درد دل های شما

[سها]

سلام

استادم میگفتن شادی زیادی رکود میاره.. کسی ک خیلی راضیه تلاشی برا تغییر نمیکنه..میمونه تو شرایطی ک داره..
اما اگه غم داشته باشی.. اگه دلت بلرزه و نگران باشی.. اگه دغدغه داشته باشی.. اگه اذیت بشی..تلاش میکنی ک خلاص بشی..
خودتو نجاب بدی.. ب آب و آتیش میزنی ک تمام بشه و رد بشی ..


خیلی بده راضی باشی ب بدی!!
بی تفاوت بشی ب نکبت.. بیخیال بشی نسبت ب شرایطت!
خیلی بده..

خدا عاقبتمونو ختم بخیر کنه.

در پناه خدا..
یاعلی.

[Mehdi.R]

دیشب شب بدی بود برام
بی خوابی و یکم از خود بی خود شدن خواب رو بهم حرام کرد
نسخه تکراری دکترهایی اورژانس هم جواب نداد
اما نذاشتم بشکنم
یهو از خواب بیدار شدم دیدم 8:30 صبح
امروز زیاد حالم خوب نبود
و سردرد بد که از ظهر تا حالا دارم تحمل میکنم
دیشب اتفاقی به ی موضوعی خوردم که خیلی برام زجر آور بود
موضوعی که دیگه تعصبات و شرم و حیاها بین اکثر دخترها داره کم رنگ میشه
دوباره اون افکارها آمد سراغم که
حماقت کردم و ی پسر مثبت اندیش بودم و تا حالا با هیچ دختری رابط نداشتم
باز هم خدا رو شکر تو ذهنم ی همسر ایده آل آینده ساختم که بهش دل خوش باشم
امروز 51 روز پاکیم هست
رکورد جدید در زندگیم
قبلا 50 روز پاک داشتم که وقتی شکستم یک هفته بعدش با کانون آشنا شدم

و تونستم دوباره اون رکورد رو بزنم و فرقش اینکه تو کانون ثبتش کنم
یکم وسوسه شدم که بی خیال ترک بشم
اما میبینم که آخرش سرابه
یکم روحیه میخوام
خانواده بدجوری رو اعصابم راه میرند
خدایا بذار تا 60 روز دوام بیارم

[تـــواب]

سلام

استادم میگفتن شادی زیادی رکود میاره.. کسی ک خیلی راضیه تلاشی برا تغییر نمیکنه..میمونه تو شرایطی ک داره..
اما اگه غم داشته باشی.. اگه دلت بلرزه و نگران باشی.. اگه دغدغه داشته باشی.. اگه اذیت بشی..تلاش میکنی ک خلاص بشی..
خودتو نجاب بدی.. ب آب و آتیش میزنی ک تمام بشه و رد بشی ..


خیلی بده راضی باشی ب بدی!!
بی تفاوت بشی ب نکبت.. بیخیال بشی نسبت ب شرایطت!
خیلی بده..

خدا عاقبتمونو ختم بخیر کنه.

در پناه خدا..
یاعلی.

سلام کاملا با شما موافقم خواهر 

اما مشکلی که من دارم البته دوستان می گن شاید اینجا هم تایید بشه ، می گن تو خیلی تو غم و غصه ای همش انرژی منفی می دی به  محیط 

ولی خدایی من همچین قصدی ندارم ، خب یک سری چیزایی تو زندگیم هست که نه باعث خوشحالی بشن و یا اینکه بهم روحیه بدن ، خب نمی تونم الکی بگم به چهقدر همه چیز ایده آله و ذهنم خیلی درگیرشون می شه . چون برام مهم هستن 

حالا دیگران اینطور منو نقد می کنن 

[Mehdi.R]

می توانم خانوم
این دخترهای که به پست من خوردند
تا حالا همشون ی جورایی میلنگند
دوستام هم همین نظر رو دارند
حالا یا واقعیت همینه
یا اینکه من مسیر رو اشتباه میرم

