن دانشجوی دکترام. 4fvfcja
قبل از ورود به دانشگاه که اصلاً هیچی ... البته ناراضی نیستم ولی مشکل ماها یکی اینه که خیلی هدفمند جلو نمی ریم، یکی هم نبود اطلاعاته. پشتکار هم که به جای خود.

مشکلی که  خیلی از ماها داریم اینه که بعد از انجام یک انتخاب، در مورد گزینه هاش اطلاعات پیدا می کنیم. مثلاً من وقتی وارد دانشگاه شدم، تازه با رشته ها آشنایی پیدا کردم و در واقع انتخاب رشته ام رو بدون این اطلاعات انجام دادم.
بعد از ورود به دانشگاه هم زمینه کاریم رو خیلی آگاهانه انتخاب نکردم. مثلاً الآن تخصص من حل یک مسئله ریاضی پیچیده در زمینه رشته برق هست که فقط به درد کارای آکادمیک و تحقیقات  دانشگاهی می خوره. در حالی که برای قردی که می خواد وارد صنعت بشه، شاخه های فنی تر رشته برق (مثل تاسیسات) مناسب ترند.

خلاصه این که سعی کنید اطلاعات کسب کنید و هدفمند تر کار کنید. حتماً قبل از این انتخابها، با یک فرد با تجربه مشورت کنید. آیین نامه ها و قوانینی که وجود داره رو بخونید و ... . بسته به ابتکار خودتون ممکنه یه نمودار یا یه نقشه ترسیم شده از راهی که می خواید برید، می تونه به تصمیم گیری کاملتر کمک کنه.
همچنین در نظر داشته باشید که ممکنه نتونید به هدف اولیه تون برسید و ممکنه خیلی از فرضیاتی که الآن در نظر گرفتید درست از آب در نیان، پس این عدم قطعیتها رو هم توی تصمیم گیری تون بگنجونید.

آقا عطا، پیشنهاد می کنم شما هم با اساتیدتون در مورد شغل آینده مشورت داشته باشید. ممکنه یه نکته ای چیزی رو بدونند و راهنمایی خوبی انجام بدن.
منم سال دیگه کنکور در نیام که نمیام چون حوصله درس خوندنو ندرام بایستی برم سربازی،البته اینایی که رفتن میگن دوران شیرینیه[تصویر:  e.gif](دلخوشی) طرح عفو رهبری و کفالت و هیچی هم به ما نمیخوره شانس ما:دی
پ.ن :امام رضا(ع) ضامن آهو شد،رهبر شما هم ضامن ما شو فعلا نبرنمون سربازی بعدا خودم میام4chsmu1
إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! 
********
بگذار ابر سرنوشت هرچقدر که میخواهد ببارد؛
ما..
چترمان خداست!
********
(: Ты перед скрытой камерой, пожалуйста, улыбаться
صحبت از کار و درس و نبود آینده شغلی شد و درد و دل دوستام شد من اینو فقط میگم:
گر چه   خاک   سرزمین  پاکم از  جنس  طلاست
فقر و ماتم   گریه  و غم   سهم   باباهای ماست




اما این واسه دل خودم
این بار آخرم بود.دیگر دوباره ای نیست
                                    دنبال من مگردید.قلبم اجاره ای نیست
تازه رسیدم از راه.حال  سفر  ندارم
                                   باید دوباره کوچید.انگار چار های نیست
این جاده های خاکی.انگار قد گشیدند
                                  ای شانه های زخمی.راه کناره ای نیست
دستم به دامن تو.ای کور سوی فانوس
                                  در آسمان این شب. حتی ستاره ای نیست
این آسمان شکسته.ماندن ندارد اینجا
                                حالا زمان کوچ است.حرفی.اشاره ای نیست
دیگر گناه و تقصیر.علت نمی شناسد
                                انسان خسته حتی.این بار کاره ای نیست
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
چـــه ساده !!
دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده...به یک دلخوشی کوچک...

به یک احوالپرسی ساده...به یک دلداری کوتاه ...

به یک "تکان سر" یعنی تو را می فهمم...

... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری! به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"

... به یک وقت گذاشتن برای تو...

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه !

به شنیدن یک "من کنارت هستم "... به یک هدیه ی بی مناسبت ...

به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...

به یک غافلگیری :به یک خوشحال کردن کوچک ...

به یک نگاه...به یک شاخه گل...

دل آدم گاهی...چه شاد است ...به یک فهمیده شدن درست !

به یک لبخند! یک سلام !

به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!

و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم دریغ میکنیم

و تمام محبت و دوست داشتنمان را گذاشته ایم کنار

تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم...!!!
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


وقتی حرف از غم و غصه می شه
همه غم و غصه های ما ها پیش غم و غصه یه کسایی لنگ می اندازه

نمی گم مشکلات ماها کم هستن اما همین که خودمون دنبال راه حلیم و انقدر قدرت داریم که براش سعی کنیم بازم شکر

اگر دلشو ندارید نخونید این قسمت رو

شبکه سلامت بود به نظرم الان داشتن درباره شیشه صحبت می کردن از پدر و مادر !!! که معتاد به شیشه بودن و دختر کچولوشونو داغ زده بودن با سیگار پاهاش دستاش چشماش ک منجر به کوری شده بود روزها و روزها ... و در اخر با چکش زده بودن تو سرش
به خدا دلم می خواد زار بزنم داد بزنم بگم اخه چرا خدا؟
آخه این بچه چرا پا شو تو این زندگی گذاشته؟
فکر می کردم وقتی بچه بودم خیلی خیلی انقدر که سرم گیج می رفت حتی از خودم بی خود می شد گاهی
فکر می کردم چرا خدا منو افرید ؟ بیشتر وقتا می گفتم چرا ی بچه باید تو شرایط بدی به دنیا بیاد؟ چرا یه عدا نباید بچه داشتن حسرت بکشن یه عده اصلا حالیشون نباشه که بچه دارن
براش دعا کنین
من نمی گم دعا کنین زنده بمونه با چشم کور با احتمال ضایعه مغزی با پدری ک به ارامش هر چه تمام پشت به دوربین داشت می گفت بچه رو چه بلاهایی به سرش اورده مادری ک اون هم شیشه مصرف می کنه ... واقعا کس دیگه ای دور و برش هست که ازش مراقبت کنه؟ که بهش زندگی بده ؟
زندگیش تباهه برای دلش دعا کنین


کاش هیچ کسی درگیر هیچ چیزی ک عقل رو زائل می کنه نشه از سیگار گرفته تا شیشه تو رو خدا شما هم مصرف نکنین:13:

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام..
می توانمه قشنگ من
فدای اون دل پاکو مهربونت بشم
حق داری که ناراحت بشی منم وقتی خوندم دلم کباب شد..
اما نازدونه
اونم مث منو تو خدایی به این بزرگی و مهربونی داره
نگران هیچ چیزی نباید باشی وقتی خدارو داری..
خدا هرچی خیره براش مقدر کنه و پدرو مادرش به خودشون بیان..
ک حیف این دوروزه عمره که به تباهی بره1276746pa51mbeg8jKhansariha (18)Khansariha (8)
ﺗﻮ ﺭﺍ نمی ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است.. 2uge4p4 53258zu2qvp1d9v
 قرار عاشقی...
وقتی این حرفا می شه مسافر جان
من ترجیح می دم حرفی از خدا نزنم
می ترسم کفر بگم
باز کافر شم 13

[تصویر:  nasimhayat.png]
دلم گرفته... ای خدا چرا اینکارو بام میکنی...دوس دارم بمیرم
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
یک هفته عمل پدر رو انداختن عقب ... یعنی از اون هفته افتاد برای 7 صبح فردا  .... دکترش دکتر معروفیه تو تهران .. میگه پدرت انقباض قلبش رو 15% هست ... از اینه که میترسن ... چون عملش یه نیم روز طول میکشه ... میگه شاید بیرون نیاد از اتاق عمل .. میگه شایدم اگر بیاد دیگه مثل قبل نباشه ...
اینا رو دیروز بهم گفت ، گفته بود بچه هاش بیان ، باید حرف بزنم باهاشون ...
اینا رو گفت به ما .. ما هم دلمون لرزید .. طاقت نیاوردم و زدم بیرون ... نفسم تنگ شده بود که بغضم ترکید و خلاص ...

اما اینم گفت که بهترین راه عمل جراحیه براش ...

واسه همینم امیدواریم ... و سعی میکنیم طبیعی زندگی کنیم این روزا ... مثل همیشه ...
پدرم سنی خیلی بالایی نداره 53 سالشه ، اما حتی از پدرزنش هم پیر تر نشون میده ..خیلی شکسته شده ... زندگی نساخت باهاش ...
و سیگار پشت سیگار ... 
قبلنا باهاش کشتی میگرفتم ... الان نحیف شده ...
امروز رفتم اونجا ، بردمش حموم .. صورتشو تراشیدم ...

ان شالله فردا سالم برمیگرده از اتاق عمل ... آمین ..
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
(1392 آبان 7، 21:47)Mojтaba ρiloт نوشته است: یک هفته عمل پدر رو انداختن عقب ... یعنی از اون هفته افتاد برای 7 صبح فردا  .... دکترش دکتر معروفیه تو تهران .. میگه پدرت انقباض قلبش رو 15% هست ... از اینه که میترسن ... چون عملش یه نیم روز طول میکشه ... میگه شاید بیرون نیاد از اتاق عمل .. میگه شایدم اگر بیاد دیگه مثل قبل نباشه ...
اینا رو دیروز بهم گفت ، گفته بود بچه هاش بیان ، باید حرف بزنم باهاشون ...
اینا رو گفت به ما .. ما هم دلمون لرزید .. طاقت نیاوردم و زدم بیرون ... نفسم تنگ شده بود که بغضم ترکید و خلاص ...

اما اینم گفت که بهترین راه عمل جراحیه براش ...

واسه همینم امیدواریم ... و سعی میکنیم طبیعی زندگی کنیم این روزا ... مثل همیشه ...
پدرم سنی خیلی بالایی نداره 53 سالشه ، اما حتی از پدرزنش هم پیر تر نشون میده ..خیلی شکسته شده ... زندگی نساخت باهاش ...
و سیگار پشت سیگار ... 
قبلنا باهاش کشتی میگرفتم ... الان نحیف شده ...
امروز رفتم اونجا ، بردمش حموم .. صورتشو تراشیدم ...

ان شالله فردا سالم برمیگرده از اتاق عمل ... آمین ..

سلام داداش. ان شا الله که خدا پدرت رو شفا میده و از قبل هم بهتر میشه. خدا بزرگه. خدا خیلی مهربونه. به بزرگیش قسم که پشت هر کاریش یه حکمت خیلی بزرگه. شک نکن. ما همه برای شما و پدر بزرگوارتان دعا میکنیم. ان شا الله که هر چی زودتر خوب بشن و ما باز شما رو شاداب و سر حال و خوشحال ببینیم. شک نکن که خداوند با شماست. خدایی که در این نزدیکیست. 

خدایا همه مریضا رو شفا بده از جمله پدر آقای مجتبی پایلوت و .........( پدر من حقیر )   و بقیه بیماران
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
سلام

یادتونه گفتم آخر این هفته مصاحبه کاری دارم، برام دعا کنید؟ فردا بود... کلی خودمو آماده کرده بودم... امروز عصر گفتن کنسل شده... باورم

نمیشد.... ای خدا... آخه چرا....

دلم گرفته
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان