امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

اتفاقا درامش تو همون دو خط آخره
باور کن که اگه امشب رییس جمهور خونمون بود میرفتم حموم حالا هر فکری میخواست با خودش بکنه
اما الان نمیدونم چکار کنم
جالبیش اینه آخرین باری که تو خواب اونطور شد رو اصلا یادم نمیاد
[تصویر:  2a3rg53xw8j9p4abhyd2.jpg]
 سپاس شده توسط
چند وقت پیش من تو اورژانس نوشتم که همش دلمه با جنس مخالف صمیمی و دوست بشم. یه دوست بهبودی بهم گفت آیا دوست داری با خواهرت یا ناموس خودت کسی دوست بشه اگه دوست داری خوب تو هم دوست شو؟
اگه چند سال پیش بود من یه دعوا با خودم میکردم چرا اینجوری گفتم که همچین جوابی بشنوم. چون روی ناموس خیلی حساسم(یعنی حساس بودم. دروغ چرا گاهی فکر میکنم با اصرار به شهوترانی غیرتم کم شده) اما خوب با اینکه میدونستم این حرف این دوست درسته صد در صد ولی به یکی مثله من جواب نمیده این حرف یعنی نمیتونه جلومو بگیره که نرم دوست بشم. اما با شنیدن اون یه چیزی برام تداعی شد گفتم اینجا بگم شاید حالم بهتر شد.
5 الی 6 سال پیش بود که دوتا از خواهرام( که هردوشون مجرد بودن) دعواشون شد وسط دعواشون مشخص شد که خواهر کوچیکم با یه پسره دوست تلفنی شده.یعنی تا شنیدم داغون شدم منم غیرتی، خونمون رو کردم مثه فلوجه عراق به زور گرفتم موبایلشو شماره پسره رو از توش درآوردم و حالا بقیه ش بماند... بعد این جریان خیلی گریه کردم به حضرت ابالفضل گفتم ناموسم رو دست تو میسپارم از ناموسم مراقبت کن منم قول میدم به ناموس مردم دست درازی نکنم قول میدم دیگه خودارضایی نکنم. بعد یکی دو سال دیگه همین خواهرم به تلافی اینبار اومد بهم نشون داد که اون یکی خواهرم پول داده به یه همکلاسی پسرش و این حرفا گوشیشم آورد من نگاه کردم دیدم آره چه پیامکهایی رد و بدل شده بینشون اینبار من عصبی شدم ولی نه مثه دفعه قبل( خیلی دوست دارم بگم سنم بالاتر رفت و اب دیده تر شدم که دیگه دعوا درست نکردم ولی صادقانه اینکه دوز غیرتم پایین اومده بود)، رفتم به داداش بزرگه گفتم جریان رو البته توی نامه نوشتم براش روم نشد بهش بگم خواهرمون دوست پسر داره، به نوعی از مسئولیت شونه خالی کردم اون قضیه رو هم داداش بزرگم حل کرد ولی باز من یاد قولی که به حضرت عباس دادم افتادم و کلی گریه کردم که این سزای کارایه خودمه.الان دوتا خواهرم یکی بچه ش 2 سالشه یکی هم همین یه ماه پیش عقد کرد هر دوشون پاک موندن و پاک ازدواج کردن ابالفضل سر قولش موند ولی من چی؟
دوست ندارم تو سر خودم بزنم دوست ندارم بگم که من یه آدم نامردم که زیر حرفش میزنه چون اینا بیشتر منو به شهوترانی سوق میده.دوست ندارم فکر کنم که به تلافی این کارا بلایی سر همسر یا دختر خودم خواهد اومد. خدا رو شکر که فهمیدم راهی برای درمان همه مشکلاتم وجود داره خدا رو شکر که میدونم با پاکی و هوشیاری میشه همه چیز رو جبران کرد. خدا رو شکر که میدونم هیچ وقت دیر نیست. خدا رو شکر که اگه قول و قراری گذاشتم با حضرت ابالفضل گذاشتم با مرد گذاشتم. ایشالا همه مون یه روزی هوشیار میشیم دلم خیلی روشنه
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
تک و تنهام تو اتاقم درو بستمو ساعتهاست به گوشیم خیره شدم
رفتم درد دلامو خوندم از قبل ..
اروم شدم
چیبگم
انگار دیگه دردی حس نمیکنم
انگار حسی برام نمونده
...
.
سلام آقای پاردایس خوبید؟ چی شده که گوشه نشین شدین؟
 سپاس شده توسط
سلام بچه ها 53
حالم خوب نیست .
درگیر بیماری شدم که زندگی عادی رو برام مختل کرده Hanghead
در بدترین حالتش احتمال یک نوع سرطان هست Hanghead

برام دعا کنید
_ 53
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
خدایا خدا جونم 
ما کانونیا این اقا پیروز رو به خودت میسپاریم هواشو داشته باش. 
ما به جز تو کسیو نداریم ک خودمونو دوستای کانونیمونو به تو بسپاریم
برای همه خوبی سلامتی شادمانی و خنده و موفقیت میخوام
منم کنارشون باشم 
خدا جونم ازت بابت امروز متشکرم منفی مثبت زیاد داشت بخصوص دعوام با قنادی اما همینکه دوسومش مثبت بود اینکه الان لبخند به لبمه ازت متشکرم.
حالا من موندم فشار مادر ، من اصلا آمادگی ازدواج ندارم واقعا ، یکیش همین مشکل بنیادی و سرسخت و البته بحث درآمد و اشتغال و اینا ... 
می ترسم از اینده 
زندگی کسانی مثل من اصلا با ریسک سازگاری نداره 
یک ریسک ممکنه کاری کنه که دیگه هیچوقت نشه شروع کرد 
من خودم رو خیلی پایین تر از اون خانوم مد نظر می دونم
 سپاس شده توسط
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد

پروبال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

خیلی کمک میخوام چند روزه
[تصویر:  2a3rg53xw8j9p4abhyd2.jpg]
 سپاس شده توسط
اقا جواد خوبین ایشالا؟ مشکلی پیش اومده؟
 سپاس شده توسط
صدای اذان می اید ومن در حسرت یک انسان عادی شدن و ادم بودن و لیاقت نداشتن برای روزه گرفتن و ...
به حال و هوای این دل چی بگم ک چشام رو پر از اشک کرده و هق هقامو در گلوم حبس و ...
جزوی از این ماه رمضان شدن لیافت میخواد ک دوسالیه من ندارم و هر سال فقط برام حسرتش میمونه ...
خیلی حرفای دیگه ام دارم اما امون از این چشمای پر از اشکم و این حال دگرگون ک هنگ کردم چجوری باید این کلماتی ک تو سرم هجوم اوردن رو بیان کنم و ....
دست اخر من میمونم و این نفس های ب شماره افتاده و ...
 سپاس شده توسط
سلام انسان عادی شدن؟
کسالتی هست خدای نکرده؟
[تصویر:  2a3rg53xw8j9p4abhyd2.jpg]
 سپاس شده توسط
راضیم به رضای خدا. حتما حکمتی وجود داره ک منه حقیر از درکش قاصرم. 
همه چی خوبه خداروشکر
ادم نباید با دنیا بجنگه باید تسلیمش شه این دنیایی ک مصیبته فقط باید باهاش ساخت و کنار اومد. خدا بزرگه. Greenstars Greenstars
 سپاس شده توسط
آهای فرصت کم 
آهای راه زیاد  Hanghead
یه عمر فاصله بود 
از تو به این اغوش 
بین من و تو هنوز 
یه ریز برف میاد 
به دیدنم که میای لباس گرم بپوش
به دیدنم که میای برام گلاب بیار 
که مزه مزه کنم 
نفس کشیدنتو 
برای تشنگیام یکم سراب بیار ...


دلتنگم  Khansariha (66) و خودمو زدم به بی راهه
 سپاس شده توسط
من خواهرم بعد از افطار یه ماجرایی تعریف کرد فهمیدم ناشکرم خیلی
در مورد یک خانومی که یک نوع مریضی خاص ژنتیکی داره و بعضی اوقات برای کمک کردن میاد خونه خواهرم اینا
یک نوع خاصی از سرطان پوست هست که پوست لک و پیسی میشه و موهای اون قسمت هم سفید میشه
هم باید شیمی درمانی بشه هم زمانی که به چشم ها بزنه مژه ها سفید میشه و مردمک از بین میره و نباید زیاد نور بگیره برای همین چشم هارو میدوزند و فقط یه روزنه کمی باز میمونه (الان دوخته اند)
به دلیل شیمی درمانی موهاش ریخته و فقط 40 کیلو هستش!
46 سالشه و هیچکس حاضر نشده باهاش ازدواج بکنه که طبیعی هم هست
دوتا خواهر براددرش هم از همین بیماری مردند دکتر به پدرش گفته بوده اگر 100 تا بچه هم بیاری همینه این بچه ها هم زود میمیرند زنت رو طلاق بده یک زن دیگه بگیر  زنت هم شوهر کنه
پدر از اونجایی که عاشق مادر بوده مادر رو طلاق نمیده با سه تا بچه میذاره میره یه زن دیگه میگیره 4 تا بچه میاره
حالا همه مردند پدر مادر برادر و خواهر اما این زنده مونده
تنها دلخوشیش قرآن و دین هست خواهرم میگه قبل از خوردن هر لقمه خداروشکر میکنه
این که چرا همچین انسانی کم نمیاره خودشو خلاص نمیکنه شاید واسه اون روحی هست که نمیتونه هضم کنه که "من، تن است" چون واقعا نیست
از این رو افرادی که تن زیبایی ندارند معمولا بی ادعا بار میان
دوست  دارم بدونم اون دنیا این من بی ادعا روی یک تن زیبا چه شکلی میشه   Smiley-face-biggrin
[تصویر:  2a3rg53xw8j9p4abhyd2.jpg]
 سپاس شده توسط
پیروز خان من تو دعاهام سلامتیتونو از خدا خواستم

و اینکه خوش بین باشین به بدترین حالتش فکر نکنین

انشالا به زودی بیاین خبر بهبودیتونو تو گروه بذارید 53
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: