1388 شهريور 7، 18:50
88/6/13
1-مهدی69
2-؟؟؟؟
3-؟؟؟؟
4-؟؟؟؟
اینم منتظرما...
میخوام ببینم کی دعای عهد میخونه ولی نماز شب نمیخونه...
88/6/13
1-مهدی69
2-؟؟؟؟
3-؟؟؟؟
4-؟؟؟؟
اینم منتظرما...
میخوام ببینم کی دعای عهد میخونه ولی نماز شب نمیخونه...
1388 شهريور 7، 22:40
اگر این جمعه بیاد چی ؟
1-مهدی69
2-سایه88
3-؟؟؟؟
4-؟؟؟؟
در پناه خدا !
1388 شهريور 8، 3:01
اگر این جمعه بیاد چی ؟
من از شوغ گریه می کنم .و از گریه می میرم...
1-مهدی69
2-سایه88
3-بی نام
4-؟؟؟؟
در پناه خدا !
خوشا باران و وصف بی مثالش
1388 شهريور 8، 12:40
شب که قد می کشد ،حریر مهتاب بر شانه های زمین می نشیند.
شب حضورت است....
سایه ی نبودنت در دلم بلند شده....
تنهای ام قد کشیده...
دلم حضورت را می طلبد...
حریر مهربانی ات را ای عشق ازلی و ابدی از من دریغ مکن.
1-مهدی69
2-سایه88
3-بی نام
4-سها
5-؟؟؟
التماس دعا..یاعلی.
![[تصویر: 07c49977111e42a28fd6.jpg]](http://s6.picofile.com/file/8235153892/07c49977111e42a28fd6.jpg)
1388 شهريور 8، 13:13
(1388 شهريور 8، 3:01)بی نام نوشته است: سلامبی نام این کلمت منو کشته جونه من نتونستم ازش نگذرم!
اگر این جمعه بیاد چی ؟
من از شوغ گریه می کنم .و از گریه می میرم...
1-مهدی69
2-سایه88
3-بی نام
4-؟؟؟؟
در پناه خدا !
شوغ یعنی چی؟
منظورت شوق بود
البته شوخی بودا به دل نگیری ولی آخر سوتی بود!
1388 شهريور 11، 16:04
گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم
از خويش مي روم که تو با خود بياري ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باري مگر تو دست بر آري به ياري ام
کاري به کار غير ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاري ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بي قرار
با رود رو به سوي تو دارم که جاري ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا , بيا
زان پيشتر که پاک شود يادگاري ام
از خويش مي روم که تو با خود بياري ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باري مگر تو دست بر آري به ياري ام
کاري به کار غير ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاري ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بي قرار
با رود رو به سوي تو دارم که جاري ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا , بيا
زان پيشتر که پاک شود يادگاري ام
الهم عجل لولیک الفرج
ثبت نام برای ختم دعای عهد
13/6/88
- مهدي 69
- سايه88
- بی نام
- سها
- تارک
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
![[تصویر: 14a5beeb2cd5ff.gif]](http://njavan.com/forum/imagehosting/14a5beeb2cd5ff.gif)
1388 شهريور 13، 8:42
« اللَّهُمَّ إِنِّى اُجَدِّدُ لَهُ فِى صَبِيحَةِ يَوْمِى هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ اَيَّامِى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِى عُنُقِى »
« خدايا! من در صبحگاه امروز و هر روز ـ تا زماني كه زنده ام ـ تجديد مي كنم عهد و عقد و بيعت را برگردنم! »
« خدايا! من در صبحگاه امروز و هر روز ـ تا زماني كه زنده ام ـ تجديد مي كنم عهد و عقد و بيعت را برگردنم! »
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
1388 شهريور 13، 9:36
تا ساحل چشمان توتکثير شديم
گفتند غروب جمعه خواهي آمد
آنقدر نيامدي که ما پير شدي
اللهم عجل لوليک الفرج
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
1388 شهريور 13، 11:20
خيلي اين آهنگو دوست دارم
پيشنهاد مي كنم گوش بدين
![[تصویر: cu0q22ywl2wzsdby5puj.png]](http://www.img98.com/images/cu0q22ywl2wzsdby5puj.png)
1388 شهريور 18، 10:42
ثبت نام برای دعای عهد این هفته با حضور آقایان و خانوم ها :
88/6/20
1-مهدی69
2-؟؟؟؟؟؟
3-؟؟؟؟؟؟
این رو هم بشتابید که وقت نیست
1388 شهريور 18، 11:34
ثبت نام برای دعای عهد این هفته با حضور آقایان و خانوم ها :
88/6/20
1-مهدی69
2-سها
3-؟؟؟؟؟؟
1388 شهريور 18، 11:57
2-سها
3-تایرد
4-؟؟؟؟؟؟؟
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
1388 شهريور 19، 0:17
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید
دست افشان...پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را
با همه لحظه خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه ی مشعر
کدام گوشه ی منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه ی پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که ار آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...
شاید
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را