1391 مهر 13، 17:06
1391 مهر 16، 21:45
این عکس یه مجسمه
تو پارک شهید صبحانی اهوازه
خیلی قشنگه
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...
تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟...
تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟...
------------------------------
پیامبر اکرم( ص)فرمودند:
مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود
1391 مهر 17، 18:35
...........
1391 مهر 18، 11:20
ویرایش شده
چندین ماه از روزهای زندگیم رو اینجا گذروندم...
خورشید در حال طلوع بود
خورشید در حال طلوع بود
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش *** بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر
" مولوی "
این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...
1391 مهر 19، 12:57
ویرایش شده
سفرهایی تو را در کوچه هاشان خواب می بینند.
تو را در قریه های دور، مرغانی به هم تبریک می گویند.
چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست،
نمی دانند که در چشمان دم جُنبانکِ امروز، برق آب های شط دیروز است؟
"سهراب سپهری"
فک کنم شش سال پیش بود، با سه تا از بچه های دانشگاه
روستای "مال آقا"، از توابع باغملک در شمال خوزستان
اون قدر در کنار رودخانه رفتیم تا دیگه از سکوهای سیمانی خبری نبود.
اون شب ماه کامل بود، و چه لذت بخش بود قدم زدن با دوست موافقم در دامنه ی کوه های اطراف زیر نور مهتاب.
اون کنده ی درخت رو شب گذاشتیم، طوری قرارش دادیم تا از بغل بسوزه و یه حالت اجاق مانند درست بشه،
اون شعله های آرام و مسحور کننده ش رو هنوز یادمه،
آتش تا صبح آرام می سوخت...
تو را در قریه های دور، مرغانی به هم تبریک می گویند.
چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست،
نمی دانند که در چشمان دم جُنبانکِ امروز، برق آب های شط دیروز است؟
"سهراب سپهری"
فک کنم شش سال پیش بود، با سه تا از بچه های دانشگاه
روستای "مال آقا"، از توابع باغملک در شمال خوزستان
اون قدر در کنار رودخانه رفتیم تا دیگه از سکوهای سیمانی خبری نبود.
اون شب ماه کامل بود، و چه لذت بخش بود قدم زدن با دوست موافقم در دامنه ی کوه های اطراف زیر نور مهتاب.
اون کنده ی درخت رو شب گذاشتیم، طوری قرارش دادیم تا از بغل بسوزه و یه حالت اجاق مانند درست بشه،
اون شعله های آرام و مسحور کننده ش رو هنوز یادمه،
آتش تا صبح آرام می سوخت...
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش *** بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر
" مولوی "
این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...
1391 مهر 24، 20:20
این تسبیح رو چندین سال پیش از مشهد گرفته بودم، اطراف حرم امام رضا ع، برا اردو رفته بودیم
دیروز با آب و صابون شستمش، گذاشتم تو آفتاب خشک بشه...
این عکس رو کاملن همین جوری گرفتم، ولی کم کم احساس می کنم دوستش دارم...
دیشب تسبیحم رو دادم مادرم، با خودش ببره
اون رو با خودش دور خانه ی خدا بگردونه موقع طواف، آن گاه که: لبیک اللهم لبیک ...
دانه های تسبیح من! بگویید دعاهای نگفتنی مرا با خدا آن گاه که شما نزدیک ترید،
آن گاه که شما نیز لبیک گویان به دور خانه ی محبوب گردانده می شوید...
چه " يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ..."
دیشب بابا، مامانم راهی خانه ی خدا شدند،
خدایا نگاهشان دار...
دیروز با آب و صابون شستمش، گذاشتم تو آفتاب خشک بشه...
این عکس رو کاملن همین جوری گرفتم، ولی کم کم احساس می کنم دوستش دارم...
دیشب تسبیحم رو دادم مادرم، با خودش ببره
اون رو با خودش دور خانه ی خدا بگردونه موقع طواف، آن گاه که: لبیک اللهم لبیک ...
دانه های تسبیح من! بگویید دعاهای نگفتنی مرا با خدا آن گاه که شما نزدیک ترید،
آن گاه که شما نیز لبیک گویان به دور خانه ی محبوب گردانده می شوید...
چه " يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ..."
دیشب بابا، مامانم راهی خانه ی خدا شدند،
خدایا نگاهشان دار...
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش *** بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر
" مولوی "
این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...
1391 مهر 24، 23:19
ویرایش شده
فک کنین این تو آب بود اونوقت یه مامانه بچه شو فرستاده بود تو این رودخونه
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1...318837.jpg
★ * ★ اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم ☆ ★
خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم
1391 مهر 25، 14:18
ویرایش شده
1391 مهر 26، 16:29
در جایی که منظره ی قشنگی از رودخانه و جنگل داشت (به قول نمیدانم! spectacular view)، نشستیم برای صبحانه.
زیر یک درخت. آبشار بیشه به صورت نقطه اي دیده می شد.
آتش روشن کردیم با آتش زنه و چوب بلوط. چایی دم کردیم، صبحانه خوردیم و مزه ی زندگی را چشیدیم.
دوستم، همیشه بعد از سفر، یادداشت هایی تهیه می کرد در قالب سفرنامه ای کوتاه؛ همراه با جزییاتی از قبیل زمان ها، مسافت ها و حتی هزینه ها.
چند جمله ی بالا رو از سفرنامه ی اون برداشتم، مربوط می شه به عکس زیر.
اون بار تو یه ایستگاه فرعی از قطار پیاده شدیم، چند کیلومتری رو کنار این دره ی سرسبز، همگام با رودخانه ی سزار رفتیم و رفتیم تا رسیدیم.
زیر یک درخت. آبشار بیشه به صورت نقطه اي دیده می شد.
آتش روشن کردیم با آتش زنه و چوب بلوط. چایی دم کردیم، صبحانه خوردیم و مزه ی زندگی را چشیدیم.
دوستم، همیشه بعد از سفر، یادداشت هایی تهیه می کرد در قالب سفرنامه ای کوتاه؛ همراه با جزییاتی از قبیل زمان ها، مسافت ها و حتی هزینه ها.
چند جمله ی بالا رو از سفرنامه ی اون برداشتم، مربوط می شه به عکس زیر.
اون بار تو یه ایستگاه فرعی از قطار پیاده شدیم، چند کیلومتری رو کنار این دره ی سرسبز، همگام با رودخانه ی سزار رفتیم و رفتیم تا رسیدیم.
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش *** بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر
" مولوی "
این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...
1391 مهر 26، 16:51
بچه ها معرفی می کنم این منم (بیشتر شبیه به بابا لنگ دراز شده)
این گلو از پارک برا شما چیدم:
1391 مهر 27، 22:54
ویرایش شده
http://uploadtak.com/viewer.php?file=m6811_2.jpg
http://uploadtak.com/viewer.php?file=v383_3.jpg
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...
تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟...
تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟...
------------------------------
پیامبر اکرم( ص)فرمودند:
مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود
1391 مهر 28، 10:12
برای اینکه اسپم نشه 2 تا عکس بهاری :
یا عباس
1391 مهر 28، 11:46
سلاااااااام
اخي جوجو..
من كوچيك كه بودم كلي داشتم از اينا
اما هر دفه نميدونم چي ميشد پيشو ميومد ميخوردشون
__
تله كابين
__
اين عكس حرم ( امام رضا (ع) ) شب تولد اقا
خيلي دير شد
اما گفتم بزارم ديگه
جاتون خالي بود
واسه همه دعا كردم
اصلا عكاس خوبي نيستم
اخي جوجو..
من كوچيك كه بودم كلي داشتم از اينا
اما هر دفه نميدونم چي ميشد پيشو ميومد ميخوردشون
__
تله كابين
__
اين عكس حرم ( امام رضا (ع) ) شب تولد اقا
خيلي دير شد
اما گفتم بزارم ديگه
جاتون خالي بود
واسه همه دعا كردم
اصلا عكاس خوبي نيستم
وقتي ميام كانون .. اول يك نگا به امضام ميكنم تا يك وقت كسي اون شخصيه چاخاله وسط امضامو نخورده باشه
خلاصه ديگه
چاخال و پاك باشيد