امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

دلم برا روزهایی که پاک زندگی میکردم خیلی تنگ شده
  53
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
پستمو حذف می کنم
عذر می خوام

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
سلام ......
دوستانم یه حرفی میخوام بگم بهتون که روی خودم اون قدیم ها خیلی تاثیر داشت و باعث شد که اگر گناه و یا خطایی هم ازم سر زد به خودم خورده بگیرم نه به خدای خالقم ...
تا حالا شده یه فردی رو دیده باشید که خیلی دوست دارید هم از نظر اخلاقی و هم عقیدتی و غیره شبیه اون باشید و یا کسی که دوست داشتید ای کاش رابطه تون با خدا مثل اون شیرین باشه ؟
حتما بوده و براتون اتفاق افتاده  ?
 یکم در موردش تحقیق و یا مطالعه میکنید ، میبیند چه کار هایی انجام داده تا اوج گرفته ولی  بدی کار اینجاست که وقتی سعی میکنید یکم کار هاتون رو شبیه اون کنید میبیند که هیچ تاثیری نزاشته روتون و نا امید میشین و میگید ای بابا این کار های ساده که هیچکی رو بالا نمیبره و خلاصه ، آش همون آش و کاسه همون کاسه ....
میدونید عیب از کجا بوده .. من این سوال رو از یه فردی (عالم) پرسیدم گفت :
یه سنگ فکرش رو هم نمیکنه که چیزی بتونه سوراخش کنه و شکستش بده ولی کافیه قطرات آب یک سال مداوم بهش برخورد کنن اونوقته که به دو نیم تقسیم میشه .
یعنی این که وقتی دوست داری اون شکلی بشی و دوستی با خدا رو حس کنی کافیه کار های هر چند کوچیک رو مداوم انجام بدی ، مثلا صلوات زیاد بفرست ،، بعد از یه مدت خدا هم برای ابن که بهت نشون بده توی مسیر اصلی هستی یه نشونه هایی برای ثابت قدم شدنت برات قرار میده .
دوستان حدیث ها و روایت هایی که داریم خیلی کمک میکنن فقط باید حرف ها و سخن ها رو کنار گذاشت و با جون و دل و یقین انجام بدیمشون همین .....
التماس دعای فراوان برای بنده ی حقیر
لبخند امیرالمومنین نصیبتون ‎1
 سپاس شده توسط
حال به شدت بد 
خسته شدم
 سپاس شده توسط
JJJJJJJJJJJJJJJJJJJJJJ
 سپاس شده توسط
ــــــــــــــــــــــــ
 سپاس شده توسط
لعنت به وسوسه  Hanghead
لعنت به شیطان Swear1
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
(1396 آبان 24، 21:12).Mohamadreza. نوشته است: سلام ......
دوستانم یه حرفی میخوام بگم بهتون که روی خودم اون قدیم ها خیلی تاثیر داشت و باعث شد که اگر گناه و یا خطایی هم ازم سر زد به خودم خورده بگیرم نه به خدای خالقم ...
تا حالا شده یه فردی رو دیده باشید که خیلی دوست دارید هم از نظر اخلاقی و هم عقیدتی و غیره شبیه اون باشید و یا کسی که دوست داشتید ای کاش رابطه تون با خدا مثل اون شیرین باشه ؟
حتما بوده و براتون اتفاق افتاده  ?
 یکم در موردش تحقیق و یا مطالعه میکنید ، میبیند چه کار هایی انجام داده تا اوج گرفته ولی  بدی کار اینجاست که وقتی سعی میکنید یکم کار هاتون رو شبیه اون کنید میبیند که هیچ تاثیری نزاشته روتون و نا امید میشین و میگید ای بابا این کار های ساده که هیچکی رو بالا نمیبره و خلاصه ، آش همون آش و کاسه همون کاسه ....
میدونید عیب از کجا بوده .. من این سوال رو از یه فردی (عالم) پرسیدم گفت :
یه سنگ فکرش رو هم نمیکنه که چیزی بتونه سوراخش کنه و شکستش بده ولی کافیه قطرات آب یک سال مداوم بهش برخورد کنن اونوقته که به دو نیم تقسیم میشه .
یعنی این که وقتی دوست داری اون شکلی بشی و دوستی با خدا رو حس کنی کافیه کار های هر چند کوچیک رو مداوم انجام بدی ، مثلا صلوات زیاد بفرست ،، بعد از یه مدت خدا هم برای ابن که بهت نشون بده توی مسیر اصلی هستی یه نشونه هایی برای ثابت قدم شدنت برات قرار میده .
دوستان حدیث ها و روایت هایی که داریم خیلی کمک میکنن فقط باید حرف ها و سخن ها رو کنار گذاشت و با جون و دل و یقین انجام بدیمشون همین .....
التماس دعای فراوان برای بنده ی حقیر
لبخند امیرالمومنین نصیبتون ‎1


