امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مذهبی از همه نوع

داستان از اون جایی شروع میشه که ...
ظهر یکی از روزهای رمضان بود ....حسین حلاج همیشه برای جزامی ها غذا می برده و اون روز هم ...داشت از خرابه ایی که بیماران جزامی توش زندگی می کردند می گذشت ....جزامی ها داشتند ناهار می خوردند ...ناهار که چه ؟ ته مونده ی غذاهای دیگران و و چیزهایی که تو اشغال ها پیدا کرده بودند و چند تکه نان...یکی از اون ها بلند میشه به حلاج می گه : بفرما ناهار !
- مزاحم نیستم ؟
- نه بفرمایید.
حسین حلاج میشینه پای سفره ....یکی از جزامی ها رو بهش می گه : تو چه جوریه که از ما نمی ترسی ...دوستای تو حتی چندششون می شه از کنار ما رد شند ...ولی تو الان....
حلاج میگه : خب اون ها الان روزه هستند برای همین این جا نمیاند تا دلشون هوس غذا نکنه .
- پس تو که این همه عارفی و خدا پرستی چرا روزه نیستی ؟
- نشد امروز روزه بگیرم دیگه ...

حلاج دست به غذا ها می بره و چند لقمه می خوره ...درست از همون غذا هایی که جزامی ها بهشون دست زده بودند ...

چند لقمه که می خوره بلند میشه و تشکر می کنه و می ره ....

موقع افطار که میشه منصور غذایی به دهنش می زاره و می گه : خدایا روزه من را قبول کن ....
یکی از دوستاش می گه : ولی ما تو را دیدیم که داشتی با جزامی ها ناهار می خوردی

حسین حلاج در جوابش می گه : اون خداست ...روزه ی من برای خداست ...اون می دونه که من اون چند لقمه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم ....دل بنده اش را می شکستم روزه ام باطل می شد یا خوردن چند چند لقمه غذا ؟؟؟
عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست ، پرسیدند : کجا میروی؟
گفت : می روم با آتش ، بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم ، تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند،
نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

چه کنم با شرم؟
مردی از اهل حبشه نزد رسول خدا(ص)آمد و گفت:یا رسول الله گناهان من بسیار است.آیا در توبه به روی من نیز باز است؟
پیامبر(ص)فرمود:آری راه توبه بر همگان هموار است. تو نیز از آن محروم نیستی.
مرد حبشی از نزد پیامبر (ص)رفت.مدتی نگذشت که باز گشت وگفت:یا رسول الله آن هنگام که معصیت می کردم ،خداوند مرا می دید؟
پیامبر(ص)فرمود:آری می دید.
مرد حبشی آهی سرد از سینه بیرون داد وگفت:توبه جرم گناه را می پوشاند ؛چه کنم با شرم آن؟
در دم نعره ای بزد و جان بداد.
نگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱ میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرنسه منتقل کند. جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند. رئیس این گروه تحقیق و ترمیم حسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و تقریبا در حدود ۲۰۰ سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟! لذا بعد از اتمام کار به کشورهای اسلامی سفر کرد و به تحقیق پرداخت تا بالاخرة آیه ۹۲ سوره یونس را برایش خواندند.به این صورت بود که به دین مبین اسلام مشرف شد.
پ ن : تحقیق کردم حقیقت داره، کتابی هم که منتشر کرده تو این زمینه هم موجوده اگه کسی خواست. cheshmak
اسم کتب هم : the bible, quran and science
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما


دنیا چیست؟

اسلام دنیا را مذموم می داند و زهد از آن را طلب می کند.اکنون باید روشن کنیم که دنیا چیست و چگونه باید از آن اجتناب کرد؟
آیا دنیا عبارتست از موجودات این جهان مانند زمین و خورشید و کواکب و حیوانات و گیاهان و درختان و معادن و انسانها ؟ در برابر آخرت و عقبی یعنی سرای دیگر؟ بنابراین زندگی دنیایی عبارت می شود از کار کردن و خوردن و آشامیدن و استراحت کردن و ازدواج ، و جز این ها که مربوط است به زندگی در این جهان.آیا اسلام از این ها مذمت کرده است ؟ آیا زمین و آسمان و حیوانات و نباتات و گیاهان بد هستند و انسان باید از آن ها اجتناب کند ؟ آیا اسلام از کسب و کار و تحصیل روزی و تولید و تکثیر نسل ، مذمت می کند ؟ مسلما چنین نیست ، همه این ها آفردگان خدا هستند و اگر بد بودند آفریده نمی شدند . خدا همه ی این ها را از نعمت های زیبای خودش می داند که مسخر انسان گشته اند تا از آن ها استفاده کند . ثروت و مال نه تنها مذموم نیست بلکه در قرآن به عنوان خیر معرفی شده است.
از کسب و کار و تحصیل روزی حلال نه تنها مذمت نشده بلکه در ده ها روایت از بهترین عبادت ها شمرده شده است.از باب نمونه:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند: « عبادت هفتاد جزء است ، و افضل آنها طلب روزی حلال می باشد »
امام باقر علیه السلام فرمود: « هر کس در دنیا طلب روزی کند تا از مردم بی نیاز باشد ، و در روزی خانواده اش توسعه دهد ، و به همسایگانش احسان کند ، خدا را در روز قیامت ملاقات می کند در حالی که صورتش مانند ماه شب چهارده درخشان است »
حضرت صادق علیه السلام فرمود: « کسی که برای تحصیل روزی خانواده اش تلاش کند مانند کسی است که در راه خدا جهاد کند »

در روایات به کسب و کار و زراعت و کشاورزی و تجارت و حتی نکاح سفارش شده است ، سیره پیامبر و ائمه اطهار نیز چنین بوده که کار می کرده اند . علی ابن ابی طالب سرور زاهدان نیز در کار جدیت وتلاش می کرده است . پس دنیای مذموم چیست؟
بعضی گفته اند : دنیا مذموم نیت بلکه علاقه به دنیا مذموم می باشد . در بضی آیات و روایات هم از علاقه ی به دنیا مذمت شده است . مثلا :
در قرآن می فرماید : علاقه به خواسته های نفسانی یعنی : زنان و فرزندان و همیان های زر وسیم ، و اسبان داغ نهاده ، و جهارپایان ، و زراعت ، برای مردم آرایش یافته است . این متاع حیات دنیاست ، لیکن بازگشت نیک نزد خدا می باشد.

امیرالمومنین علیه السلام فرمود : « مبادا دنیا را دوست بداری ، زیرا حب دنیا ریشه ی هر گناه و سرچشمه ی هر بلایی است »
حضرت صادق علیه السلام فرمود : « علاقه به دنیا رأس هر خطا و گناهی است »

از این قبیل آیات و احادیث استفاده می شود که علاقه و دلبستگی به امور دنیا مذموم است ، نه خود آن امور.
در اینجا باز این سخن به میان میاید که آیا مطلق علاقه و محبت به امور دنیا مذموم ، و انسان نباید به زن و فرزند و خانه و اموال و خوراکی ها علاقه داشته باشد ؟ آیا می توان چنین مطلبی را گفت ؟ با این که علاقه ی به این امور طبیعی و فطری انسان هاست و خدا انسان را این چنین آفریده است . مگر می تواند همسر و فرزندانش را دوست نداشته باشد ؟ مگر می تواند خوراکی ها و پوشاکی ها و زیبایی های این جهان را دوست نداشته باشد ؟ اگر محبت این امور مذموم بود خدا انسان را این چنین نمی آفرید . انسان برای زنده ماندن ، نیاز به این امور دارد و چنین آفریده شده که طبعا به آن ها تمایل داشته باشد .
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید : « مردم فرزندان دنیا هستند و کسی را بر دوستی مادرش ملامت نمی کنند »
در روایات سفارش شده که به همسران و فرزندان محبت بورزید . پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیه السلام نیز به زن و فرزندانشان اظهار علاقه می کردند . بعضی غذاها را دوست میداشتند و به آن ها اظهار علاقه می نمودند . بنابراین ، نه زمین و آسمان و گیاهان و درختان و معادن و حیوانات و سایر نعمتهای الهی مذموم و بد هستند ، نه همسر و فرزند و مال و منال ، نه محبت و علاقه به آن ها و نه زندگی در دنیا .بلکه در بعضی روایات از دنیا تعریف هم شده است.از باب نمونه :
امیرالمومنین علیه السلام در جواب شخصی که از دنیا مذمت می کرد فرمود: « دنیا سرای صدق و راستی است برای کسی که او را تصدیق کند ، و خانه ی امن عافیت است برای کسی که حقیقت آن را دریافت ، و سرای توانگر شدن است برای کسی که از آن توشه گرفت ، و خانه ی پند است برای کسی که از آن پند گرفت . دنیا مسجد دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهی و جای فرود آمدن وحی و محل تجارت اولیاء خداست . آنان در دنیا به فضل و رحمت خدا نائل گشتند و بهشت را سود بردند »
حضرت باقر علیه السلام فرمود : « دنیا بهترین کمک است برای آخرت »
حضرت صادق علیه السلام فرمود : « در کسی که تحصیل مال حلال را دوست ندارد تا بدین وسیله آبرویش را حفظ کند و دینش را ادا نماید و صله رحم بجای آورد ، خیر و خوبی وجود ندارد »

از مجموع آیات و روایات استفاده می شود که دنیا گرایی و دنیا داری و دلباختگی به دنیا مذموم است ، نه موجودات و زندگی دنیا و نه صرف علاقه به امور دنیوی . اسلام از مردم می خواهد که دنیا را چنان که هست بشناسند و به همان مقدار برایش ارج نهند نه بیشتر . هدف آفرینش خود و جهان را بشناسند و درست در همان مسیر حرکت نمایند . اگر چنین باشند اهل آخرت ، و اگر رفتار و کردارشان بر خلاف این هدف باشد اهل دنیا هستند .


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
(1391 شهريور 20، 20:50)Hadi نوشته است: نگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱ میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرنسه منتقل کند. جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند. رئیس این گروه تحقیق و ترمیم حسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و تقریبا در حدود ۲۰۰ سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟! لذا بعد از اتمام کار به کشورهای اسلامی سفر کرد و به تحقیق پرداخت تا بالاخرة آیه ۹۲ سوره یونس را برایش خواندند.به این صورت بود که به دین مبین اسلام مشرف شد.
پ ن : تحقیق کردم حقیقت داره، کتابی هم که منتشر کرده تو این زمینه هم موجوده اگه کسی خواست. cheshmak
اسم کتب هم : the bible, quran and science




4fvfcja این نوع اعجاز قرآن رو بش میگن ، اعجاز غیبی


یعنی خبر دادن از غیب در حالتی که خود طرف یا تاریخ حتی نتونسته اون رو ثبت کنه


قرآن میگه به حضرت محمد که وقتی این اخبار گذشتگان و آیندگان رو به تو میگیم ، تو قبلا اونجا نبودی و زندگی نمیکردی و کسی هم نبود که به تو این اخبار رو برسونه ، بلکه حتی خیلی از اخبار غیبی قرآن طوری هست که حتی تاریخشناسای اون زمان نمی دونستند که در گذشته این اتفاقات نیز افتاده !!


برای همین بش میگن اعجاز غیبی ..




............


البته به شرطی که این کشف علمی که باعث رسیدن به این نتیجه گیری شده درست باشه ، و علمی و حقیقی ، هر چند خود اصول علمی شک پذیر و تزلزل پذیر هستند و نمیشه به اعجاز های علمی اطمینان کرد ، برا همین اعجاز علمی رو بعضی از کارشناسان قرآنی مثلن آثای جوادی آملی اعجاز نمیدونه ،


ولی اعجاز غیبی اعجاز هست ، ،

مهمترین اعجاز غیبی قرآن هم خبر دادن از اینده قوم یهود و سرزمین فلسطین در سوره اسراء و همین طور خبر دادن از آینده رابطه ایران و روم در سوره روم هست





اعجاز رو در قرآن 4 بخش میدونند :


اعجاز غیبی
اعجاز به فصاحت و بلاغت
اعجاز به وحدت و یکپارچگی
اعجاز به محتوا




و دو نوع اعجاز رو هم از نظر قرآنی و روایی اصلا اعجاز نمیشمارند . بسیار شده که از جنبه های مختلف نقدش میکنن :


یکی اعجاز علمی
دوم اعجاز اعداد


که هر دو از نظر کارشناسان علوم قرانی مورد تردید هستند .


.