[Mehdi.R]

خوب باز هم خداروشکر که من دارم مسیر رو اشتباه میرم
پس حالا نوبت میتوانم خانوم بچه های کانون هست
که راه درست رو به من نشون بدند

منتظرما

[همساده]

دیشب وسوسه سختی رو گذروندم واسه اینکه تو ناخوداگاه و خواب نشکنم. تلاش کردم خدا رو شکر هم موفق بودم.
الان غول شهوت درونم داره خودشو به در و دیوار میزنه جوری که از صبح تا الان قدرت هر کاری رو ازم گرفته حتی نتونستم پیش استاد راهنمام برم.
آخه کم پیش اومده تو این سالها ازم چیزی رو بخواد و من تغذیه ش نکنم.
داره به روح و جشمم چنگ میزنه. از صبح تا الان تو کانونم که خدای نکرده تغذیه ش نکنم.از زندگی عادیم ساقط شدم ولی خب همه چی به مرور بهتر میشه مهم روزهای اوله. این یه تجربه جدیده تجربه خواب و ناخوداگاه و خ.ا. درست میشه همه چی.

به قول سها خانم نمیخوام عادت کنم به نکبت به بدبختی. خوب هوشیاری درد داره ولی دردش لذت بخشه.

خدایا به من و همه خواهر برادرام کمک کن

[Mehdi.R]

یادم سال دوم دبیرستان بودم
حدود 8و9 سال پیش
اون موقع ها برای خودم ی فیلسوفی بودم
در ی تجزیه و تحلیلی که کردم
فهمیدم که زندگی من نابود شده است و به فنا رفته
با اینکه این نکته رو باور داشتم اما تمام تلاشم رو کردم که
این شرایط رو تغییر بدم
بعضی وقت ها خوب بود
خودم رو به خیلی ها ثابت کردم که من میتونم زمین رو به زمان وصل کنم
من اراده فولادین دارم
هر کاری رو بخوام بکنم فقط کافی اشاره کنم و میتونم
خیلی بچه ها قبولم داشتند و دارند
خیلی ها با حمایت هام به ی جایی رسیدند
خیلی ها رو مسیر زندگشون رو تغییر دادم
اما تنها چیز و مهمترین کار که نتونستم بکنم این بود که
نظر خانوادم رو جذب کنم
هر کاری کردم به جایی اینکه تحویلم بگیرند
تشویقم کنند
حمایتم کنند
ی ایوووووووووووووووووووووووووول بهم بگند
نشد که نشد
همیشه تحقیر
همیشه انتظارات بی جا
همیشه نیش و کنایه
همیشه در باورشون نفهم بودن
هیچ وقت بابام رو فراموش نمیکنم
تا وقتی بود ایوووووووووووووووووووووووووووول داشت
جور بارم اورد که محتاج هیچ کسی نباشم حتی خانواده
خیلی کارش درست بود
و خیلی زود از دستش دادم
تو سن 17 سالگی
وقتی رفت امیدها و باورهای من هم رفت
تنها امیدم این بود که ازدواج کنم و با ازدواج خودم رو به خانوادم اثبات کنم
اما چرخ روزگار برعکس تابید و تنها چراغ امید من رو خاموش کرد
صاف و صادق رفتم جلو
جو خانواده رو براش تشریح کردم
جز به جز خط به خط
گفتم هدف من از ازدواج چی هست و تنها امیدم هست
تو چشماش نگاه کردم
گفتم اگه میدونی مناسب هم نیستیم
اگه میدونی با ارزش ها و باورهای من مچ نیستی
اگه میدونی دنبال ی رابط دوست دختر دوست پسری هستی
اگه میدونی زندگی کردن با من برات سخته
اگه میدونی....
اون میدونست اما من نمیدونستم
اون تور پهن کرده بود و من به فکر پرواز بودم
بدجور شکستم
غرورم
ارزشم
باورم
هدفم
زندگیم
تنها چراغ امیدم
همه چیز رو گند زد بهش
و من ماندم و تنهایی
دوست دوران بچگیم
و  شدم تسلیم زندگی
آری من همان نابود شده نه سال پیشم
و تنها آرزویم خانه ابدیست
اما درتوفیق اجباری زندگی گیر کردم
روزمرگی های تکراری
اما بلاخره یک روز تمام خواهد شد
و آن روز روز من خواهد بود