به نظر من اگر ما کسی رو میبینیم و دوس داریم مثل اون آدم، به خدا نزدیک بشیم، خب این خوبه ولی به نظر من هرکسی راه خودشو داره و به نوع خودش میتونه اخلاقاً یا از لحاظ دینی  وغیره، درست بشه و حس خوبی پیدا کنه. همیشه خودمون باشیم چون اگر سعی کنیم کارای دیگران رو دنبال کنیم، میشیم همون کلاغی که ره رَوی کبک رو تقلید کرد و آخرش هم راه رفتن خودشو یادش رفت. (تمثیل بود البته دلخور نشو داداش 4chsmu1 )
(1396 آبان 25، 12:31)atrisa نوشته است: خیلی لحظه ای اومدم و شدیدا قاچاقی...
از اول مهر 17بار شکست خوردم و شدیدا بهم ریختم موقع ترک حالم خیلی خوب بود اما خیلی بدم الان..
الانم بعد شکست احساس کردم باید بیام و بگم البته خیلی حرفا هست ک ب خاطر کمبود وقت نمیشه بگم..
وضعقت روزانه هام طولانی ترش از اول مهر تا الان فقط17روز بوده و بعد اون پشت سرهم شکست خوردم و چیزی ک باعث شکستم شده ترس از واقعیته ..کلا میترسم بد شه درسام و فرار میکنم...
پ ن:الان چیزی ب ذهنم نمیرسه بگم براتون اما بدونین ک الان شدیدا بهم ریخته م خجالت میکشم از خدا...
دعام کنید ..

من که از خدامه برگردی به مسابقه های فردی آتریسای عزیز. اگه اشتباه نکنم قرار روزاتو 5 تا 5 تا توی 20 روزه بشماری. بیا یه فرصت دیگه به خودت بده. با خدافظی که کار درست نمیشه. روش ترک رو خودت برای خودت اختراع کن.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
(1396 آبان 25، 21:50)rezaKy نوشته است:
(1396 آبان 24، 21:12).Mohamadreza. نوشته است: سلام ......
دوستانم یه حرفی میخوام بگم بهتون که روی خودم اون قدیم ها خیلی تاثیر داشت و باعث شد که اگر گناه و یا خطایی هم ازم سر زد به خودم خورده بگیرم نه به خدای خالقم ...
تا حالا شده یه فردی رو دیده باشید که خیلی دوست دارید هم از نظر اخلاقی و هم عقیدتی و غیره شبیه اون باشید و یا کسی که دوست داشتید ای کاش رابطه تون با خدا مثل اون شیرین باشه ؟
حتما بوده و براتون اتفاق افتاده  ?
 یکم در موردش تحقیق و یا مطالعه میکنید ، میبیند چه کار هایی انجام داده تا اوج گرفته ولی  بدی کار اینجاست که وقتی سعی میکنید یکم کار هاتون رو شبیه اون کنید میبیند که هیچ تاثیری نزاشته روتون و نا امید میشین و میگید ای بابا این کار های ساده که هیچکی رو بالا نمیبره و خلاصه ، آش همون آش و کاسه همون کاسه ....
میدونید عیب از کجا بوده .. من این سوال رو از یه فردی (عالم) پرسیدم گفت :
یه سنگ فکرش رو هم نمیکنه که چیزی بتونه سوراخش کنه و شکستش بده ولی کافیه قطرات آب یک سال مداوم بهش برخورد کنن اونوقته که به دو نیم تقسیم میشه .
یعنی این که وقتی دوست داری اون شکلی بشی و دوستی با خدا رو حس کنی کافیه کار های هر چند کوچیک رو مداوم انجام بدی ، مثلا صلوات زیاد بفرست ،، بعد از یه مدت خدا هم برای ابن که بهت نشون بده توی مسیر اصلی هستی یه نشونه هایی برای ثابت قدم شدنت برات قرار میده .
دوستان حدیث ها و روایت هایی که داریم خیلی کمک میکنن فقط باید حرف ها و سخن ها رو کنار گذاشت و با جون و دل و یقین انجام بدیمشون همین .....
التماس دعای فراوان برای بنده ی حقیر
لبخند امیرالمومنین نصیبتون ‎1


به نظر من اگر ما کسی رو میبینیم و دوس داریم مثل اون آدم، به خدا نزدیک بشیم، خب این خوبه ولی به نظر من هرکسی راه خودشو داره و به نوع خودش میتونه اخلاقاً یا از لحاظ دینی  وغیره، درست بشه و حس خوبی پیدا کنه. همیشه خودمون باشیم چون اگر سعی کنیم کارای دیگران رو دنبال کنیم، میشیم همون کلاغی که ره رَوی کبک رو تقلید کرد و آخرش هم راه رفتن خودشو یادش رفت. (تمثیل بود البته دلخور نشو داداش 4chsmu1 )
(1396 آبان 25، 12:31)atrisa نوشته است: خیلی لحظه ای اومدم و شدیدا قاچاقی...
از اول مهر 17بار شکست خوردم و شدیدا بهم ریختم موقع ترک حالم خیلی خوب بود اما خیلی بدم الان..
الانم بعد شکست احساس کردم باید بیام و بگم البته خیلی حرفا هست ک ب خاطر کمبود وقت نمیشه بگم..
وضعقت روزانه هام طولانی ترش از اول مهر تا الان فقط17روز بوده و بعد اون پشت سرهم شکست خوردم و چیزی ک باعث شکستم شده ترس از واقعیته ..کلا میترسم بد شه درسام و فرار میکنم...
پ ن:الان چیزی ب ذهنم نمیرسه بگم براتون اما بدونین ک الان شدیدا بهم ریخته م خجالت میکشم از خدا...
دعام کنید ..

من که از خدامه برگردی به مسابقه های فردی آتریسای عزیز. اگه اشتباه نکنم قرار روزاتو 5 تا 5 تا توی 20 روزه بشماری. بیا یه فرصت دیگه به خودت بده. با خدافظی که کار درست نمیشه. روش ترک رو خودت برای خودت اختراع کن.





















داداش رضا فقط چند جمله میگم امیدوارم خودت و بقیه دوستان حسش کنید : 

ما اونقدری وقت نداریم که همه راه ها رو امتحان کنیم .

یکم به شهدا و خلق و خوشون و مسیرشون نزدیک بشیم .

شهدا زنده اند .
 سپاس شده توسط
بچه ها ی تجربه بدم . . . البته کوچیکتر ازونیم که تجبربه بدم و ادمه با تجربه ای هم نیستم ولی این کار به روند پاکیم کمک کرده به منی که تو کله عمرم نمیتونستم پاک بمونم و هی میشکستم . . . الان حس و حال و روحیه بهتری دارم وخدارو شکر وسوسه ها کمتر شده نمیگم نیست ولی به لطف خدا کم کم دارم یاد میگیرم در مقابلش چیکار کنم . . . گفتم از تجبربم بگم شاید به بعضیا کمک کنه ... 
من ی مدت بود فهمیدم خ.ا بده و با خودم قرار گذاشتم بزارمش کنار ولی خیلی دووم نمیاوردم ، تا اینکه تو اینترنت کانون رو دیدم اوایلش ثبت نام نکردم چون خوشم نمیومد کسی بدونه من این نقص و دارم ،به خیالم با اومدن توش و مطالب رو خوندن میتونم پاک بمونم ولی بازم جواب نداد تا اینکه بعد از چند بار شکست تصمیم گرفتم دیگه ثبت نام کنم و توش مشارکت کنم . . .
این کار حسن های زیادی برام داشت . . .
 یک جایی که خیلی توش فعال بودم "مسابقات ترک " بود  . . . کله روز رو صبر میکردم و مقاومت میکردم تا اخره شبا بشه واعلام وضعیت کنم . . . از وقتی که ثبت نام کردم فک کنم هر شب توش اعلام وضعیت میکردم (شاید یکی دوشب از دستم در رفته باشه خدا میدونه ، به هر حال الان یادم نیست ) ... تو مسابقه ی عده بودن که پاکیشون از من بیشتر بود مثه رقیب بشون نگاه میکردم و دوست داشتم منم مثه اونا بتونم پاک بمونم . . . ی عده هم بودن که شکست میخوردن ، ی جورایی بعضی وقتا خوشحال میشدم چون بهانه پیدا میکردم و با خودم میگفتم الان وقتشه که منم بزنم جاده خاکی ،ولی وقتی میدیم بعد از شکست و اون همه پاکی بخاطر ی لحظه لذت چقد حسرت و بد حالی تو دله ادم میشینه واسشون ناراحت میشدم و خودم هم میترسیدم که به اون حال بیفتم . . .
و اینو فهمیدم با فعالیت و مشارکت کردن و بعضی وقتا کمک به ی دوست در اصل دارم به پاکیه خودم کمک میکنم
خلاصش که بودن تو کانون خیلی بهم کمک کرد ، از همتون سپاسگزارم مخصوصا اونایی که راهنماییم میکردن و بم روحیه دادن اسم نمیبرم چون خودشون میدونن کیان . . . همتون رو خیلی دوست دارم
خدایا شکرت که کانون رو سره راهم قراری دادی و حالمو خوب کردی  خدایا به هممون کمک کن که پاک بمونیم. . .
یجوری حرف زدم که انگار به اندازه ی عمرتجربه پاکی دارم ( تازه پاکیم امشب میشه 37 روز ، ولی خب واسم به اندازه ی عمر ارزش داره 4chsmu1 )
 سپاس شده توسط
از اسفند ۹۴ اینجا هستم . خیلی شکست خوردم . خیلی وقتها بچه های کانون با کمک هاشون باعث میشدند شکست نخورم . یادمه زمانی ترک را خیلی جدی گرفته بودم اون موقع موفق شدم بالای سیصد روز پاکیم را حفظ کنم ولی بازم شکست خوردم . این چند روزه خیلی وسوسه میشم و این وضعیت منو کلافه م کرده البته با کمک بچه ها جلوی خودم رو گرفتم ولی از از نظر ذهنی خیلی بهم ریخته هستم و حوصله هیچ کاری را تو این وضعیت ندارم
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
(1396 آبان 26، 0:12)***i** نوشته است: و اینو فهمیدم با فعالیت و مشارکت کردن و بعضی وقتا کمک به ی دوست در اصل دارم به پاکیه خودم کمک میکنم


عجب جمله طلایی ای گفتی. عین حقیقته. من خودم قبل از اینکه وارد کانون بشم، دیگه تقریبا قطع امید کرده بودم و فکر میکردم هیچ جوره نمیتونم ترک کنم این لعنتی رو. داشتم به این سمت میرفتم که خب اگه نمیشه از بین بردش، بذار حداقل کمش کنم مثلا 5-6 روز یکبار. که خب البته این جواب نداد. یه روزی برام آرزو بود دو هفته ترک. الان دارم به 200 روز میرسم و به هیچ قیمتی حاضر نیستم از دستش بدم.. برات از خدا پاکی ابدی میخام داداش.
(1396 آبان 26، 3:18)pirooz97 نوشته است: از اسفند ۹۴ اینجا هستم . خیلی شکست خوردم . خیلی وقتها بچه های کانون با کمک هاشون باعث میشدند شکست نخورم . یادمه زمانی ترک را خیلی جدی گرفته بودم اون موقع موفق شدم بالای سیصد روز پاکیم را حفظ کنم ولی بازم شکست خوردم . این چند روزه خیلی وسوسه میشم و این وضعیت منو کلافه م کرده البته با کمک بچه ها جلوی خودم رو گرفتم ولی از از نظر ذهنی خیلی بهم ریخته هستم و حوصله هیچ کاری را تو این وضعیت ندارم


یکی از عوامل به هم ریختگی ذهن برنامه نداشتنه و احتمالا خوابِ به هم ریخته. هر کدوم از این دوتا عامل رو که داری سعی کن رفعش کنی. اگرم چیز دیگه ای هست بگو شاید تونستیم کمکی کنیم
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
(1396 آبان 26، 23:14)rezaKy نوشته است:
(1396 آبان 26، 0:12)***i** نوشته است: و اینو فهمیدم با فعالیت و مشارکت کردن و بعضی وقتا کمک به ی دوست در اصل دارم به پاکیه خودم کمک میکنم


عجب جمله طلایی ای گفتی. عین حقیقته. من خودم قبل از اینکه وارد کانون بشم، دیگه تقریبا قطع امید کرده بودم و فکر میکردم هیچ جوره نمیتونم ترک کنم این لعنتی رو. داشتم به این سمت میرفتم که خب اگه نمیشه از بین بردش، بذار حداقل کمش کنم مثلا 5-6 روز یکبار. که خب البته این جواب نداد. یه روزی برام آرزو بود دو هفته ترک. الان دارم به 200 روز میرسم و به هیچ قیمتی حاضر نیستم از دستش بدم.. برات از خدا پاکی ابدی میخام داداش.
(1396 آبان 26، 3:18)pirooz97 نوشته است: از اسفند ۹۴ اینجا هستم . خیلی شکست خوردم . خیلی وقتها بچه های کانون با کمک هاشون باعث میشدند شکست نخورم . یادمه زمانی ترک را خیلی جدی گرفته بودم اون موقع موفق شدم بالای سیصد روز پاکیم را حفظ کنم ولی بازم شکست خوردم . این چند روزه خیلی وسوسه میشم و این وضعیت منو کلافه م کرده البته با کمک بچه ها جلوی خودم رو گرفتم ولی از از نظر ذهنی خیلی بهم ریخته هستم و حوصله هیچ کاری را تو این وضعیت ندارم


یکی از عوامل به هم ریختگی ذهن برنامه نداشتنه و احتمالا خوابِ به هم ریخته. هر کدوم از این دوتا عامل رو که داری سعی کن رفعش کنی. اگرم چیز دیگه ای هست بگو شاید تونستیم کمکی کنیم


برنامه که تکمیله وقت برای خاراندن سر هم نداریم Gigglesmile  ولی بازم وسوسه وسط برنامه میاد سراغم Swear1 
ولی برنامه خوابم منظم نیست 53258zu2qvp1d9v Swear1
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
دوستان چند روزی بود که به علت های مختلف از لحاظ روانیخیلی بهم ریخته بودم,


دست آخر کاری که کردم : 1-از اتاق خودم خارج شدم و حالا شبها وسط هال میخوابم ,حداقل صبح که بیدار میشم تنها نیستم,شب که میخوابم تنها نیستم,
کار دیگری که کردم :
2-یک نرم افزار دفترچه خاطرات دارم, که خاطراتم از سال 94 مهرماه داخلش هست,خاطراتم کمه و فقط زمانی که تصمیم مهمی گرفتم یا بهم ریخته بودم چیزی توش نوشتم,اینبار نشستم هر لحظه از روز که از لحاظ روانی بهم میریختم , تفکر خودمو درباره اتفاقی که راجع بهش فکر میکردم یادداشت میکردم,امشب نشستم یادداشت های 3 روز گذشته رو در مورد یک اتفاق خوندم و دیدم که چقدر حرفهای ضد و نغیضی نوشتم که به عمق فاجعه پی بردم که چقدر به هم ریخته بودم که خوشبختانه امشب قبل نماز مغرب عشاء مجددا کمی به آرامش رسیدم, تقریبا به هم ریختگیم جوری بود که کارهای تحویلیمم عقب افتاد چون دستم به کار نمیرفت,انشاالله از فردا همین روند رو در پیش میگیرم,هر وقت بهم ریختم سریعا اطلاعات مغزم رو تخلیه میکنم تو دفترچه و اینقدر این کار رو میکنم که سبک بشم.


فکر میکنم این روند تا 2 ماه دیگه ادامه داره , از دوماه آینده شرایطم مشخص میشه , شدیدا به یک مسافرت احتیاج دارم .
من رو از دعای خیرتون محروم نکنید.این روزها نیازمند دعای شما دوستان  پاک عزیزم هستم.
همین الان با نوشتم این مطلب مجددا بیشتر سبک شدم.
انشاالله از این بیشه زار خزان زده دوباره گلی بروید
 سپاس شده توسط
اولی گفت اگه بارون باز بباره تو کویر...دیگه اما سر رسیده عمر این درخت پیر
.................
دیشب خواب جنگل و مردن و اینها دیدم چیزایی که تو ذهنم مونده نامفهمومه صبح پاشدم از خواب دیدم که این تیکه از آهنگ حبیب که گذاشتم اومده رو زبونم در حالت عادی بهم میگفتن پنج ساعت ترانه و اهنگ بخون کویر باور حبیب یادم نمیومد...
یه جوری شدم از صبح خواب سنگین شعر سنگن صدای حبیب سنگین فاز سنگین 
یه شاعر چینی سه هزار سال پیش یه شعر جالب گفته :
نمی دانم یک مرد چینی ام که دیشب خواب دید پروانه ای است و روی گلها می پرد یا یک پروانه ام که خواب می بیند یک مرد چینی است و شعر می گوید! 22
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان