از اینکه بگذریم باید دانست که علم با غفلت نفعی بحال آدمی ندارد مگر اینکه انسان متذکر شود و علامت فکر نافع اینست که آن فکر در تغییر و تحول احوال آدمی اثر بگذارد و در عواقب سوئی که بخاطر تفریط و زیاده روی در منافع زودرس دنیائی در انتظارش هست او را بتفکر وا دارد، مثلا اگر بمؤمنی ناسزائی گفته باید بداند که این ناسزا برای او در آخرت عذابی بدنبال خواهد داشت عذابی که قابل قیاس با عذابهای دنیائی نیست و این علم تنها با غفلت از آن فایدهای نخواهد داشت مگر اینکه ذکر و یاد آوری بدنبال داشته باشد و ذکر هم نمیتواند فایدۀ زیادی داشته باشد مگر اینکه این یاد آوری و تذکر آن سوء عاقبت و آن سرانجام شوم که در انتظارش هست دائمی گردد تا اینکه در حالش تغییری بوجود آورد مثل اینکه اگر به سلطانی در غیابش ناسزائی گفته باشد و بفهمد این ماجرا به سلطان رسیده و سلطان او را برای عقوبت احضار نماید، چنین کسی حالش چگونه خواهد بود؟ مدام در فکر این است که سلطان بر سر او چه خواهد آورد و چه مجازاتی در انتظار او است و چگونه چنین کسی دائما در غم و اندوه است و خود را ملامت میکند و هر گاه صحنۀ مجازات را بخاطر آورد که سلطان به جلادان دستور دهد که او را بگیرند و زبانش را از کام بیرون کشند چگونه حزن و اندوهش افزون میشود، و عقوبتی در عالم نیست مگر اینکه او برای خود آن را آماده میبیند و از تصور آن درد میکشد و متألم میشود حتی گاه دیده شده که شخص جانی از شدت ترس قبل از تحمل عقوبت تلف شده و یا اینکه دیوانه شده است، و لذا است که گفتهاند فکر کامل صحیح گاه میشود که از خود آنچه که انسان دربارۀ آن میاندیشد در قلب اثر بیشتری دارد. و خلاصه هر گاه انسان در عظمت و بزرگی امر آخرت بیندیشد و لذات بهشت با انواع و اقسام آن و بهجت و سرور و کرامتش را تصور کند، و از آن طرف حسرت محروم شدن از اینها، و الم و درد و رنج عذاب آخرت و وقوع آن را بر نفس خود در نظر آورد همین تفکر و اندیشیدن لا محاله اثری بجای میگذارد که آن اثر در تکمیل توبهاش مؤثر خواهد بود و برای کسانیکه در ابتدای راه هستند فکر دربارۀ مرگ و شدت و سکرات آن و ناراحتی و حرارت و درد و رنج هنگام مفارقت روح از بدن، و حسرت آدمی در آن حال و جدائی او از جمیع آنچه که بآنها دل بسته و همۀ کسانیکه با آنها انس گرفته و وحشت و تاریکی قبر و غربت آدمی در گور بسیار مؤثر است شاعر عرب میگوید: و فی ذکر هول الموت و القبر و البلا عن اللّهو و اللّذّات للمرء زاجر ترجمه: و در یاد آوری هول و هراس مرگ و قبر و پوسیدن بدن در گور عاملی نهفته است که آدمی را از لهو و لعب و لذات دنیائی باز میدارد. سلام صبـــــــــــــــح:★★★★★★ ظهـــر و عصـر:★★★★★ مغرب و عشا: ★★★★★
(1394 دي 16، 22:29)می توانم نوشته است: مستر صدف ؟؟؟؟
چطوری اخه ؟؟؟؟
) خیلی خندیدم
من عاشق خدام. باور کنید.
موقعی که رنگ غیر طلایی میشه.. اونا اکثرأ از عهده من خارجن وگرنه تمام تلاشم اینه نمازم سروقت باشه و به جماعت. نماز تو مسجد برای من خیلی لذت بخش تر از داخل خونه هستش....
شمام بخواین خدا که جلوتون رو نمی گیره ... اتفاقأ کمکتون هم میکنه.
بهش اولویت بدین....
و من خود بعضی از مستمعین را دیدم که هنگام مذاکره در احوال مرگ و مردگان، ظرف چند روز عقلش را از دست داد بنحویکه بمعالجه نیاز پیدا کرد و لذا او را از حضور در آن مجلس و فکر دربارۀ مرگ منع نمودم و دستور دادم که در رحمت خدا و بیکرانگی دریای عفو و بخشش او بیندیشد و اخباریکه در مورد مرگ صالحان، و لذت آنچه که اولیاء خدا با مرگ بآن رسیدهاند و شوقی که آنها به لقاء حضرت ذو الجلال و کرامات او داشتهاند را از نظر بگذراند، تا از آن حالی که در آن است بهبودی حاصل کند. و خلاصۀ کلام آنکه آدمی اگر بدین ترتیب که ذکر شد در عواقب احوال خود بیندیشد کمترین اثری که در وجود او خواهد داشت، بریدن او از گناهان است. و اما اینکه میبینیم در اکثر مردم چنین اثری نمیگذارد بدان خاطر است که آنها از یاد مرگ و قبر غافل هستند و اگر هم دچار عارضهای شوند و مرگ را بخاطر آورند فورا خود را از یاد مرگ بامر دیگری مشغول میسازند. ولی بزرگان چنین نبودند بلکه مرتب بگور خود سر میزدند و در آن میخوابیدند و خود را بآنچه که اشقیاء در گور خطاب میشوند مخاطب میساختند تا این عمل مانع این شود که آنها بدون تهیۀ اسباب سفر آخرت باین منزل وارد شوند، و شیوۀ بعضی از آنها این بود که برای خود قبری آماده ساخته بود و میآمد و در آن میخوابید بعد این آیۀ شریفه را که زبان حال آدمیان، پس از مرگ است تلاوت مینمود و میگفت: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً» خدایا مرا برگردان امید است که دیگر کارهایم نیک و پسندیده باشد. بعد خطاب بخود میگفت: فلانی برخیز پروردگارت تو را برگرداند پس در انجام اعمال صالح همت گمار قبل از اینکه روزی بیاید که هر چه آرزوی بازگشت بدنیا کنی بدان دست نیابی. و با جدیت و کوشش بیشتر به عبادت میپرداخت. و شنیدهام که علامه اشرفی مازندرانی آتش زیادی برمیافروخت و دستور میداد که او را به ریسمانی ببندند و بسوی آتش کشند و درد و رنج آتش دنیا را بخود میچشاند. و از کسانیکه به بیت المقدس مشرف شدهاند حکایت شده که عبادی در آنجا هستند که زنجیرها را از کتف خود عبور داده و از پشت خود خارج ساختهاند و آن را به ستون بسته و به عبادت اشتغال دارند. و اگر آدمی بخواهد که تفکر در این مسائل، در او تأثیر بگذارد باید در این راه مبالغه کند مثلا سکرات مرگ و قبر و پوسیدگی بدن در گور را برای خود تصور کند، و طراوت فعلی صورتش را ببیند و با چشم خیال در قبرش بنگرد که چگونه قبر این چهرۀ زیبا را زشت ساخته حدقههای چشم بر گونهها جاری شده و گوشتهای بدن سوراخ سوراخ گشته، موهایش پوسیده، آنچنان این چهره زشت و کریه گردیده که آدمی از مشاهدۀ آن وحشت میکند و هر بینندهای منزجر میشود، و بعد مفاجات و ناگهان رسیدن مرگ و مرض را بخاطر آورد، چه بسیار کسانی که شب صحیح و سالم به بستر رفتند و صبح جنازۀ آنها از بستر برداشته شد و چه بسا کسانیکه شب سالم بخواب رفتند و صبح بیمار برخواستند و چه بسا بیماریکه هر چه بمعالجه میپردازد و بامید بهبودی درد میکشد بمرگ نزدیکتر میشود و فراق و جدائی از دوستان را نزدیکتر مشاهده میکند تا آنجا که حتی فرزندانش هم فراموشش میشود و در حالتی قرار میگیرد و وحشت و ترسی بر او عارض میشود که زبان را یارای گفتن آن نیست و به چنان وضع ناخوشایندی گرفتار شود که بیانش ممکن نیست و در شرایطی دیده از جهان فرو میبندد که دستش از همه جا و همه چیز کوتاه است و آنان که گرد او گرفتهاند نه میتوانند نفعی به او رسانند و نه آنچه را که بر سرش میآید از او دور سازند. سلام صبـــــــــــــــح:★★★★★★★ ظهـــر و عصـر:★★★★★★★ مغرب و عشا: ★★★★★★★