[m.a.h.d.i]

بیام درد دل بنویسم که چی بشه
چه فایده؟
دوست واقعی حقیقی هیچ وقت مثه دوست واقعی مجازی نمیشه
وقتی که تو یه دوست ححقیقی واقعی نداری و مثلا می تونی تو کانون چند تا دوست واقعی مجازی برا خودت پیدا کنی چه فایده؟

کاش یه دوست خیلی صمیمی و پایه می داشتم!
خیلی سخت می تونی تو این دوره زمونه یه دوست پایه پیدا کنی
نمی دونم منظور از پایه را می فهمید یا نه؟

همه رفتند تو خودشون
آدم ها شدن مثل کالا و دوستی ها هم کالایی شده
آدم ها احساس دارند
به نظر من وقتی میتونی روی کسی تاثیر بذاری که اون را یه انسان حساب کنی، انسان با احساس

تا وقتی همینیم که هس، همینه که هس

[تـــواب]

غصه غصه رو هم می ذارم تا دورمو دیوار بکشم ...

[تـــواب]

نگاه کردن به دیگران ........ پیشرفت ها .... اوج گرفتن ها ... بالا رفتن ها ....... خنده ها ....... با هم بودن ها ...... اشتغال ..... تحصیلات بعد از لیسانس 

ماشین خریدن ها ..... خونه خریدن ها ..... درامدها ..... ازدواج ها .... زندگی کردن ها .....

من از 8 ماه پیش تا حالا هیچ پیشرفتی نکردم ... بلکه پسرفتم کردم  :smiley-yell:

[K_1]

بارها اینو تو کانون نوشتم فکر کنم:

به معلممون گفتم:
آقا ما سرعتمون کمه (در تست زدن و اینا)، چیکار کنیم؟
گفت: سرعتتو زیاد کن!

یکی از بهترین توصیه ها به من، اگه بهترین نباشه.

[Mehdi.R]

یکی از فانتزیام اینکه
همین الان یهویی
پیش داداش تواب بودم
گوشش رو میگرفتم
می تابوندم
که چرا اینقدر پس رفت داره 
دهه 
تواب جان دادا
تو همیچین پس رفتی هم نداشتیا
الا 45 روز که پاکی
ایوووووووووووووووووووووووووووول داری

[m12]

من کلا شدم استاد گند زدن ... اونم وقتی دارم یه مرحله ای رو پشت سر میزارم....
اصلا شیرینی جشن برای پیروزی تو یه مسایقه رو به خودم زهر میکنم........خیلی واقعا اوستا شدم در این مورد...........واقعا که.........

[تـــواب]

هعییی چیزی نگم بهتره 

[vojdan bidar]

نگاه کردن به دیگران ........ پیشرفت ها .... اوج گرفتن ها ... بالا رفتن ها ....... خنده ها ....... با هم بودن ها ...... اشتغال ..... تحصیلات بعد از لیسانس 

ماشین خریدن ها ..... خونه خریدن ها ..... درامدها ..... ازدواج ها .... زندگی کردن ها .....

من از 8 ماه پیش تا حالا هیچ پیشرفتی نکردم ... بلکه پسرفتم کردم  :smiley-yell:

خودتونو با بقیه هیچوقت مقایسه نکنید ، من حتی خودمو دیگه با گذشته خودمم مقایسه نمیکنم ، تنها کاری که خوبه انجام بدین اینه که فقط دیروز رو در ذهنتون مجسم کنید که چگونه بودید ، امروز سعی کنید از دیروز بهتر باشید ، کارهایی که همیشه به خودتون میگین از فردا انجام میدم امروز انجام بدین،  این دو نکته کلید موفقیته