امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام
هر کدوم از این ها باشه.. رد شدن از آوار.. جمع کردنش .. جا گذاشتن ی سری چیزا زیر آوار.. خوبه..
مگر موندن زیر آوار...


خدا رو شکر ک زندگی کردین.. خدا رو شکر ک باور کردبن.. خدا رو شکر ک آدم سابق نیستین..
گاهی این زلزله ها برای نقس کشیدنمون .. برای بزرگ شدنمون.. برای پروازمون خوبه.. خیلی خوبه..

و چیزی ک من رصد کردم و غافل هم نبودم ازتون .. اینه ک زندگی رو ساختین..
این خوبه...

خدا گر ز حکمت ببند دری ز رحمت گشاید در دیگری...
با صبر قشنگتون ک ان شاء الله حلم بشه منتظر روزای خوب باشین..

یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

من چه کردم با زندگیم ؟
سوزوندن همه چی
 سپاس شده توسط
پسر خالم فردو صبح دوره میره خارج از کشور برای ادامه تحصیل اونوقت من بی عرضه باید بشینم فک کنم که خ.ا چطوری بزارم کنار
 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 26، 12:32)یه روز سخت نوشته است: پسر خالم فردو صبح دوره میره خارج از کشور برای ادامه تحصیل اونوقت من بی عرضه باید بشینم فک کنم که خ.ا چطوری بزارم کنار
53258zu2qvp1d9v دقیقا اینجورچیزا باعث میشه روتصمیمم بمونم ک دیگه نرم طرف این کار Hanghead 
بیخیال پسر خالت تو اینجا تلاش کن بهتر از اون شی  49-2 Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
فک نمیکنم همچین چیزی.بشه
 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 26، 12:32)یه روز سخت نوشته است: پسر خالم فردو صبح دوره میره خارج از کشور برای ادامه تحصیل اونوقت من بی عرضه باید بشینم فک کنم که خ.ا چطوری بزارم کنار

یه تیم R&D داریم شرکت ، اکثرا ارشد شریف یا امیرکبیر هستن
همشون بلا استثنا دکترا میخوان بخونن خارج از کشور
و یه سنتی داریم که هرکی داره میره یه جشن و هدیه مختصری براش داریم 
از وقتی یادمه هرماه جشن خداحافظی داشتیم برای بچه های این تیم 
هی اینا میرن ، هی آدمای جدید میان جاشون ، دوباره اینا میرن و این قضیه همیشه ادامه داره  4chsmu1
و من که هربار با حسرتی غم انگیز به تیم شون نگاه میکنم  4

انگار آدمی همیشه چیزایی داره که براشون حسرت بخوره 

خ.ا رو نذاریم معظلی شه واسه پیشرفتمون
خو رتبه دار کنکور هم داشتیم اینجا  4



53
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
برا من که شده یه چیز بالاتر از معظل
 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 26، 14:43)یه روز سخت نوشته است: فک نمیکنم همچین چیزی.ب
دوتاپسر عمه م .دخترعمه م.دوتا دخترعموم .پسرخالم همشون هم سن من اما خارج تشریف دارن ودارن درس میخونن من اما اینجام ودارم سعی میکنم دیگه درگیر خ.ا نباشم ببین وضعمون مشابهه .پدرم صبح تا شب با حرص نگام میکنه.برادرم میگه برو خارج یابمونو  بیخیال شو.خواهرم دلگرمی میده و مامانم همه رو میشنوه و سکوت کرده زندگیم گند ب تمام معنا شده خودم اما دارم تلاش میکنم نشنوم و  راهمو ادامه بدم .میگم من عقب موندم پس باید خ.ا تموم شه تا برم جلو من از آینده بدون شغل و پول خودم از آینده ک برم و خونه دار شم و بشورو بساب کنم میترسم وخودمو میبینم ک اگر تلاش نکنم دارم ظرف میشورم و سرکوفت میشنوم درحالیکه دختر عموهام پول دارن و خوشبخت این باعث میشه ک محکم تر باشم .حسودی نکن چ میدونی ک خارج خوبه؟؟؟شاید اگه تو اینجابخونی خوشبخت تر از پسرخالت شی افسوس نخورو تلاش کن .. 65
توهم میتونی بشینی و حسرت خارج بخوری و درآینده ی آدم معمولی با زندگی معمولی باشی یا هم حریص موفقیت باشی و پسرخالت و فراموش کنی و اینجا پیشرفت کنی Khansariha (56) Hanghead
دیدتو تغییر بده نذار خ.ا شادابی جوونیتو بگیره برا خودت هرروز بنویس ک چرا باید خ.ا رو ترک کنی؟؟؟ 4chsmu1
ماموفق میشیم....هممون  Khansariha (46) Smiley-face-cool-2بیخیال بقیه
 سپاس شده توسط
برا من که شده یه چیز بالاتر از معظل
 سپاس شده توسط
بهتره وضع فعلی که داریم رو بپذیریم و با درک این موضوع سعی در بهتر کردن شرایط کنیم و سعی کنیم دنبال هدف اصلی زندگی باشیم،
من خودم یکی از برنامه هام خارج از کشور رفتنه ،ولی گاهی نسبت به این موضوع بازهم دو دل میشم،که هدف اصلی زندگی چیه،اگر هدف اصلی زندگی صرفا داشتن دنیای خوب و رفاهه که شاید خارج در صورت توانایی رفتن به اونجا،گزینه بهتری باشه،ولی برای شخص من صرفا فقط زندگی و رفاه دنیوی مهم نیست، من دغدغه هام چیز دیگریه،با تمام مسائل موجود در کشور گاهی با خودم میگم در همین جا هم میشه زندگی کرد و اصل زندگی رو جست و جو کرد،مگر مادربزرگ من که از دنیا رفت حتی لب دریا رو از نزدیک دید؟اون که ندید چکار کرد ، اون که دید چکار کرد،در همین کشور هم میشه گره از کار کسی باز کرد،در همین کشور هم قبل از ما هزاران نفر زندگی کردن و حتی شاید لب دریا رو هم ندیده باشن و رفتن ، ماهم میریم ،پس با اتکا به قرآن بیایید ببینیم خداوند از ما در زندگی چی میخواد،گاهی رفتن خودش میشه هدف و هرکی بره به هدفش میرسه،بنظرم هرکس باید اول تکلیفشو با خودش مشخص کنه.

همین دیگران که خیلی در ظاهر خوشبختند همین ها بعضی وقتها آرزوی زندگی ساده مارو میکنند،من مطمئنم.
من وقتی کاری بکنم که در من رضایت درونی ایجاد بشه این اوج خوشبختیه،وقتی شب راحت بخوابم این خوبشختیه(من یک سال شبها خواب نداشتم یخاطر مسئله ای و خوب میدونم یعنی چی)
وقتی من مادرم تنها دغدغه اش اینه که الان تلویزیون اعلام کردن کارت ملی ها باید عوض شه اون فقط دنبال اینه و شبها تا سرشو میزاره میخوابه من خیالم راحته که اون خیالش راحته این خوشبختیه،
اینها نظر شخصی منه،خوشبختی معادله و فرمولی نداره،که حتما باید خارج باشیم تا خوشبخت باشیم،هرکس میتونه خوشبختی رو برای خودش رقم بزنه،من خودم وضعیت تحصیلی خوبی داشتم،الان شاید کاری که دارم باعث بشه خیلیها برام سر تکون بدن،ولی اونها تو شرایط زندگی من که نبودن و نیستن،پس من اهمیتی نمیدم و کار رو عار نمیدونم و سعی میکنم با درآمد اندکم هم خودم خوشحال باشم و هم دیگران رو خوشحال کنم ،
پس بنظر شخصی آدم با مقایسه خودش با اطرافیان فقط خودشو اذیت میکنه.حقیقت رو باید پذیرفت و برمبنای اون زندگی کرد.اگر کسی بجایی رسیده و تلاش کرده و من نکردم خب من همینم که هستم ،بهتره بپذیرم و خیال خودمو راحت کنم و برای اون شخص و برای خودم آرزوی موفقیت کنم.
 سپاس شده توسط
یکی نیس به من بگه چته؟ با کی لج کردی؟
آدم دو هفته خودشو تو اتاق حبس میکنه روزی یه وعده غذا میخوره؟
آخه این چه روش زندگیه؟
نمیدونم شاید حق دارم، دیگه خسته شدم از هرچی شروع دوباره و تموم شدن بی انگیزس.
دیگه از هرچی برنامه و برنامه ریزیه بدم میاد.
از همه چی بدم میاد
دوس دارم تو اتاقم باشم،همه جا تاریک باشه و بشینم به یه آدم 20 ساله ای که اول راهه و هیج انگیزه ای نداره برای ادامه فک کنم.
آخه تا کی میخوای اینجوری باشی؟
هم خستم از این وضعیت، هم نای رفتن ندارم
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
بعضیارو دیدی وقتی یه کار مهم میکنن یا یه چیز یاد میگیرن خیلی مغرور میشن؟!

بعضیا برعکس اونان!

چقد ارزوی ساختن خیلی دستگاهارو داشتم...
فکر میکردم با ساختن اینا حسم بهتر میشه...
با شرکتای بزرگی مثل جی بی ال و پایونر با دست خالی رقابت میکنی....
ولی بعدش افسرده تر میشی....
چرا؟
چون به خودمم میگم هدف از خلقت من اینه که دستگاه بسازم؟!
من چرا به دنیا اومدم؟
حتما باید یه کار مهم بکنم...
فیلمارو دیدی چقد طرف کارای مهم میکنه؟ دنیارو نجات میده ! ادمارو نجات میده!
ول یاون فقط یه فیلمه....
با تمام سختیاش من حاضرم جای شخصیت اصلی خیلی از فیلما باشم...
میدونم زندگیشون سیاه میشه تا به بقیه کمک کنن...ولی راضیم!
زندگی که توش به خاطر زنده موندن نیازمند کوچیک و بزرگ باشی به درد نمیخوره....
خدایا بهم بفهمون چکار کنم....
من امادم.......
درسته الانم میترسم از نوشتن این حرفام! چون میدونم خدا همرو میخونه!
یه جوری یه بلایی سرم میاره که هیچوقت ازین ارزو ها نکنم. Hanghead
ولی خداجون بیا و یه بار اون چیزی رو بده که خودم دلم میخواد...
مثلا چند ماه پیش افتاده بودم توی لجن زار روابط جالب بود؟! کجاش قشنگ بود؟!
ولمون کن بابا...
ما که هرچی ارزو کردیم ورژن ناقص شدش رو تحویل گرفتیم...
یه بار بیا و واقعا به دادم برس...
53
 سپاس شده توسط
داداش کمک کردن و نجات دادن زندگیا اونقدرم ک فکر میکنی سخت نیست
کار بزرگ کردن از کارای کوچولو کوچولو شروع میشه
لازم نیست پاشی بری دور دنیا رو بگردی و ادماشو نجات بدی
همینجا توی شهر خودت ی عالمه کارای خوب میتونی بکنی
حتما ادم نباید قدرت داشته باشه پولدار باشه
ادم میتونه واسطه هم باشه تا یکی نجات پیدا کنه
یه پیشنهاد خیلی خیلی خیلی کوچولو میدم
همه ما میتونیم اینکارو بکنیم و خدا هم کمک میکنه
یه عالمه بچه مدرسه ای هستن ک نمیتونن کیف و کفش داشته باشن 
واسطه بشیم بین اونایی ک پولدارن و نمیدونن پولشون کجا خرج کنن فقط با اینکه بگین من اینکارو میخام بکنم اگر دوس داشتین همراهیم کنین و اون بچه هایی ک کیف و کفش ندارن برن مدرسه
پیدا کردنشونم سخت نیست یه سری ب خوده مدارس بزنید و ازشون بپرسید چندتا ازین بچه ها دارید
303
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 27، 2:31)engineer نوشته است: یکی نیس به من بگه چته؟ با کی لج کردی؟
آدم دو هفته خودشو تو اتاق حبس میکنه روزی یه وعده غذا میخوره؟
آخه این چه روش زندگیه؟
نمیدونم شاید حق دارم، دیگه خسته شدم از هرچی شروع دوباره و تموم شدن بی انگیزس.
دیگه از هرچی برنامه و برنامه ریزیه بدم میاد.
از همه چی بدم میاد
دوس دارم تو اتاقم باشم،همه جا تاریک باشه و بشینم به یه آدم 20 ساله ای که اول راهه و هیج انگیزه ای نداره برای ادامه فک کنم.
آخه تا کی میخوای اینجوری باشی؟
هم خستم از این وضعیت، هم نای رفتن ندارم

داداش هنوز خیلی جووینیا 4chsmu1 اگر من الان به سن تو بوده،الان به سپ خودم که رسیدم قول میدادم خونه خریده باشم،ولی هنوزم انرژی زیادی دارم 4chsmu1
 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 27، 16:22)chika نوشته است: داداش کمک کردن و نجات دادن زندگیا اونقدرم ک فکر میکنی سخت نیست
کار بزرگ کردن از کارای کوچولو کوچولو شروع میشه
لازم نیست پاشی بری دور دنیا رو بگردی و ادماشو نجات بدی
همینجا توی شهر خودت ی عالمه کارای خوب میتونی بکنی
حتما ادم نباید قدرت داشته باشه پولدار باشه
ادم میتونه واسطه هم باشه تا یکی نجات پیدا کنه
یه پیشنهاد خیلی خیلی خیلی کوچولو میدم
همه ما میتونیم اینکارو بکنیم و خدا هم کمک میکنه
یه عالمه بچه مدرسه ای هستن ک نمیتونن کیف و کفش داشته باشن 
واسطه بشیم بین اونایی ک پولدارن و نمیدونن پولشون کجا خرج کنن فقط با اینکه بگین من اینکارو میخام بکنم اگر دوس داشتین همراهیم کنین و اون بچه هایی ک کیف و کفش ندارن برن مدرسه
پیدا کردنشونم سخت نیست یه سری ب خوده مدارس بزنید و ازشون بپرسید چندتا ازین بچه ها دارید
303

حرفاتون کاملا درسته....
منم میدونم افکارم خیلیش اشتباهه در مورد خودم...اینکه فکر میکنم دارم اشتباه میرم و هیچی نمیشم و هیچی نیستمو کلی فکر دیگه که شبا اذیتم میکنن....
ولی دست خودم نیست...
یه استرسی میدن که ادمو دیوونه میکنه...
تابستونه و بیشتر هم سنام دارن وقت خودشونو با چیزای چرت و پرت هدر میدن...اونا هم ناراحتن شاید از وضعشون...
ازین که روزاشون داره هدر میره...
ولی منم که دارم کلی دستگاه مهم اینجا طراحی میکنم چرا احساس بد دارم؟!
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان