دیگه ببخشید واسه سه هفته غیبتم. توی این مدت روی روالِ خرابکاری افتاده بودم. ولی دارم سعی میکنم درستش کنم
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست. شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست او سر آغاز من است، جان من است در تمام لحظاتم، حامی و حاضر خداست دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست زندگی را زندگی خواهم نمود هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست