1392 دي 17، 21:18
خدا امروز یه جایی بودم
فقط تو بودی و من
هیچ کس دیگه نبود
کاش میشد برق هاهم خاموش می بود
بهت گفتم :
بیا اون دنیا که ان شاءالله همین امشب باشه
فقط داد می زنم
می گم این پدر مادر بود نصیب من شد
همه عیب هاشون رو بهت می گم ، داد می زنم
خوب که تموم شد
میرم سراغ کسایی که به اصطلاح دوست بودن
یکی یکی ازشون گلایه می کنم
دوست دارم جلو چشمام پر پر شون کنی
که با احساسات من اینجور بازی نکنن
خودت می دونی چه کارایی کردن
پدر مادر رو نذاشتی لعنت کنم
ولی ان شاءالله هر چی دوست احمق دارم همه شون تو دنیا و آخرت خیری نبینن و به خاک سیاه بشینن همشون
و مادرشون به عزاشون بشینه در هر دو دنیا...~X(
خودت می دونی سالهای ساله هی می گم منو از این دنیا ببر
از دست خودت و این همه مخلوقاتت دیوانه شدم
ببرم تا خود کشی نکردم
ببرم...
ورزش دشمن خـ . ا
« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»