امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...

سلام
اینی که الآن میخوام تایپ کنمو چن وقته پیش بعد از شنیدن خبر فوت یه نفر که عاشقش بودم و چن بار به عشق اون و یه سری مسائل دیگه که خیلیاش به اون مربوط بود ترک کردم و کلی هم دووم آوردم
فقط بگم که یه وقت اشتباه نشه طرف دختر نبود واسه ی یه دختر تا حالا انقد مایه نذاشتم!
اون یه عاشق بود
___________________________________
به رنگ ها دل داده ایم و درون باتلاقش دست و پا میزنیم
ما مردگان زنده ایم و زندگانی را به مرگ داده ایم
جان را زنده کنیم به نوای اناالحق,
حق شنویم و گوییم و بینیم
و فعلش کنیم
تا از سراب مجاز برون آییم
و حقیقت شویم
و طعمش با کام دل چشیم
آنگاه است که ما عاشقیم
عاشق خود می شویم
عاشق این
عاشق آن
عاشق آنچه نزدیک است
عاشق آنچه دور
خدا را درون سنگ هم پیدا می کنیم
قصه های ناگفتنی را برای جان هویدا می کنیم
من , ما می شود
ما , من می شود
کیمیای احدیت از آن تک تک ماها می شود


در پناه حق
4fvfcja
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
Hotel California

Eagles

On a dark desert highway, cool wind in my hair
Warm smell of Colitas, rising up through the air
Up ahead in the distance, I saw a shimmering light
My head grew heavy and my sight grew dim I had to
stop for the night There she stood in the
doorway; I heard the mission bell And I was
thinking to myself, This could be Heaven or this
could be Hell Then she lit up a candle and she
showed me the way There were voices down the
corridor, I thought I heard them say

Welcome to the Hotel California Such a lovely
place Such a lovely face Plenty of room at the
Hotel California Any time of year, you can find
it here

Her mind is Tiffany-twisted, she got the Mercedes
benz She got a lot of pretty, pretty boys, that
she calls friends How they dance in the
courtyard, sweet summer sweat Some dance to
remember, some dance to forget

So I called up the
Captain, Please bring me my wine He said, we
haven't had that spirit here since nineteen sixty
nine And still those voices are calling from far
away, Wake you up in the middle of the night

Just to hear them say

Welcome to the Hotel California Such a lovely
place Such a lovely face They livin it up at the
Hotel California What a nice surprise, bring your
alibis

Mirrors on the ceiling, The pink champagne on
ice And she said We are all just prisoners here,
of our own device And in the master chamber, we
gathered for the feast, To stab it with the steel
knives, But just cant kill the beast Last thing
I remember, I was Running for the door I had to
find the passage back To the place I was before
Relax,said the night man, We are programmed to
receive You can checkout any time you like, but
you can never leave






هتل کالیفرنیا

ایگل

در یک بزرگراه بیابانی تاریک ، بادی سرد در سرم

بوی گرم کولیتو (نوعی گیاه یا کاکتوس توهم زا )در هوا بلند میشود

جلو در دوردست نوری سوسوزن را دیدم

سرم سنگین شد و دیدم تار

مجبور بودم برای شب توقف کنم ،آنجا او در آستانه ی در ایستاده بود

زنگ خطر را شنیدم و با خودم فکر میکردم ،این میتوانست بهشت باشد یا جهنم؟

آنگاه او شمعی روشن کرد و راه را به من نشان داد

صداهایی از راهروی پایین می آمد فکر کردم آنها میگفتند


به هتل کالیفرنیا خوش آمدی

چه مکان دوست داشتنی ای

چه چهره ی دوست داشتنی ای

اتاق های زیادی در هتل کالیفرنیا هست

که هر زمان از سال میتوانی اینجا بیابی

فکر او پارچه ی پیچ و تاب خورده ای است

او مرسدس بنزی داشت و پسران بسیار زیبای زیادی داشت

که آنها را پسر صدا میزد طوری که آنها در حیاط می رقصیدند

عرق ریزان در آن در تابستان شیرین

بعضی از رقص ها را برای به یاد ماندن و بعضی برای فراموش شدن

آنوقت من کاپیتا ن را صدا زدم :

لطفا شراب من را بیاورید

او گفت :ما آن روح را ازسال 1969 نداریم

و هنوز آن صداها از دوردست صدا میزنند ،در نیمه شب بیدارت میکنند تا فقط بشنوی که میگویند:

به هتل کالیفرنیا خوش آمدی چه مکان دوست داشتنی ای چه چهره های دوست داشتنی ای

آنها در هتل کالیفرنیا زندگی میکنند

چه تعجب دل پذیری

بهانه هایت را بیاور

آیینه ها در سقف شامپانی صورتی در یخ و

او گفت ما همه اینجا زندانی هستیم

و در اتاق ارباب برای مهمانی جمع شده ایم

تا با چاقوهای فولادی به او خنجر بزنیم

اما نمیتوانیم آن جانور را بکشیم

آخرین چیزی که به یاد می آورم این است،به سوی در میدویدم

مجبور بودم راهروی بازگشت را بیابم تا به جایی که قبلا بودم بازگردم

نگهبان گفت:اروم باش

ازمون پذیرایی میشه

میتوانی هر وقت که دوست داشتی تصفیه حساب کنی

اما هرگز نمی توانی اینجا را ترک کنی
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زسر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است
افتادن در گل ولاي ننگ نيست،ننگ در اين است كه در همانجا بمانيKhansariha (8)
اغلب فكر میكنیم چون خیلی گرفتاریم به خدا نمیرسیم اما واقعیت این است كه چون به خدا نمیرسیم خیلی گرفتاریم!!! ...




استاد سیمرغ به شاگرد راه شناخت :



بمن بگــو : ماه ، چون تجلی میکند زیباست ؟!!.

یا چون زیباست ، متجلی است ؟!!



شاگرد : نه ، هیچکدام ، بلکه به مدد حق ، زیبایی اش متجلی است .



استاد سیمرغ :

. .. پس بیا با هم بگویم:



مـــــاه ، چون تابع نــــــــور است ، یک زیبای متجلیست !.
خدایا به من زیستنی عطا کن ، که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم
از خودم بدم میاد

از خودم بدم میاد وقتی شب از راه میاد
وقتی پر غصه ام و دل من شادی می خواد

از خودم بدم میاد وقتی اشکهام در میاد
از خودم بدم میاد چون کسی من رو نخواد

وقتی تو صلات ظهرصدای اذون میاد
وقتی جای الصلات معصیت بارون میاد

آره من بی همزبون، آره من بی سایبون
کاش میشد که مرگ من میرسید از آسمون

از همه گریزونم ، توی دنیا حیرونم
چی میشه عاقبتم کاش میشد تا بدونم

از خودم بدم میاد وقتی که بهار می آد
چون که من خزونی ام کی دلش خزون می خواد؟!

از خودم بدم میاد وقتی شعر قافیه خواست
من پر از حرفم ولی... جای قافیه کجاست؟
" طلوع دوباره "
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
من مانده ام ز پا،ولی آن دورها هنوز
نوری ست،شعله ای ست،خورشید روشنی ست
که،می خواندم مدام
این جا درون سینه ی من زخم کهنه ای ست
که،می کاهدم مدام
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارق از جام و الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کرده ای
در صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو,این لیبلی تو,من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
خوشا باران و وصف بی مثالش
دانلود آهنگ امضای من!قشنگه حتما گوش کنید
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
سلام
این بیشتر درد دل منه اما چون شعر بود اینجا گذاشتمش....برای آرومی دلم دعا کنین....

"متن یه ترانه است با صدای آقای اخشابی"



شاید اینو تو نفهمی..... حس من از جنس نوره...... شور وحشی جوونی .........از دل من دیگه دوره

تو پر از شور و نشاطی........ واسه من نبض حیاتی .........توی این غروب حسرت........ آخرین راه نجاتی

توی رویاهای دورت........ خواب آهو رو میبینی........ شاپرک تو باغ رویا.............. گل آرزو میچینی

اما رویای جوونی....... میره از یاد تو روزی........ مثل امروز من اون روز............ تو خودت باید بسوزی

تو ببین نیاز قلبم........ به تو و طراوت توست........ لمس شیطون نگاهت...... به تو و لطافت توست

دل خستمو میتونی........ جون تازه ای ببخشی......... تو شب قطبی ستاره......... تو میتونی بدرخشی

تو بلندای نگاهت....... وا میشه پرای بسته ام.......... اون عقابم که تو پرواز.......... مرز تردیدو شکستم

نگیر این حس قشنگو .......تو بذار تا جون بگیرم........ پر بگیرم از زمین و.............. راه آسمون بگیرم

گل من یه عمری گل باش.......... به صفا و لطف و پاکی........ خوبی تو سربلندیست....... واسه این غریب خاکی

فرصت شکفتنم رو......... نگیر از این مرد عاشق........ بی تو میمیره دل من......... توی زندون دقایق

تو شبای بی پناهی........ عاشقت رو تنها نگذار.......... بیا و ستاره ای شو........... واسه این چشمای بیدار

با نگاه آبی تو....... غرق مهربونی میشم......... راهی قصر محبت ......... شهر هم زبونی میشم

اون عقاب سرکشم من ........توی آسمون امید......... که از اون بالا تنها............ خونه ی عشق تو رو دید


یا علی.53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

آهنگ جدید علی عبدالمالکی!
خیلی قشنگهTears

من و تو چه سخت به هم رسیدیم
چه آسون از هم جدامون کردن
اونا که تو رو ازم گرفتن
ندونستن که چه کار کردن
نمیدونستن که تو دنیایه منی
نمیدونستم که هر شب تویه رویایه منی
دنیا نذاشت فدات بشم
فدات شم...
زمونه نذاشت باهات باشم فدات شم
برو و بدون بدونه تو میمیرم
خدا نخواست فدای اون چشات شم

فدات شم...
لینک دانلود

فدات شم
چو خاری به دل داری از روزگار،
چو نتوانی از دل برون کرد خار،
چو درمان و دارو ،نیاید به دست،
زر و زور بازو ،نیرزد به هیچ،
چو تدبیر و نیرو،نیاید به کار،
در آن تنگنایی که اندوه و رنج
دلت را فرا گیرد از هر کنار...


به گل فکر کن!
به پهنای یک آسمان گل
به دریای تا بیکران گل...
رها کن تن خسته ات را
در آن باغ تا بی نهایت بهار
شنا کن!
سبکبال،
پروانه وار...

مگر ساعتی دور از آن کار زار
بیاسایی از گردش روزگار.
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
سلام
ااینم یه شعر خوشگل .....

پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!
تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست ترت دارم از هرچه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر

دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم
درد تورا از همه درویشتر

هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر...


"مرحوم قیصرامین پور"

یاعلی.53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

به یاد ادیب فرهیخته استا قیصر امین پور.

آدم ها مثل کتاب هستند.

بعضی از آدم ها جلد زر کوب دارند. بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک.
بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با با کاغذ خارجی.
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند.
بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فوتوکپی آدم های دیگرند.
بعضی از آدم ها با حروف سیاه نوشته می شوند و بعضی ا زآدم ها صفحات رنگی دارند.
بعضی از آدم ها تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند: حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.
بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگمی دارند و بعضی از آدم ها معلومات عمومی هستند.
بعضی از آدم ها خطخوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند.
از رو ی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت.
بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

میان آفتاب های همیشه زیبای تو،
لنگریست

نگاهت،
شکست ستمگریست

و چشمانت با من گفتند
که فردا،
روز دیگریست
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود،ما دیده ایم
اگر خون دل بود،ما خورده ایم

اگر دل دلیل است،آورده ایم
اگر داغ شرط است،ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان،گردنیم!
اگر خنجر دوستان،گرده ایم!

گواهی بخواهید،اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان