امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

بلند شو عاشق
بلند شو مرد . میدونیم چه حالی داری ولی باید خودت رو جمو جور کنی. تسلیم نشو بازم دوباره شروع کن.
شکست اون نیست که زمین بخوری شکست اونه که زمین بخوری و بلند نشی.
دوباره سعی کن. دستامونو ببین همه با توییم. دستتو بده به ما و بگو یا علی و بلند شو و راهت رو ادامه بده.
تو میتونی تو عاشق فاطمه زهرا هستی.
هممون میدونیم که میتونی که میتونیم همه باهم در کنار هم این مسر پاکی رو بریم. آره این مسیر توست این مسیر ماست.
هرگز تسلیم نمیشیم و ادامه میدیم. اگر هزار بارم زمین بخوریم بازم راهمون رو ادامه میدیم حتی سینه خیز.


مسیر رو ادامه خواهیم داد
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

خدایا دمت گرم Khansariha (69)
حکمتت رو شکرKhansariha (48)
آخر سر می خواهی چیکار کنی
اون واقعا ایوووووووووووووووووول داره 
317
خدایا منتظرما varzesh
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
(1394 مرداد 2، 14:40)Mehdi.R نوشته است: خدایا دمت گرم Khansariha (69)
حکمتت رو شکرKhansariha (48)
آخر سر می خواهی چیکار کنی
اون واقعا ایوووووووووووووووووول داره 
317
خدایا منتظرما varzesh

واضح تر میگی؟ !  Khansariha (134)
خیلی حالم بده 

ده بار نوشتم و پاک کردم 
نمی دونم از کجا و چطور بنویسم اصلا چرا دارم می نویسم

کاش می شد منم می تونستم 
سر شبی،
خاله م و شوهرش و پسر کلاس اولی شون یه سر بهمون زدند.

مامان م روی صندلی بود،
داشتیم یه کم شربت بهش می دادیم بخوره.
پسر خاله م،
مشت می زد تو کمرم،
هی می گفت:
پیر شدی، چرا زن نمی گیری؟
من م خجالت کشان جلو بقیه،
نمی دونستم چی بگم، الکی لبخند می زدم. 1276746pa51mbeg8j

گاهی مادرم،
این مباحث ازدواجی پیرامون من رو می شنوه،
می زنه زیر گریه،
بی صدا ...

یه کم از موهای صورتم، کنار چونه،
سفید شده،
سر همین که جلب توجه می کنه،
یه روز در میون موهای صورتم رو اصلاح می کنم.
پسر خاله م گیر داده بود و ول نمی کرد.

خواستیم مادرم رو یه کم ببریم بیرون،
پارک کنار خونه،
دارم کفش م رو می پوشم،
پسر خاله م داد می زنه:
اَه ... چند ساله این کفش و می پوشی!؟
چه قدر بچه ها خوبند،
حرف شون رو مستقیم می زنند.
حالا کفش نو هم بخرم،
کِی بپوشم، باهاش کجا برم!؟
روزایی که خونه م،
نهایت تا سر کوچه ای، خیابونی می رم، اونم برا یه خرید روزانه ی سریع.

دو سال و نیم گذشته،
و چه زود ...
عبور خواهیم کرد ...
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
خدایا شکرت
ممنونم که مثل همیشه هوامو داری
خدایا احساس میکنم این روزا ازت دور شدم
گرفتار زندگی و مشغله های الکی شدم
خدایا منو از خودت دور نکن
بازم مثل همیشه تنهام نذار و هوامو داشته باش
خدایا منو ببخش که گاهی وقتا غفلت میکنم 
خدایا منو بخش که گاهی وقتا انقدر گرفتارم که فراموش میکنم یادت کنم
خدایا گناهانم رو ببخش
[تصویر:  montada.rasoulallah.net-1315334274-U2520.gif]

«وَ اصْبِرْوا انَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»

و صبر كنيد كه خدا با صابران است. (سوره انفاق، آيه 46).


[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
خبر درگذشت یک دوست رو شنیدم ، اصلا باورم نمیشه 

شوکه شدیم همه ، چند روز پیش باهاشون صحبت کردیم ، امروز متوجه شدیم که تو تصادف از دنیا رفتن 

ایشون یه شیعه واقعی مولا علی ع بودن 

اصلا باورم نمیشه خداکنه صحت نداشته باشه  20 20 20 20 20 20 20 20

خیلی داغون شدم خیلی ..............................
نقل قول: خبر درگذشت یک دوست رو شنیدم ، اصلا باورم نمیشه


خدا رحمتشون کنه...

ما هم براش یه فاتحه میخونیم
دست نوشته


اینو ندونستم کجا باید بذارم،
همین جوری سر از اینجا در آورد.
53

[تصویر:  Hndwrtng.jpg]
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
خبر درگذشت مظلومانه دوست 

دارم دق می کنم باور ندارم که دیگه نیستن ...

دارم می میرم 

قلبم داره از جا کنده می شه  20 20 20 20 20 20 20 20 20 20 20
20 20 20 20
خستم...........

میگم ای کاش نبودم......

اما مهم نیست.... مگه وقتی خسته ایی نمیتونی زندگی کنی؟ نمیتونی حرکت کنی؟!

حرکت میکنم ولی خستم....

سریعتر هم میرم....نزدیک اونایی که منو نمیفهمن نمیشم...

دیگه برای خودم زندگی میکنم...حرف بقیه مهم نیست...

53
دلم گرفته...
همین
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
(1394 مرداد 5، 18:06)به امید خدا. نوشته است: دلم گرفته...
همین

چرا؟ Khansariha (18)
دله دیگه بعضیا وقتا میگیره
خیلی پی اش رو نگیر داداش جون Khansariha (18)
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
درد دل زیاده... انقد که ادم نمیدونه از کجاش بنویسه
تا اونجایی که یادم میاد هیچ وقت تو زندگی دوست نداشتم یه پسر میبودم و همیشه به دختر بودن خودم افتخار می کردم.
البته چیز عجیبی نیست و  از نظر روانشناسی قبول داشتن هویت خودت به عنوان مرد یا زن بخشی از
سلامت روان محسوب میشه!
اما امروز سر یه بحث و جدل با مادرم واقعا دلم گرفت و یرای یه بار هم که شده دوست داشتم یه مرد میبودم. تو جامعه ما پسرا
خیلی زود می تونن مستقل بودن خودشون رو اعلام کنن، حتی اگه ازدواج نکنن می تونن جدا زندگی کنن.امنیت دارن و ...
دختر که باشی اگه نتونی مرد رویا هات رو پیدا کنی مجبوری تا اخر عمرت با خانواده ات زندگی کنی ،
مجبوری یه عمر افکار  و عقایدکاملا مغایر با نظر خودت رو تحمل کنی و صدات هم درنیاد و گرنه میشی دختر
بی چشم و رو  و مایه ابرو ریزی خانواده!!!
اینا ادم رو داغون میکنه،  حتی گاهی وقتام مجبور میشی برای فرار از این همه فشار بری با کسی ازدواج کنی
 که هیچ سنخیتی با تو نداره، این یعنی از چاله دراومدن و افتادن توی چاه!!!
خدایا چه کار کنم، راهی جلو پام بذار
خسته شدم از این همه افکار پوسیده، از این همه تعصب بی جا....               20 20 20
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی کهنباشم


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان