امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

بسه دیگه
چقدر تحمل کنم...
گفتین تلاش کن تلاش کردم
گفتین تحمل کن تحمل کردم
گفتین گناه نکن نکردم
گفتین تنها نمون همه سعیمو کردم
دیگه چیکار کنم
چرا نمیمیرم چرا تموم نمیشه
چرا اصلا هیچ آسودگی ای ندارم؟
به کجا دارم میرم؟
خودمو میکشم ولی نمیشه
بابا تنهایی نمیشه دیگه چه غلطی باید بکنم اگه تنهایی میشد پس چرا خدا بقیه رو آفرید
دیگه به آخرین سطح تحمل رسیدم
خداجونم یا تمومش کن یا از تنهایی درم بیار 
اگه فقط و فقط و فقط ۱ درصد پیشت لیاقت دارم بعد از تموم شدن این نوشته یکی از اون دوکارو بکن
خودت شاهدی به مرگ خودم راضیم
فقط از این شرایط بیرونم بیار
بعضی  موقع ها میبینیم  که  توسط  برخی افراد قضاوت میشیم  و حالمون خیلی بد میشه  ولی بیخیالشش  اونا که از من و دنیای  من چیزی نمیدونن  !!!
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
نوجوون  تر که بودم   ۱۴  یا ۱۵ ساله خیلی  هیجان داشتم   بزرگترای گرامی  همش سعی میکردن  کنترلم کنن مخصوصا مادر عزیز  خب  کنترلم  میشدم  و گاها  احساس میکردم اونقدر دارم کنترل میشم که مردم  !!  هرچی میگفتم  هرکاری میخواستم بکنم میگفتن بزار بزرگتر بشی بعد  بزار  بری دانشگاه  بعد  خب میدونید  اینا همش  کلکه  که شما حرف گوش  بدید  Khansariha (13)  

چون  بزرگتر که  میشی  دیگ  شوق  اونکارایی  که تو ۱۴ سالگی دوست داشتیو  نداری   و اینجاس  که میفهمی  مرگ یعنی چه!!!! 

چن سال تو گوش  تو خوندن  بزار بزرگ شی  بعد  حالا که بزرگ شدم  دیگ حسش  نیس  اعصابش  نیس اونقد مشغله زیاده که نگو  اصلا  دیگ شوق  اونکارارو  ندارم  مثلا که بزارن من با دوستم برم پارک  که چی؟؟؟  ولی اونموقع چقد ذوق  داشتم  و نذاشتن یادش بخیر تمام  خواسته هام با  ( نه)  تموم  شد  چقد دلم پره چقد خسته ام   چقد بدم  میاد ازشون  احساس  میکنم به من دروغ گفتن و تمام  عمر من باکتاب صرف  شده  و  شوق هیچ  چیز درون من نیست  نه زندگی هیچی
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
یادش  بخیر  یه بنده خدایی  بود همش  میگفت  تا  زیر ۲۰ سال سن داری افسار زندگیتو بده دست پدر  و مادرت  بزار برات  تصمیم بگیرن بگن چیکار کن  چیکار نکن  نگران نباش ضرر نمیکنی  

خب میدونی   من  کاملا مخالفم  درسته که ۱۷  یا ۱۸ ساله ام  تو این سن کم میشه گفتم تقریبا به شغل  ایده الم دارم میرسم  و شاید ایندم خیلی خوب به عنوان یه دختر تضمینه   ولی خب احساس  میکنم  تو بندم    خیلی تو سختیم  گاها  از تمام  اطرافیانم بدم میاد و فکر میکنم  بهم دروغ  گفتن
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
نقل قول:
بریم سراغ معرفی قهرمانان

نفر اول 


 از گروه استوا بید


رفت تا یکی دو سال دیگه  

اگه زنده بودیم البته ...
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
آسمون پاییز رو بیشتر دوست دارم
اون هم مثل من دلش گرفته 
مثل اینکه
داره باهام همدردی میکنه
گاهی اوقات هم به حالم گریه میکنه
Hanghead
حـــدود 100 تا رخ دارم
ولی نمی دونم کدومِـــشَم!

[تصویر:  img_۲۰۲۱۱۱۰۸_۱۰۴۲۰۱_xp9w.jpg]


دیگه اینو باید سرلوحه قرار داد...
اگردر زندگی سرلوحه قرار ندیم و عمل نکنیم همین حرف دل خیلی از ما میشه 
دوباره خراب کردم.
الان میخوام گریه کنم بعضی وقتاس ارزو میکنم یکیو بغل کنم بزنم زیر گریه اما میدونم اگرم باشه کسی من دوباره روم نمیشه گریه کنم.
من خیلی با احساسم اما همیشه خفش کردم.
معمولا احساساتم توببخشید گفتنام و یه سری لفظ خلاصه میشه. بعضی وقتاخودم میفهمم انگار خانوادموقلبی دوس ندارم .با اینکه خیلی خوبن. از خودم بدم میاد از اینکه حاضر نیستم براشون سختی بکشم .
چقد بده ادم قدر داشته ها شو ندونه.
چقد بده اونطوری که میخواد زندگی نکنه.
چقد بده به خودش تسلط نداشته باشه
چقد بده اصل زندگیو بفهمه ولی عین نفهما عمل کنه
چقد بده بدونه باید چی کار کنه ونکنه.
چقد بدم
انگار عقل از سرم پریده .مسخره کار میکنم و تصمیم گیری بلد نیستم از خودم بدم میاد انگار احمقم کی قراره تغییر کنم چند ساله داره تکرار میشه شکستام بسه خدا بسه .نزار آروزی خودم بودنو به گور ببرم
If you ever ask me why I changed 
I would say you changed for two reasons 
Either you learn enough that you want to
Or you are been hurt that you have to.


اگه ازم بپرسی چرا این قدر عوض شدی؟ 
میگم آدما به دو دلیل تغییر می کنن 
یا بیشتر از چیزی که می خواستی یاد گرفتی 
یا بیشتر از چیزی که انتظار داشتی آسیب دیدی!!!
چه کنم ؟ چرا لایق نیستم ؟ (:
آخه منم هوففف ولش کن  Hanghead
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
 سپاس شده توسط
بعضیا
با حرفاشون
با لحنشون
با رفتارشون
امید و انگیزه رو با سرنگ ازت میکشن بیرون
ولی
من
مثل اونا نیستم
من جواب بدی رو با بدی نمیدم
آره
این درسته ...
حـــدود 100 تا رخ دارم
ولی نمی دونم کدومِـــشَم!

به دل خسته بگویید خداوندی هست ... (:
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
(1400 آبان 19، 17:28)Silent Voice نوشته است:
(1400 آبان 19، 0:38)ArA نوشته است: بعضیا
با حرفاشون
با لحنشون
با رفتارشون
امید و انگیزه رو با سرنگ ازت میکشن بیرون
ولی
من
مثل اونا نیستم
من جواب بدی رو با بدی نمیدم
آره
این درسته ...


من جواب بدی رو با این میدم: ))))
خودم و ازشون می گیرم : ))))) 

خصوصا اگر خوبی کرده باشم و با بدی جواب بدن 
دیگه حتما خودم و ازشون می گیرم: )))))))))

منم این کارو کردم ولی نمیدونم درست باشه یا نه 
چون دیگه ازشون خبری ندارم و تنها کردم خودمو توی این دنیا شاید هنوز اونقدری قوی نشدم که حسرت داشتن منو بخورن ولی اینم تاوان داره که سخت هم هست خودتو تنها بکنی که یه روزی حسرت داشتنتو بخورن ولی شاید بشه تنها امیدت برای زندگی کردن کسایی که قدر بودنمون و کارهایی که کردیم را ندو نستن باید طعم اینکه باشی و کاری نکنی براشون را بچشن که همون طور که گفتم باید مدتی نباشی جلوی چشم و شمشیرتو تیز کنی تا زمانش برسه
 سپاس شده توسط
بعضی وقتا همه چیز خوبه..مشکلی نیست..میخندی ولی تو عمق وجودت یه غم بزرگ حس میکنی Hanghead
اما نمیدونی اون غم چیه...
خیلی ساده ای اگه فکر میکنی خدا یه سختیی که بهت میده توانشو بهت نمیده 53258zu2qvp1d9v..


{♡یوقتایی خودتو مرور کن!!
نکنه زوم کنی رو غمای دلتو،
بارون ِ عشق ِ خدا رو به فراموشی بسپری.؟!
مرور کن خودتو...⚘}♡ 53 


یاد همان جمله افتادم که خوانده بودم:

چه دلیلی بالاتر از لبخند مهدی فاطمه(عج) برای ترک گناهی که دلش را میلرزاند 53258zu2qvp1d9v
 

نوع دیگر بین جهان دیگر شود...این زمین و آسمان دیگر شود 49-2

خدای یک تریلیون ستاره اسمم رو میدونه و تقدیری فقط برای من داره که روزی ازش سر در میارم(:
 سپاس شده توسط
(1400 آبان 19، 17:53)New fighter نوشته است:
(1400 آبان 19، 17:28)Silent Voice نوشته است:
(1400 آبان 19، 0:38)ArA نوشته است: بعضیا
با حرفاشون
با لحنشون
با رفتارشون
امید و انگیزه رو با سرنگ ازت میکشن بیرون
ولی
من
مثل اونا نیستم
من جواب بدی رو با بدی نمیدم
آره
این درسته ...


من جواب بدی رو با این میدم: ))))
خودم و ازشون می گیرم : ))))) 

خصوصا اگر خوبی کرده باشم و با بدی جواب بدن 
دیگه حتما خودم و ازشون می گیرم: )))))))))

منم این کارو کردم ولی نمیدونم درست باشه یا نه 
چون دیگه ازشون خبری ندارم و تنها کردم خودمو توی این دنیا شاید هنوز اونقدری قوی نشدم که حسرت داشتن منو بخورن ولی اینم تاوان داره که سخت هم هست خودتو تنها بکنی که یه روزی حسرت داشتنتو بخورن ولی شاید بشه تنها امیدت برای زندگی کردن کسایی که قدر بودنمون و کارهایی که کردیم را ندو نستن باید طعم اینکه باشی و کاری نکنی براشون را بچشن که همون طور که گفتم باید مدتی نباشی جلوی چشم و شمشیرتو تیز کنی تا زمانش برسه

(1400 آبان 19، 21:06)rahayii نوشته است: بعضی وقتا همه چیز خوبه..مشکلی نیست..میخندی ولی تو عمق وجودت یه غم بزرگ حس میکنی Hanghead
اما نمیدونی اون غم چیه...
طبق چیزی که توی کتاب پیوند دوباره با جوهره وجود خویشتن نوشته وقتی اینطوری میشیم علت این جور حس ها  احساسات  سرکوب شده ما هست حتی ممکنه ما این احساسات سرکوب شده را ممکنه هیچوقت متوجه نشیم که چه موقع و چطوری سرکوب شدن چون توسط یه سری مکانیسم های دفاعی کنترل میشن من مقدمه کتابو خوندم اینطوری نوشته بود اگه دوست داشتید تهیه کنید و بخونید
کتاب خوبیه
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان