1397 دي 11، 15:29
برقکاری ساختمان بلدم بورس بلدم
بزنامه نویسی هم اگه دوباره کار کنم برمیگردم به اوج
ولی نمیدونم چرا رمق کاری ندارم
امگار طلسم شدم
(1397 دي 11، 1:11)Alone WarrioR نوشته است: امروز عصر بعد از یه یکی دو ساعت درس خوندن یهویی شروع شد انرژیم کم شدن و بی حوصله شدن
از این رو به اون رو شدم
بعضی وقتا میشم اینطوری و اکثرا هر موقعی تو روز که اینطوری بشم تا اخر اون روز خوب نمیشم
چنان بی حوصله شدم و "مغز درد" گرفتم که حتی بدنمم درد گرفته ...
همین یکم پیش بود چنتا احساس مختلف داشتم با هم دیگه
کلا خوب نیستم خیلی :(
(1397 دي 11، 15:29)آقای ضربتی نوشته است: سلام داداش
برقکاری ساختمان بلدم بورس بلدم
بزنامه نویسی هم اگه دوباره کار کنم برمیگردم به اوج
ولی نمیدونم چرا رمق کاری ندارم
امگار طلسم شدم
(1397 دي 11، 15:29)آقای ضربتی نوشته است: سلام داداش
برقکاری ساختمان بلدم بورس بلدم
بزنامه نویسی هم اگه دوباره کار کنم برمیگردم به اوج
ولی نمیدونم چرا رمق کاری ندارم
امگار طلسم شدم
(1397 دي 15، 8:34)مهر آسا نوشته است: انقدر با حال بدی کانون و ترک کردم و گفتم نمیام
و دقیقا الان هم با همون حال بد برگشتم و میگم نمیتونم:(
(1397 دي 15، 15:44)پشتکار نوشته است:(1397 دي 15، 8:34)مهر آسا نوشته است: انقدر با حال بدی کانون و ترک کردم و گفتم نمیام
و دقیقا الان هم با همون حال بد برگشتم و میگم نمیتونم:(
سلام
کی گفته شما نمی تونی؟اینا وسوسه های شیطونه.شما خیلی خوبم می تونین
فقط کافیه که بخواین و تلاش کنین.
(1397 دي 15، 15:52)مهر آسا نوشته است:(1397 دي 15، 15:44)پشتکار نوشته است:(1397 دي 15، 8:34)مهر آسا نوشته است: انقدر با حال بدی کانون و ترک کردم و گفتم نمیام
و دقیقا الان هم با همون حال بد برگشتم و میگم نمیتونم:(
سلام
کی گفته شما نمی تونی؟اینا وسوسه های شیطونه.شما خیلی خوبم می تونین
فقط کافیه که بخواین و تلاش کنین.
سلام.خیلی ممنون از شما..
گاهی شکست های متعدد آدم رو از هر کاری عاجز میکنه
ولی خب کانون اولین چیزی و ک بهم یاد داده اینه ک بعد هرشکستی زود ی شروع مجدد داشته باشم.بدون فکر ب هر چیزی
(1397 دي 15، 19:40)سالِک نوشته است: تاحالا شده به ۱۰۰ سال بعد فکر کنید؟!
خیلی جالبه!
هیچکدوم از ما قرار نیست سال 2119 رو ببینیم!
و من میتونم ادعا کنم که
قطعا هممووون تا اون موقع مردیم
وقتی به ۱۰۰ سال بعد فکر میکنم
دیگه هیچی نمیتونه اذیتم کنه
خیلی آروم میشم!
شاید ۱۰۰ سال پیش
یه جوون متولد ۱۸۹۶ به این مطلب فکر کرده باشه
که قرار نیست سال ۲۰۱۹ رو ببینه! درست مثل ما
وقتی به این چیزا فکر میکنم
دیگه نمیتونم به چیزایی که بقیه دل بستند
دل ببندم!
شاید اون متولد ۱۸۹۶ وقتی به ۲۳ سالگی رسیده
همه دغدغش پول بوده! یا شاید عاشق یه نفر بوده
درست مثل ما که عاشق میشیم!
شاید درگیر یه بیماری بوده...
اما حالا بعد از ۱۰۰ سال
هیچ کدوم از آرزو ها و دغدغه هاش مهم نیست
حالا دیگه حتی خودشم مهم نیست
هیچکس حتی اونو یادش نمیاد
وقتی به این چیزا فکر میکنم
دیگه هیچی اهمیت نداره
نه عشق
نه پول
نه بیماری
هیچی...
باید یه دلیل دیگه برای زندگی کردن وجود داشته باشه!
آرمین خرسندی
(1397 دي 17، 13:47)مهر آسا نوشته است: کاش بدونن دارن چقدر انرژی از من میگیرن:(
خدایا من چیکار کنم؟؟؟؟
چ میشه الان؟؟؟؟؟؟
:(