1390 خرداد 27، 10:48
1390 خرداد 27، 15:02
بسازم خنجری نیشش زپولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
ولی عمل نکردیم
که آخرش کار دستمون داد ، هفته پیش چشمم به جمال فرشته ای روشن شد ،
یک بار نگاه کردم اما همون یک بار نگاهم به نگاهش افتاد و کار دست دلم داد ،یک فرشته مهربون با حجاب نشسته بود تو اتاقمون برای یک بخش دیگه بود که اومده بود با همکارم کار داشت !! یک لحظه که اومدم برم بیرون نگاهم به نگاهش افتاد و دل از کفم رفت
همینطوری شدم دقیقا
نمی دونم کی بود کدوم قسمت بود ،اصلا مجرد بود نبود قیافش خیلی مهربون بود
اومدم خونه قلبم درد می کرد ،نمی دونم شدت عشق بود و یا تلقین !!! خدا یا کمکم کن !!!!
هنوز که بهش فکر می کنم تو دلم ولوله می افته
نکه فکر کنین دفعه اولمه و اینجور چیزها
کار از کارم گذشته اینقدر دختر تو زندگیم اومده و رفته اما واسه هیچکدوم دفعه اول اینجوری نشدم ، این اواخر که اصلا نمی تونستم به عشق ورزیدن فکر کنم ،می گفتم من سنم رفته بالا دیگه از عشق و عاشقی گذشته !! اما الان ....
1390 خرداد 27، 15:33
ویرایش شده
چی بگم؟
حرفی ندارم
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
1390 خرداد 27، 17:02
ویرایش شده
هنوز این ماراتون تموم نشده اما من از همین الآن خودمو بازنده احساس میکنم
نه تونستم به اندازه ی آرزوهام تلاش کنم ، نه میتونم به اندازه ی تلاش هام آرزو کنم ...
فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً
به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
1390 خرداد 27، 17:20
\'chakavak\' pid=\'87546\' dateline=\'1308294449\ نوشته است:سلام
مادرم حالشون خوب نيست دعا كنيد براش
خيلي ممنون
ان شاء الله خوب میشن
\'msadra\' pid=\'87567\' dateline=\'1308312189\ نوشته است:باور کنید دیگه خجالت میکشم بیام اینجا
چی بگم؟
حرفی ندارم
همین خجالت می تونه نشانه ی خوبی باشه
\'توبه18\' pid=\'87568\' dateline=\'1308317575\ نوشته است:کنکور نزدیکهنه بابا امیرحسین. خوب میشه انشالله. اصلا نگران کنکور نباش. قبلا که برات کلی توضیح دادم بذار بدی بعدش نتیجه اش بیاد اگه خوب نبود بگو بده! از الان که نباد افسوس اتفاقی که نیافتاده رو بخوری
هنوز این ماراتون تموم نشده اما من از همین الآن خودمو بازنده احساس میکنم
نه تونستم به اندازه ی آرزوهام تلاش کنم ، نه میتونم به اندازه ی تلاش هام آرزو کنم ...
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما
1390 خرداد 27، 18:05
ویرایش شده
اشتباه احساس می کنین امیرحسین خان...
قول میدم بهتون
اتفاقا من همیشه فکرم این بوده که شما کنکورتون رو خیلی خوب میدین...
ناامید نشین...
توصیه های آقا هادی رو جدی بگیرین
و اینکه براتون حتما دعا می کنیم...
فقط انرژیتونو حفظ کنین و ناراحتی رو هم دور کنین
هر چی خدا بخواد همون میشه...
ایشالا بهترین میشه
ایشالا قدر آرزوهاتون...چون لیاقتش رو دارین
فقط بدون فکر و استرس بهش نزدیک بشین...
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...
خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...
1390 خرداد 27، 20:12
حال مادرم بهتره
اميدوارم همتون سالم باشيد
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...
1390 خرداد 27، 20:37
1390 خرداد 27، 21:52
اميدوارم هرچه زودتر حالشون خوب بشه.و هميشه سالم باشند و سايه اشون بالا سرت باشه گلم.
دوست دارم خانمم.
ﺗﻮ ﺭﺍ نمی ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است..
قرار عاشقی...
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است..
قرار عاشقی...
1390 خرداد 27، 22:04
انشالله که خدا پشت وپناه همه مون باشه
.......................
یا وتر
آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید.
1390 خرداد 27، 23:12
ویرایش شده
بعد از مدتها یه چیزی به ذهنم رسید که دیدم ارزش گفتنش رو داره :
و همینطور یک روز خاطرم می آید
که در این یک سالی
که نبودم کانون
بودمی پاکیزه در کنار همسر
و به یاد کانون ...
و چه زیبا کانون ...
یاد هم دردی ها ...
یاد همراهی ها ...
یاد حرف آخر پیش از حرف اول :
\\\\\\\"من دگر ترک کردم
من درگر پاکیزه ام\\\\\\\"
ارادتمند
سفید (آقای ایده)
امتــــــــحان هاي الهي آسان اســـتـــ ..... بـــايد در تـــمـــامــ جـــاي خـــالـــي ها بـــنــويـســـي :
خــ ــ ـ ـ ـ ـــ ـــ ــ دا
ولی ....
چــــقــــدر در اعتــــمــاد بـــه ((نفســـ)) هايـــمان ...
جاي اعتـــماد بـــه ((خـــدا)) خـاليســـت . . .
خانه دوست کجاست....!!؟؟
خــ ــ ـ ـ ـ ـــ ـــ ــ دا
ولی ....
چــــقــــدر در اعتــــمــاد بـــه ((نفســـ)) هايـــمان ...
جاي اعتـــماد بـــه ((خـــدا)) خـاليســـت . . .
خانه دوست کجاست....!!؟؟
1390 خرداد 27، 23:30
دلم گرفته اخه وقتي حقارت اين لعنتيا ميبينم ميگم چرا اينقدر خودما پايين ميارم
چقدر اين كار سبكه چقدر پسته چقدر ادم بايد خودشا ناچيز فرض كنه كه بخواد باهاش لذت ببره
از خودم ناراحتم نميتونم بفهمم ادم چرا بايد ادميتشا زير سؤال ببره يه خودمونا توي اون حالت فرض كنيم به عنوان شخص ديگه اي كه داره نگاه ميكنه مثل يه ادم روان پريش كه خود درگيري داره مثل يه ادمي كه نميدونه از زندگيش چي ميخواد
وااااااااي چه روزها و چه دقايقي گذشت
حتي طاقت ندارم ياداوريش كنم
كاش همه چيز خوب پيش بره كاش دلمون چيزاي پست و سبك نخواد كاش چشممون باز باشه كاش ديگه درگيرش نشيم
كاش خدا تنهامون نذاره
از دست خودم دلگيرم
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...
1390 خرداد 28، 0:38
همش به این فکر می کنم که چرا معتاد این کار شدم
تقریبا الان دیگه به ترک نهایی رسیدم !
خیلی راحت خودم رو کنترل می کنم و مشکلی از لحاظ تحریک و اینها ندارم
فقط نگران ادامه زندگیم هستم ، من از بچگی خیلی ضعیف بودم ،بعدا هم که این مصیبت دامن گیرم شد !!
الان نمی دونم اگه ازدواج کنم ! با همسرم در مورد این مسائل مشکل خواهم داشت یا نه
چطوری می تونم به یک نفر بگم که من می خواهم خوشبختت کنم ،اما در مورد غریزه جنسی نمی تونم ساپورتت کنم ،چون از این لحاظ خیلی ضعیف شده ام
1390 خرداد 28، 21:11
ویرایش شده
خیلی جالب بود خدا خیرت بده
منم که اینارو میخونم پیش خودم میگم دیگه این کارو نمیکنم اما فردا باز..............
واسم دعا کنیین دلم از خودم از کارام از همه چیم گرفتهههههههههههههه
دوست دارم منم مثل شما باشم بگم که اره از ترک منم 6 ماه گذشته!!
آنقدر شکست میخورم تا شکست دادنو بیاموزم
آموخته ام که با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه
آموخته ام که با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه