1400 خرداد 20، 20:06
ممنونم از دعای خوبت ان شاءالله توام عاقبت به خیر بشی داداش چنتا دیگه حدیث برات میزارم تا اروم بشی
(1400 خرداد 19، 10:15)آبی آسمانی نوشته است: شما چه کار میکنید وقتی که زندگیتون از عطر هدف خالی میشه ؟؟
وقتی روزهاتون به اجبار مثل هم میشه ...
(1400 خرداد 21، 22:57)drift نوشته است:(1400 خرداد 19، 10:15)آبی آسمانی نوشته است: شما چه کار میکنید وقتی که زندگیتون از عطر هدف خالی میشه ؟؟
وقتی روزهاتون به اجبار مثل هم میشه ...
بنظر من گاهی وقتها نباید به هیچی فکر کرد، مگر زندگی میدون مسابقه است که همیشه در حال دویدن و رسیدن به چیزی باشیم.
اگر روزهاتون خیلی شبیه هم شده، یک تغییر توش ایجاد کنین، گاهی تو همین تغییر ایجاد کردن مسیرهای جدیدی ایجاد میشه، گاهی آدم خودشم باورش نمیشه،
چند سال قبل که داییم فوت کرد، ما رفتیم شهر دیگه برای تدفینش، همونجا دیگه به بن بست رسیده بودم، فقط یک کلاس زبان ثبت نام کردم که فقط از این افسردگی خلاص شم، کسی هم که از گذشته من خبر نداشت، از شکست های من خبر نداشت، همه بزرگسال بودن تو کلاس، جالبه هم فکر میکردن من چقدر آدم موفقی هستم، جالب تر اینه که احساس کردم برچسب تاپ بودن تو کلاس رو بهم چسبوندن، همونجا اعتماد به نفسم بالا رفت تصمیم گرفتم با وجود داشتن لیسانس برم یک لیسانس دیگه تو یک رشته دیگه هم بگیرم چون بنا به دلایلی لازمم شد، یکی از خانم ها گفت حتما اونجا هم شاگرد اول میشی، جالبه رفتم دانشگاه ثبت نام کردم، مدیر گروه چقدر روی من حساب میکرد و اونم بهم اعتماد به نفس داد، الان 2 ترم گذشته معدل الف شدم، نمره هام همه خوب بوده، فعالیت جانبی هم میکنم، قصد تعریف از خودم ندارم ولی من داشتم به معنای واقعی خودمو نابود میکردم ولی یک تغییر به ظاهر معمولی به دنبال خودش خیلی فرصت هایی رو بوجود میاره که اصلا آدم تو مخیله اش هم نمیگنجه.
همگی یه یاعلی بگیم و بسم الله حرکت کنیم؛ از ما حرکت از خدا برکت.
(1400 خرداد 22، 18:51)آبی آسمانی نوشته است:(1400 خرداد 21، 22:57)drift نوشته است:(1400 خرداد 19، 10:15)آبی آسمانی نوشته است: شما چه کار میکنید وقتی که زندگیتون از عطر هدف خالی میشه ؟؟
وقتی روزهاتون به اجبار مثل هم میشه ...
بنظر من گاهی وقتها نباید به هیچی فکر کرد، مگر زندگی میدون مسابقه است که همیشه در حال دویدن و رسیدن به چیزی باشیم.
اگر روزهاتون خیلی شبیه هم شده، یک تغییر توش ایجاد کنین، گاهی تو همین تغییر ایجاد کردن مسیرهای جدیدی ایجاد میشه، گاهی آدم خودشم باورش نمیشه،
چند سال قبل که داییم فوت کرد، ما رفتیم شهر دیگه برای تدفینش، همونجا دیگه به بن بست رسیده بودم، فقط یک کلاس زبان ثبت نام کردم که فقط از این افسردگی خلاص شم، کسی هم که از گذشته من خبر نداشت، از شکست های من خبر نداشت، همه بزرگسال بودن تو کلاس، جالبه هم فکر میکردن من چقدر آدم موفقی هستم، جالب تر اینه که احساس کردم برچسب تاپ بودن تو کلاس رو بهم چسبوندن، همونجا اعتماد به نفسم بالا رفت تصمیم گرفتم با وجود داشتن لیسانس برم یک لیسانس دیگه تو یک رشته دیگه هم بگیرم چون بنا به دلایلی لازمم شد، یکی از خانم ها گفت حتما اونجا هم شاگرد اول میشی، جالبه رفتم دانشگاه ثبت نام کردم، مدیر گروه چقدر روی من حساب میکرد و اونم بهم اعتماد به نفس داد، الان 2 ترم گذشته معدل الف شدم، نمره هام همه خوب بوده، فعالیت جانبی هم میکنم، قصد تعریف از خودم ندارم ولی من داشتم به معنای واقعی خودمو نابود میکردم ولی یک تغییر به ظاهر معمولی به دنبال خودش خیلی فرصت هایی رو بوجود میاره که اصلا آدم تو مخیله اش هم نمیگنجه.
همگی یه یاعلی بگیم و بسم الله حرکت کنیم؛ از ما حرکت از خدا برکت.
سلام ممنونم از اینکه جواب دادید
من مشکلم اینه که نمیتونم معمولی بودن رو بپذیرم ...
من میخوام عالی باشم ...
و همین باعث میشه هیچی نشم ...
دارم سعی میکنم که مشکلاتی که برام پیش اومده و شرایط زندگیمو بپذیرم ولی هنوز نتونستم ...
هنوز هم رو عالی بودن تاکید دارم و این باعث میشه حرکت نکنم ...
چیزی تا کنکور نمونده
الان وقتی به موفقیت هام فکر میکنم نه تنها خوشحال نمیشم بلکه یه حس غم درونم رو میگیره
به خودم میگم مثلا تو 12 سالگی فلان موفقیتو بدست آوردی ...
تو 13 سالگی فلان و ...
حالا باید عالی باشی
خودمم میدونم که تلاشمو کردم و هرکاری تونستم کردم ...
سعی کردم بهترین تصمیم رو بگیرم ولی بالاخره مشکلاتی بودن دیگه که حل کردنشون زمان بر بود و شدن مانع راهم
نمیدونم چرا اینقدر توکلم به خدا کم شده
نمیدونم باید چه کار کنم ؟؟