1393 مرداد 7، 22:32
دم حافظ و سردار گرم ...
عیدی خوبی بود
(1393 مرداد 7، 22:27)تنها ترین سردار نوشته است: ..
به جان خواجه و حقِّ قدیم و عهدِ درست ... که مونسِ دمِ صبحم دعایِ دولت توست
سرشکِ من که ز طوفانِ نوح دست برد ... ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهر تو شست
بکن معامله ای واین دل شکسته بخر ... که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
زبانِ مور به آصف دراز گشت و رواست ... که خواجه خاتمِ جم یاوه کرد و باز نجست
دلا طمع مبر از لطفِ بی نهایتِ دوست ... چو لافِ عشق زدی، سر بباز چابک و چست
به صدق کوش که خورشید زاید از نفَست ... که از دروغ سیه روی گشت صبحِ نخست
شدم ز دستِ تو شیدایِ کوه و دشت و هنوز ... نمی کنی به ترحّم نطاقِ سلسله سست
مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی ... گناهِ باغ چه باشد چو این گیاه نرست ...
(1393 مرداد 17، 22:31)تنها ترین سردار نوشته است: ..
مژده، ای دل، که دگر باد صبا باز آمد ... هدهدِ خوش خبر از طرفِ سبا باز آمد
برکش، ای مرغ سحر، نغمه ی داودی باز ... که سلیمانِ گل از باد هوا باز آمد
عارفی کو که کند فهمِ زبان سوسن؟ ... تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من ... کان بتِ ماه رخ از راهِ وفا باز آمد
لاله بوی میِ نوشین بشنید از دمِ صبح ... داغ دل بود به امّید دوا باز آمد
چشمِ من در رهِ این قافله ی راه بماند ... تا به گوشِ دلم آواز درا باز آمد
گرچه حافظ درِ رنجش زد و پیمان بشکست ... لطف او بین که به لطف از در ما باز آمد ...