53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
قرآن

قرآن کریم صورت کتبیه انسان کامل است.یعنی قرآن صورت کتبی حقیقت محمدی(ص) است.قرآن کریم می فرماید:
«ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»
«این قرآن شما را به بهترین راه هدایت می کند»
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه»
«یقینا رسول خدا برای شما بهترین الگوی زندگی است»
هر قدر به قرآن تقرب بجویی به انسان کامل نزدیک تر شده ای،پس بنگر بهره ات از قرآن چقدر است؟زیرا حقایق آیات آن در حقیقت،درجات ذات تو و مدارج آن نردبان عروج و تکامل توست.
امام الثقلین حضرت علی (ع) در وصیت نامه اش به محمد بن حنفیه می فرماید:
«بر تو باد به تلاوت قرآن و عمل به آن،و انجام واجبات و شناخت راه های حلال و حرام و امر ونهی آن.بر تو باد به شب زنده داری با قرآن و تلاوت آن در روز و شب؛زیرا قرآن پیمان خداست با خلقش؛پس لازم مسلمان در هر روز به این پیمان بنگرد گرچه به خواندن پنجاه آیه از آن باشد.بدان ای پسرم:درجات بهشت به حسب آیات قرآن است و روز قیامت به قاری قرآن می گویند:قرآن بخوان و از درجات تکامل آن بالا برو،در بهشت بعد از پیامبران و صدیقان هیچ کس بالاتر از قاریان قرآن نیست».


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
دستورالعملی برای سیروسلوک

برگرفته از کتاب خود سازی آیت ا.. ابراهیم امینی

بعض اهل معرفت برای پیمودن این راه به امور ذیل توصیه نموده اند:

اول-مرید قبل از هر چیز باید بوسیله ی توبه،نفس خویش را از گناهان و اخلاق زشت پاک سازد.در آغاز به قصد توبه غسل کن،در حال غسل گناهان و آلودگی های باطنی خود را در نظر بگیر و به خدای مهربان عرض کن :پروردگارا از گناهان توبه کردم و به سوی تو باز گشتم،تصمیم دارم دیگر گناه نکنم.چنانچه بدنم را با آب پاکیزه می کنم،قلبم را نیز از گناه و اخلاق رذیله پاک می سازم.

دوم-خود را همواره در محضر خدا ببین،سعی کن در همه ی احوال بیاد خدا باشی،و اگر غفلتی عارض شد فورا بازگرد.

سوم-از نفس خودت کاملا مراقبت کن که به گناه آلوده نشود.در شبانه روز ساعتی را برای محاسبه نفس قرار بده،با کمال دقت به حساب اعمال روزانه ات برس و جدا او را مورد محاسبه و مواخذه قرار بده.

چهارم-سکوت را رعایت کن،و جز به مقدار ضرورت سخن نگو.

پنجم-به مقدار نیاز غذا بخور،و از پر خوری و شکم پرستی اجتناب کن.

ششم-دائم الوضو باش.هر وقت وضویت باطل شد فورا وضو بگیر.رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:خدای متعال می فرماید:هر کس که بعد از بطلان وضو،تجدید وضو نکند به من جفا کرده است و هر کس که بعد از وضو دو رکعت نماز نخواند جفا کرده است.و هر کس که نماز بخواند و در امر دنیا وآخرت دعا کند و من دعایش را اجابت نکنم به او جفا کرده ام.ولی من خدای جفا کار نیستم.

هفتم-در شبانه روز ساعتی را به توجه و حضور قلب اختصاص بده.و اگر در شب و بالاخص به هنگام سحر باشد بهتر است.در گوشه ی خلوتی بنشین،سر را بر زانو بگذار،و تمام حواست را در صورت خود متمرکز ساز،و از ورود خاطرات و افکاربیگانه جدا جلو گیری کن.مدتی به این عمل ادامه بده شاید بدین وسیله تمثلات و مکاشفاتی برای تو حاصل شود.

هشتم-ذکر«یاحی یا قیوم یا من لا اله الا انت»را ورد زبان خود قرار بده وهمواره با حضور قلب آن را تکرار کن.

نهم-در شبانه روز یک سجده ی طولانی انجام بده،و به مقداری که قدرت داری و با حضور قلب،این ذکر را تکرار کن:«لا اله الا انت،سبحنک انی کنت من الظالمین».
ادامه ی این سجده ی طولانی مجرب است وآثار خوبی را در بر دارد.از بعضی سالکین نقل شده که در سجده چهار هزار مرتبه این ذکر را تکرار می نموده است.

دهم-در شبانه روز ساعتی را تعیین کن و با حضور قلب ،ذکر«یاغنی یا مغنی» را تکرار کن.
(من اثر مداومت بر این ذکر رو دیدم بچه ها)

یازدهم-هر روز با حضور قلب مقداری قرآن بخوان و در معانی آیات تفکر کن و اگر ایستاده بخوانی بهتر است.


دوازدهم-هنگام سحر از خواب برخیز.وضو بگیر و در جای خلوت،و با حضور قلب نماز شب را بخوان.قنوت نماز وتر را طولانی کن،و برای خودت و مومنین طلب مغفرت کن.

بعد از نماز شب،آیه سخره را با حضور قلب،هفتاد مرتبه بخوان که برای تحصیل یقین و نفی خواطر مفید و مجرب است.(اعراف 54 تا 56)

برای حصول نتیجه مطلوب لازم است مدت چهل شبانه روز به دستورالعمل های مذکور عمل شود.امکان دارد مورد توجه خدای سبحان قرار گیرد،و تمثلات و مکاشفاتی برایش حاصل شود.لیکن اگر در چهلم اول چنین توفیقی نصیبش نشد نباید نا امید شود بلکه چهلم دوم را با جدیت بیشتر شروع کند و تا حصول نتیجه ادامه دهد.چنانچه بازهم توفیق نیافت چهلم سوم و چهارم و ... تا حصول نتیجه ادامه دهد. و هیچگاه ازعمل و جدیت و جهاد دست بر ندارد.در طریق سلوک جدیت کند واز خدای مهربان توفیق بخواهد،هر گاه که استعداد و قابلیت یافت مورد افاضات الهی قرار خواهد گرفت.
در صورتی که سالک در آغاز امر،قدرت و همت همه ی این اعمال را نداشت می تواند از مقدار کم شروع کند و تدریجا به آن بیفزاید.
لیکن مهمترین این اعمال،تفکر و مراقبت نفس و حضور قلب و توجه به خداست.موضوع مهم این است که سالک،همه ی افکار پراکنده و خواطر را از نفس خویش طرد کند و یک سره متوجه خدا باشد،البته کاریست بسیار دشوار.
موضوع نفی خواطر را می توان تدریجا و در سه مرحله انجام داد:
اول-در مرحله اول سعی می کنید در حال ذکر تمام توجهتان به اذکار باشد و هر فکر دیگری را از خود برانید،آن قدر به این عمل ادامه می دهید تا بر نفستان کاملا مسلط گردید و او را از هر فکر دیگری باز دارید.
دوم-در مرحله دوم،به همان طریق اول مشغول ذکر می شوید،با این تفاوت که سعی می کنید در حین ذکر به معانی و مفاهیم اذکار کاملا توجه داشته باشید و آن ها را بر ذهن خطور دهید،و از هجوم افکار و خواطر دیگر کاملا اجتناب نمایید.آن قدر به این برنامه ادامه می دهید تا بتوانید در تمام مدت ذکر از ورود افکار دیگر جلو گیری کنید،در عین حال،به مفاهیم و معانی اذکار نیز کاملا توجه داشته باشید.
سوم-در مرحله سوم سعی می کنید ابتداء معانی را در قلب خودتان جای دهید و چون قلبا معانی اذکار را پذیرفته و به آن ها ایمان دارید آذکار را بر زبان جاری می سازید که در واقع زبان از قلب پیروی می کند.
چهارم-در مرحله چهارم سعی می کنید همه ی خواطر و مفاهیم و معانی و حتی مفاهیم تصوریه اذکار را از قلب نفی و طرد کنید و آن را برای دریافت اشراقات و افاضات خدای سبحان آماده سازید،با تمام وجود به سوی حق تبارک و تعالی توجه پیدا می کنید،همه اغیار را از قلب بیرون می نمایید و درب آن را برای اشراقات الهی مفتوح می سازید.در این هنگام امکان دارد مشمول الطاف مخصوص الهی قرار بگیرید،و از افاضات و اشراقات و انوار الهی استفاده نمایید و با جذبه های او در مراحل کمال،سیر و سعود کنید.سالک در این مقام،ممکن است چنان مستغرق شود که چیزی جز خدا نبیند،بطوری که حتی نفس خودش و افعال خودش را نیز مشاهده نکند،و تنها با خدا مانوس باشد.«هنیئا لا هله».
بهتر است ادامه سخن را به اولیاء خدا بسپاریم که خود این راه را طی کرده و طعم لذیذ مقام شوق و انس و لقاء را چشیده اند.





اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
صحت و سقمش با خودتون

(این کلام نقل به مضمون از مرحوم علامه جعفری رحمه الله علیه است)

می فرمودند:

عده ای از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».

برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه ی آن است. اما معیار ارزش انسان ها در چیست.

هر کدام از جامعه شناس ها صحبت هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.

بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر می خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد.

کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.

کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است.

اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه ی خداست.

علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس ها صحبت های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.

وقتی تشویق آن ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» «ارزش هر انسانی به اندازه ی چیزی است که دوست می دارد».

وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .

حضرت علامه در ادامه می فرمودند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می آید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است!

اینجاست که ارزش «ثار الله» معلوم می شود. ثار الله اضافه ی تشریفی است . خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه ی خدای متعال است.
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

خدایا به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است , بگو که : یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی میکند که یک پدیده غیببی , در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در اخرت.
دکتر الهی قمشه ای می گوید:

یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است .
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند (قرآن / سبا / ١٣ ) . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند.

روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت . دیوی از این
واقعه باخبر شد . در حال خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد . کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از
سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند . ) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت ، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته ، دیوی بیش نیست . اما خلق او را انکار کردند . و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست ، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.

دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود ، چه غم دارد؟
حافظ

اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد ، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند . چون مدتی بدینسان بگذشت ، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند :

که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو

و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در
کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او
نشانند که به گفته ی حافظ :

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود
و
بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی

و به زبان مولانا :

خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست

و در این احوال ، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت . روزی ماهی ای را بشکافت و از قضا ، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد .
سلیمان به شهر نیامد ، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که
سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی ، بیرون شهر است . پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند . و این روز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است . و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید.

و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز ، تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است و از همین روی ، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می آید و چراغ دل را می افروزد :

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی

ما همه فاني و او پا برجاست.. عشق را مي گويم.. بي گمان عشق خداست
واقعا خدا عادل است؟


زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم .
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام ) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (علیه السلام ) از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟
عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود (علیه السلام ) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.


و اوست آن كس كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد. چه اندك سپاسگزاريد.
سوره مؤمنون - آیه 78
بیاید بریم کمک خدا . . . . !

سلام

چیه تعجب کردی ؟؟!!! ، آره ، بریم کمک خدا ، اما یه لحظه بایست ، میدونم الان داری

ازخودت چی میپرسی ، داری میگی مگه میشه خدا نیاز به کمک داشته باشه ، مگه

غیر اینه که اگه خدا نیازمند باشه ، اصلاً دیگه شایسته مقام خدایی نیست ؟

آره ، منم نگفتم که خدا به کمک من و امثال من بی مقدار نیاز داره ، ولی ! بازم دلیل

نمیشه که نشه خدا رو یاری کرد !
میگی نه ، پس خوب و با دقت به سخن خدا گوش بده :


سوره محمد (صلی الله علیه و آله ) آیه هفت :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر خدا را یاری کنید ، خدا هم شمارا یاری کرده و گامهایتان را

استوار میکند

جالب شد ، قرآن هم که داره همین و میگه ! ، بازم میگم دقت ، دقت ، دقت !

درسته که خدا نیازی به کمک نداره ولی میشه خدا رو یاری کرد ، اما سوال مهم اینجاست ،

چطور ؟

بیاید بازم بریم از خود خدا بپرسیم ،

سوره الصف آیه چهارده :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا كُونوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ

الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ


اى کسانى که ایمان آورده‏اید! یاوران خدا باشید همان‏گونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت:

چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند؟! حواریون گفتند: ما یاوران خدائیم

آره ، خدا نیازی به کمک من و تو نداره ، ولی الان ، تو یه همچین روزی ، تو یه همچین ساعتی ،

حجت خدا بر روی زمین دست تنهاست ، غریبِِ ، مشکلات زیادی داره ، اجازه نداره که هویتش

رو فاش کنه ، اجازه نداره تا اون علمی رو که از تمامی انبیاء ، جدش رسول الله و پدران

بزرگوارش ( علیهم السلام ) به ارث برده بصورت علنی نشر بده ، اجازه نداره تا شاخه های

گمراهی و دشمنی و اختلاف رو از بین ببره ، اجازه نداره تا دین خدا رو زنده کنه ، آره الان هزار و

دویست سال که منتظِرِ ِ و منتَظَر . . . !

ولی اینم بدون ، به جرات میگم حتی حجت خدا بر روی زمین هم نیازی به کمک من و تو نداره ،

بلکه این من و توایم که سخت به این یاری رسوندن نیاز داریم ، یادمون باشه که اگه فقط یک

موقعیت برای اثبات راستی در ادعاهامون وجود داره ، اون همین الانه ، الان که مهدیمون تو

شرایط بسیار سختی قرار داره و من و تو میتونیم کمکش کنیم ، یادت باشه که اگه مهدی جواز

قیامش و از خدا بگیره ، چه من و تو باشیم و چه نباشیم کارش رو به سرانجام میرسونه ، این

حرف من نیست ، سخن شخص رسول الله ِ ( صلی الله علیه و آله ) است ، که تو بخش هشتم

از خطابه سراسر نورشون تو غدیر فرمودند :

( او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود ، اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران ، اوست فتح کننده ی

دژها و منهدم کننده ی آن ها ، اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان و . . . !!!

خوندی پیامبرت چی گفت ؟ دوران ظهور ، یعنی نمایش قدرت بلامنازع خداوند ، یعنی نمایش

خواست و ارده خدا !

اما حکایت غیبت یه حکایت دیگه است ، حکایت بی کسی ، حکایت گرفتاری ، حکایت صبر و

تحمل ، حکایت انتظار ، حکایت فتنه !

وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ

و بپرهیزید از فتنه‏ ای که اگر به پا شود تنها به ستمکاران شما نمى‏رسد؛ (بلکه همه را فرا

خواهد گرفت) و بدانید خداوند سخت کیفر است ! ( انفال – 25 )

تو این فتنه بزرگ ، شاید همه ماها گرفتار شدیم ، شاید درست موقعی که باید برای یاری امام

عصرمون حرکت میکردیم ، درجا زدیم و بی خبریم ، شاید مهدی داره صدامون میزنه و ماها نمی

شنویم ، شاید اگه یاری ماهارو ، دعای ماها رو ، حرکت ماها رو داشت ، فقط یه لحظه ، فقط یه

لحظه ظهورش جلوتر می افتاد !

خدایا ! کدوم ماها توان پاسخگویی برای اون یه لحظه رو داره ؟ کدوم ما ها جرات داره مسئولیت

یک لحظه غربت مهدی رو به عهده بگیره ؟ اصلاً کدوم ماها میتونه یه لحظه غمی رو که روی

دوش مهدی هستِ تحمل کنه ؟

بزار خیالت رو راحت کنم : امام صادق (ع) میفرمایند :

لَو اَدرَکتُهُ لَخَدَمتُهُ اَیّامَ حَیاتی

اگر روزگار مهدی را درک میکردم - بدون شک - تمام عمرم را در خدمت ایشان بودم !

برای همین که میگن دوران غیبت دوران آزمایشِ ، دوران غربال شدن خالص ها از نا خالص

هاست ، دوران محک خوردن ما آدم هاست ،

گر که خواهی بشنوی یک نکته از سر خط فصل انتظار

بی قرار و بی کس و تنها و ترسان ، چشم در راه بهار

آره ، مهدی با اون همه عظمت و شوکت ، مهدی که اینقدر پیش خدا عزیزِ ، مهدی که اندوخته

خداست ، اگه امروز یکی مثل من و تو رو نداشته باشه که اسمش و اینطرف و اونطرف ببریم ،

مطمئن باش هیچ کس دیگه ای رو هم نداره !

باید بریم و به همه بگیم ، همه جا داد بزنیم که شما ها صاحب اختیار دارید ، شما ها یتیمید و

نمیدونید ، شماها یه بابای مهربون دارید که همیشه به فکرتونه ! ، شما ها مهدی دارید ! مهدی

که هدایت شده است و هدایت میکند !

اما مهدی جان ، حیف استِ که با همه هم صحبت شویم و با تو هیچ ، و هیچ کجای عالم زیباتر

از ندبه ندیدیم ، نجوا با تو را . . .

. . . لَیتَ شِعریِ اَینَ اسّتَقَرَّت بِکَ النَوَّی ، بَل اَیُّ اَرضٍ تُقِلُّکَ اوَ ثَریَ ، ابَِرَضوی اَو غَیرِها اَم ذِی

طُوی ، عَزیزٌ عَلیَّ اَن اَری الَخَلقَ و لا تُریَ و لا اَسمَعَ لَک حَسیساً وَ لا نَجوَی ، عَزیزٌ علَیَّ اَن تُحیطَ

بِکَ دونِیِ الَبَلویَ و لا یَنالُکَ مِنِّی ضَجیجٌ وَ لا شَکوی، بِنَفسی اَنتَ مِن مُغَیِبٍّ لَم یَخلُ مِّنا

بِنَفسی اَنتَ مِن ناِزحٍ ماَ نَزَحَ عَنَّا بِنَفسی اَنتَ اُمنِّیةُ شاِئقٍ یَتَمنَّی مِن مُومنٍ وَ مُومِنَةٍ ذَکَرا فَحَّناَ ،

بِنَفسی َانتَ مِن عَقیدِ عِّزٍ لا یُسامَی ، بِنَفسی اَنتَ مِن اَثیلِ مَجدٍ لا یُجاریَ بِنَفسی اَنتَ مِن تِلادِ

نِعَمٍ لا تُضاهَی ، بَِنَفسی اَنتَ مِن نَصیفِ شَرَفٍ لا یُساویَ ، اِلی َمتی اَحارُ فیکَ یا مَولای و ِالیَ

مَتی و َاَیَّ خِطابٍ اَصِفُ فیکَ و اَیَّ نَجوی . . .

. . . کاش میدانستم تا به کجا سرکشیده است دوری تو ، بلکه به کدامین زمین اقانت داری ، آیا

در ریگزاره ها یا در غیر آن در ذی طوی ؟ ، چه سخت است بر من که ببینم خلق را و نبینم تو را ،

و نه از تو صدای محسوسی شنوم و نه حتی نجوایی ! سخت است بر من که بلا تو را احاطه

کند و از جانب من صدای ناله ای ناچیز و حتی شکایتی بسویت نیاید ! به جانم قسم تو آن

پنهانی هستی که هرگز از ما به کنار نیستی ، به جانم قسم تو آن جداشده ای هستی که

هرگز از ما جدا نیستی ، به جانم قسم تو منتهی آرزوی هر مومنی هستی که آرزو میکند و به

یادت ناله سر میدهد ، به جانم قسم تو وابسته به آن عزتی هستی که احدی برابری ات نمی

کند ، به جانم قسم تو آن رکن اصیلی هستی که همجواری نیابد ، به جانم قسم تو از آمیختن

نعمتهایی هستی که چیزی به آن نمیرسد ، به جانم قسم تو نیمه شرافتی هستی که نیمه ای

دیگر برایش نیست ، تا به کی سرگردان تو باشم ای مولای من ، و تا کی و چگونه تو را خطاب

کنم و نجوا نمایم . . .
53
ای طلیعه هشتم!
 من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
 مولایم! ای طبیب دردمندان!
53
گرفتاری ها نا امیدم كرده است...




شخصی می گفت: من آنقدر توی زندگی نا امید هستم كه حس و حال هیچ كاری را ندارم، گرفتاری ها این قدر به من فشار آورده كه اصلا به آینده امید ندارم فكر می كنم خدا هم من را فراموش كرده ....
راستی چه چیزهایی باعث می شود كه انسان نا امید بشود؟
من فكر می كنم علت های نا امیدی عبارت است از:
1: گرفتاری ها: همین گونه كه این دوست ما می گفت این قدر گرفتاری هایم زیاد شده كه روحیه امیدواری را از من گرفته است، هنوز این مشكلم حل نشده یك مشكل سخت تر سراغم میاد.
البته من می خواهم به این دوستم بگویم خداوند به این مساله در قرآن كریم اشاره كرده است و فرموده بعضی از بنده های من هستند كه در مواجه شدن با مشكلات نا امید می شوند، خداوند می فرماید:
انسان هرگز از تقاضاى نیكى و نعمت خسته نمى‏ شود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نا امید مى‏ گرد«1»
درمان:
بسیاری از مشكلات و گرفتاری هایی كه در زندگی های یافت می شود به خاطر عملكرد خودشان است همان گونه كه خداوند می فرماید:
هر مصیبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام داده ‏اید، و بسیارى را نیز عفو مى ‏كند«2»
همان گونه كه در روایتی از رسول خدا نقل شده است كه حضرت فرمودند:
اى على! هر خراشى كه از چوبى بر تن انسان وارد مى ‏شود، و هر لغزش قدمى، بر اثر گناهى است كه از او سر زده، و آن چه خداوند در دنیا عفو مى‏ كند گرامى ‏تر از آن است كه در قیامت در آن تجدید نظر فرماید، و آن چه را كه در این دنیا عقوبت فرموده عادلتر از آن است كه در آخرت بار دیگر كیفر دهد«3»
ولى یكى دیگر از سنّت‏ هاى الهى رشد مردم در لابلاى حوادث و آزمایش‏ هاى پى در پى است. لذا حوادث تلخ كه براى ما رخ مى‏ دهد براى رشد معنوى و بالا رفتن درجه است
همان گونه كه امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صل الله علیه و آله پیوسته توبه مى‏ كرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار مى ‏نمود، بى‏ آنكه گناهى مرتكب شده باشد، خداوند براى اولیاء و دوستانش مصائبى قرار مى‏ دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گیرند بى ‏آنكه گناهى مرتكب شده باشند«4»
پس با توجه به مطالب گفته شده اصلا نباید از گرفتاری ها نا امید شویم اگر گرفتاری به خاطر گناه بوده باید توبه كنیم و برگردیم و زندگیمان را اصلاح كنیم و اگر خواست خداوند است صبر داشته باشیم و بدانیم كه پاداش شیرینی در انتظار تحمل سختی ها است
2: گناه: گناهان همانند نقطه ای سیاه در روح انسان اثر می گذارند و اگر توبه نشود و روزانه به آن ها افزوده شود باعث می شود كه روح انسان كاملا سیاه شود و دیگر رحمت الهی در آن نتابد و این باعث می شود كه انسان از خداوند نا امید شود به خاطر همین است كه دعا كمیل می خوانیم
خدایا ببخش آن گناهانی را كه باعث قطع امیدم از تو می شود «5»



[تصویر:  0000055.jpg]




1: لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ «فصلت آیه 69»
2: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدیكُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیرٍ«شوری آیه 30»
3: ! یا على! ما من خدش عود، و لا نكبة قدم الا بذنب، و ما عفى اللَّه عنه فى الدنیا فهو اكرم من ان یعود فیه و ما عاقب علیه فى الدنیا فهو اعدل من ان یثنى على عبده«تفسیر نمونه ذیل آیه 30 شوری»
4: ان رسول اللَّه كان یتوب الى اللَّه و یستغفر فى كل یوم و لیلة مائة مرة من غیر ذنب ان اللَّه یخص اولیائه بالمصائب لیاجرهم علیها من غیر ذنب«اصول كافی ج 4 ص 581»
5: اللَّهُمَ ‏اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَقْطَعُ الرَّجَاءَ »مصباح كفعمی، ص 555. دعای كمیل»

منبع: سایت نور آسمان
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)





سلام


چند وقت پیش یک کتابی خریدم به اسم طعم مرگ توش مطلبی دیدم که خیلی جالب بود
53258zu2qvp1d9v

تایپش برام سخت بود سرچ کردم تو نت تا بلاخره تونستم پیدا کنم پیشنهاد میکنم کتابشو بگیرید و بخونیدSmiley-face-thumb

لطفا وقت بذارید حوصله کنید و تا آخر بخونبد
Khansariha (8)


تشبیه مراحل تکامل کرم ابریشم به سیر تکاملی انسان



کرم ابریشم و دوران های تکاملی مختلفی که بر این حیوان می گذرد بسیار شگفت انگیز است . افرادی که دوران های مختلف آن را به چشم خود دیده باشند ، می توانند از آن عبرت های زیادی بگیرند و حتی یک دوره درس معاد را در این حیوان مشاهده کنند .

تخم این حیوان سفید رنگ و قدری از دانه خشخاش بزرگتر است . در فصل بهار همینکه درخت توت برگ هایش جوانه می زند این تخم باز می شود و کرم ریز سیاه رنگی به اندازه ی ضخامت ته سنجاق و به درازی چند میلیمتر از آن خارج می گردد ، و از برگ توت تغذیه می کند و کم کم بزرگ می شود ؛ بعد در خواب فرو میرود . خوابش تقریباً دو شبانه روز طول می کشد .

در حال خواب پاهایش روی زمین و دست ها و سرش بلند است ، و در این حالت نه راه میرود و نه غذا می خورد . و اگر دستی به او بزنیم مختصر حرکتی می کند که فقط معلوم می شود زنده است .


بعد از دو شبانه روز بیدار میشود ، و پوست عوض می کند ؛ پوست سابق خود را می گذارد و از میان آن با پوست تازه و بدنی تازه و نو خارج می شود . در این حال قدری بزرگتر و رنگش سفید تر است . تا چند روز مشغول خوردن غذای خود یعنی برگ توت شده و کم کم بزرکتر می شود و رنگش باز تر می گردد . برای مرتبۀ دوم به خواب می رود و دو شبانه روز مانند بار اول به خواب می رود و پی از دو شبانه روز بیدار می شود ، و باز پوست عوض کرده و با بدن شاداب تر و تازه تر به سراغ برگ توت می رود .
چندین روز دیگر تغذیه می کند و باز به خواب می رود و پس از گذشتن دو شبانه روز بیدار می شود و پوست جدیدی عوض می کند . در این حال بسیار شکلش با سابق تفاوت دارد ، بند های بدنش مشخص و سرش مشخص و شکل پا ها و دست ها معلوم ، و حتی در موقع نفس کشیدن ، شکل ورود و خروج نفس در ریۀ او که در ناحیۀ پشت او قرار دارد ، کاملاً معلوم می شود . در این حال دوباره مشغول خوردن غذا می شود ، این بار طوری برگ توت را می جود که صدای آن مانند برش اره موئی به گوش می رسد . چندین روز به همین منوال می گذرد .

این حیوان باز به خواب میرود ، و بعد از چند روز بیدار می شود و پوست عوض می کند . هم اکنون این حیوان به مرحلۀ بلوغ خود رسیده است و رنگش سفید مایل به آبی ، ضخامتش تقریباً به اندازۀ ضخامت یک دانۀ نخود یا هستۀ خرما، و طول و قامتش تقریباً هفت یا هشت سانتیمتر می باشد . مدتی از غذای خود می خورد تا به مرحلۀ کمالش می رسد . حالا دیگر می خواهد این زندگی و حیات را وداع گوید . این حیوان کم کم برای خود قبری می سازد ، و در حال ساختن این قبر کم کم مشغول مردن می شود ؛ سکرات موت بر او غلبه می کند و کاملاً گیج می شود .



قبر او عبارت است از پیلۀ او که با لعاب دهان خود ( که مانند نخ نازکی دائماً و متصل بهم بیرون می آورد ) بنا می کند . این قبر برای او لازم است چون اگر خود را در میان آن مخفی نکند خطرات زیادی در کمین او خواهد بود ؛ مورچه که بزرگترین دشمن اوست او را پاره پاره کرده و به لانه خود میبرد ، گنجشکان نیز یکباره او را بلعیده و فاتحه اش را می خوانند ، و یا در زیر دست و پا له می شود .



این پیله یا قبر را در میان شاخه های درخت توت یا در همان صندوق و ظرفی که او را در آن گذارده اند بنا می کند ، این پیله به اندازه ای ظریف و لطیف است که آدمی خود را به آن محتاج دیده و به نام ابریشم برای تهیه لباس از ان بهره برداری می نماید .

به هر جهت ، هم اکنون که هنگام سکرات موت و زمان مرگ اوست ، شروع به خارج کردن آب دهان خود کرده و دائماً به دور خود می تند تا در مدت تقریباً یک شبانه روز این پیله دور او را کاملاً احاطه کرده و کم کم این کرم بلند قامت کوتاه می شود ؛ در زمانی که پیله تماماً تنیده شد ، تقریباً طولش به اندازه یک سوم طولاولیه اش می شود .

وقتی که پیله کاملاً تنیده شد حیوان در داخل آن می خوابد ؛ خوابی طولانی که تقریباً بیست روز طول می کشد . اما در این مدت دیگر این حیوان به شکل کرم نیست ، چنان در خودش جمع شده و سر و پاها و دست هایش در بدن فرو رفته و به اندازه ای کوتاه شده که هیچ شباهتی با آن کرم سابق ندارد

.
طولش تقریباً یک سانتیمتر شده ، و اگر پیله را بشکافند می بینند این حیوان به صورت یکدانه لوبیای سوخته یا به صورت یک دانه تخم زنبور در آمده و بتمام معنی خشک شده و مرده است . این حیوان به هیچ چیز شبیه نیست جز یک موجود جامد مرده ، اما مرده نیست ؛ در داخل پیله چه سیرها دارد ، چه حرکت هایی در در جوهره و اصل وجودش اتفاق می افتد که در هر لحظه او را از مرحله ای به مرحله دیگر کشانده و از شکلی به شکل دیگر تغییر داده و در مقام سیر تکاملی وجود او پیوسته او را به کمال نهائی نزدیک تر می کند . تا اینکه کم کم زنده می شود ؛و سر از این خواب سنگین بر می دارد ، و قبر خود را با لعاب دهان خود می شکافد و از پیله و قبرش خارج شده و در صحرای محشر حاضر می شود . ولی عجب شکلی پیدا کرده و عجب سیمایی به هم زده است! آن کرم دراز در این هنگام یک پروانه است . دو بال بزگ دارد ، دو بال کوچکتر روی آن دو بال قرار دارد ، دو چشم دارد روشن و درخشان عین چشم های پروانه ، دو شاخ دارد مانند شاخ های پروانه ، پاهایش که سابقاً عقب بوده الان در زیر سرش قرار گرفته ، شکمش مانند شکم پروانه قسمت فوقانیش ضخیم و قسمت تحتانیش باریک شده است .


به اندازه ای بدن و بال هایش ظریف و لطیف شده اند که اگر کسی با دست خود مختصر اشاره ای کند آثار گرد لطیف آنها بر روی دست او خواهد نشست .
سبحان الله چه خبر است ؟ این چه موجودی است ؟ این چه سیر و چه تکاملی است ؟

این یک نمونه و مثال از مردن و زنده شدن و مراحل تکامل از طبیعت است .

گرچه حالاتی که برای این حیوان ذکر شد عیناً شبیه مراحل مردن و زنده شدن و تکامل انسان نیست (چون تمام دوران هائی را که این کرم طی کرده است همه در این عالم مادّه بوده و به عالم برزخ نرفته است) ولی تشبیه خوب و به جا و مفید به حال انسان می باشد .

این تشبیه برای دوران مرگ و خفتن انسان در میان قبر که تمام شکل و اندام اوّلیّه خود را از دست داده و چشم و گوش و جوارح را به خاک فنا می سپرد ، و برای نشان دادن آنکه این تغییرات دلالت بر فقدان حیات نمی کند بسیار جالب و قابل توجّه و ملاحظه است . همین انسان در قیامت به صورت و شکل دیگری که همان صورت واقعی نفس ناطقه اوست حضور پیدا می کند ، منتهی قیامت این کرم بعد از بیست روز است و قیامت انسان بیشتر .

همینطور که این کرم خوابید و بیدار شد ، انسان می خوابد و بیدار می شود . همینطور که این کرم مرد و زنده شد ، انسان میمیرد و زنده می شود .

برای روشن تر شدن مطلب دربارۀ آن کمی توضیح می دهیم : وجود انسان سه مرحله دارد : اوّل بدن انسان که از آن به عالم طبع و ماده تعبیر می شود ، دوّم قوای فکریّه و تخیّلیّه که از آن به عالم مثال و صورت تعبیر می شود ، سوّم روح و نفس او که از آن به عالم نفس تعبیر می گردد .

این سه مرحله از هم جدا نیستند بلکه داخل یکد یگرند ، نه مثل آنکه یک نخود را با یک لوبیا پهلوی هم قرار دهیم ، و نه مانند آنکه یک قاشق را داخل استکان و استکان را داخل ظرفی بگذاریم ، بلکه بدن جدا از صورت و صورت جدا از روح نیست ؛ بدن در درون صورت و صورت در درون نفس است


.

طعم مرگ ص 21 تا 26


http://shervinkakavand.blogfa.com/post-84.aspx

یا علی
[font=]

[/font]
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


راههای میانبری که ما را به جهنم می رساند!

گناهانى كه باعث نزول عذاب مى‏شوند، عبارت‏اند از: ستم كردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره كردن آنان.


می دونم شما هم جزء اون دسته از افرادی هستید که هر وقت قصد سفر می کنن همیشه سعی دارن بهترین مقصد رو که بهشون خوش می گذره رو انتخاب کنند . بهترین جاده ها با مناظر زیبا اگه توجه کرده باشید درطول مسیر با تابلوهای جور واجوری مواجه می شیم معمولاً راننده هایی که حرفه ای هستند همیشه این علائم و تابلوهای راهنمایی رو جدی می گیرند تا این که در طول مسیر مسافرت با مشکلی مواجه نشن. بعضی از جاده ها تابلوی ورود ممنوع داره که به راننده توصیه می کنه اصلاًحق نداری وارد این جاده بشی والا با خطر مواجه میشی .
اگه یک کمی به خودمون و زندگیمون توجه کنیم متوجه می شیم که ما هم توی این دنیا مسافریم .توی جاده زندگی که در حال جریان هست ما هم سوار بر ماشین عمر شدیم و دائماً داریم به مقصد نزدیک تر می شیم .
بعضی از ما آدم ها توی این سفر برای این که به مقصد برسیم بدترین راهها و مقصد ها رو انتخاب می کنیم در طرف مقابل هم هستند افرادی که همیشه به دنبال بهترین راه و بهترین مقصد توی زندگیشون میگردند .

جاده اول :
گناه بدترین راه ، جهنم بدترین مقصد

همون طوری که عرض کردم توی این سفر بعضی همیشه به دنبال بدترین و سخترین و خطرناک ترین جاده ها هستند یکی از اون جاده های بسیار خطر ناک جاده گناه هست هر کسی وارد این جاده خطرناک بشه معلوم نسیت بتونه به سلامت از این جاده بیرون بیاد .

(ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساۆُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِۆُنَ سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جایى رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند و آن را به مسخره گرفتند! )(روم:10)
بهترین شاهد مثال برای این آیه افرادی هستند که به خودشون این جرائت رو دادن که به محبوب ترین شخصیت عالم هستی حضرت رسول اکرم( صلی الله علیه وال وسلم ) توهین و جسارت کنند .


(ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛ این به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمنى كردند و هر كس با خدا دشمنى كند (باید بداند) كه خدا مجازات شدیدى دارد! )(حشر:4)
فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النَّارِ خالِدَیْنِ فیها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمینَ
سرانجام كارشان این شد كه هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مى‏مانند و این است كیفر ستمكاران! (حشر:17)
امام سجاد علیه‏السلام :
وَ الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ عِصیانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بِهِم وَ السُّخریَّةُ مِنهُم ؛
گناهانى كه باعث نزول عذاب مى‏شوند، عبارت‏اند از: ستم كردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره كردن آنان.
(معانى الاخبار ، ص 270)

جاده دوم :
غفلت از خدا

دومین راهی که اصلاً نباید در مسیر زندگی وارد آن شد جاده غفلت و فراموشی فراموش کردن این که خدای مهربانی هم وجود دارد بهشت و جهنمی هم وجود دارد افرادی که قدم در این راه می نهند برای این که به خواسته های خود برسند بهترین ها و زیباترین ها را به فراموشی می سپارند فراموش کردن خدایی که بهتر از او در کل عالم وجود ندارد .
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَو همچون كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسقانند. (حشر:19)
امام سجّاد علیه‏السلام ـ در دعایش ـ :
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ونَبِّهنی لِذِكرِكَ فی أوقاتِ الغَفلَةِ، وَاستَعمِلنی بِطاعَتِكَ فی أیّامِ المُهلَةِ، وَانهَج لی إلى مَحَبَّتِكَ سَبیلاً سَهلَةً، أكمِل لی بِها خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ؛
بارالها ! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و به هنگام غفلت، مرا به یاد خود هشیار ساز. به روزگار مهلت، مرا در راه طاعت خود به كار گیر و راه آسانى به سوى دوستى‏ات برایم بگشا كه با آن، خیر دنیا و آخرت را بر من كامل گردانى.(صحیفه سجّادیه، دعاء 20)
در خاتمه این پست را با طرح یک سوال به پایان می رسانم به نظر شما چه راههای دیگری را می توان نام برد که خداوند منان از ورود به این راه نهی نموده است و انسان در این مسیر به جهنم منتهی می شود؟
[b]بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
[/b]
منبع :وبلاگ گروهی رهپویان قرآن

برگرفته از سایت نور آسمان

Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان