1392 مهر 22، 0:27
درد
حکایت از چه کنم، سینه سینه درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست
نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست
بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
به روزگار شبی بی سحر نخواهم ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست
جدایی از زن و فرزند "سایه" جان! سهل است
تو را زخویش جدا می کنند، درد اینجاست ...
(هوشنگ ابتهاج _ ه، ا، سایه )
پایداری، تا رستگاری ...