درباره ی تنهایی حرف زدین من که مثل شما با سواد نیستم از این حرفا هم نمیتونم بزنم
اینو از یه سایتی برداشتم شاید به دردتون بخوره
یکی از عمیق ترین دردهای انسان، درد تنهایی است و این تنهایی برای انسان هایی که عاطفه بیشتری دارند دردناک تر و تحملش سخت تر است .تنهایی می تواند معانی مختلفی داشته باشد اما از یک منظر تنهایی به سه نوع تنهایی تقسیم می شود:
تنهایی نوع اوّل
اینکه انسانها مرا درک نمیکنند؛ چالشهای روانی ای در من وجود دارد که دیگران از درک آنها ناتوانند. احساس اینکه لایه هایی در روح ما وجود دارد که غیر از خود ما در دسترس دیگری قرار ندارد، ما را به تنهایی میرساند.این تنهایی ،در خلوت ها خودش را به شدت نشان می دهد وقتی انسان خودش هست و خودش و هیچ چیزی میان او و خودش نیست.
تنهایی نوع دوم
اینکه اگرچه کسانی هستند که مرا درک میکنند، امّا اینان بر رفع مشکلات من قادر نیستند. اینان دارویی برای درمان دردهای نهفته روحی من ندارند.اینها تنها مرا درک می کنند و نهایتا اینکه می گویند برایمان حرف بزن تا خالی شوی اما برای این دردها درمانی ندارند این احساس دوم جانسوزتر از احساس اوّل است.
تنهایی نوع سوم
این تنهایی که از همه عمیقتر است این است که هیچ کس به من نزدیک نمیشود مگر اینکه چیزی از من بگیرد، نه اینکه چیزی به من بدهد. حتّی مردان خدا نیز از این احساس برکنار نیستند و اگرچه چیزی را که میگیرند معنوی است نه مادّی، ولی در هر صورت برای نفع خود به من نزدیک میشوند، برای نفع خودِ معنویشان. اگرچه ایثار میکنند، امّا در ایثارشان که مادّی است، طلب تعالی معنوی و روحی میکنند.
حتّی عمیقترین محبّتهای مادر گرچه بدون هیچ چشمداشت مادّی است ولی او در واقع در پی آرامش روانی خویش است
این شرایط خاص زندگی بشری باعث شده که برخی(1) اساسا علت گرایش به دین را پرکردن این حس تنهایی بدانند.
در کلام و الهیات این بحث مطرح است که خدا در ارتباط با ما هیچ سودی نمی برد و او جامع همه صفات عالیه است و هیچ نیازی ندارد تا آن را پر کند
خدای ادیان این چنین است: میآفریند تا آفریده باشد، میدهد تا داده باشد بدون هیچ گونه چشمداشت.
با توجه به این شرایط انسان متدین هیچ وقت احساس تنهایی عمیق و جانسوز ندارد ،او به محض اینکه شرایط برایش سخت شد و مشکلات سینه او را فشرد، با ذکر خدا می تواند ورق را برگرداند و انرژی بگیر خدایی که می داند در ارتباط با او چیزی نمی خواهد .