1388 دي 18، 15:09
ویرایش شده
اینی که الآن میخوام تایپ کنمو چن وقته پیش بعد از شنیدن خبر فوت یه نفر که عاشقش بودم و چن بار به عشق اون و یه سری مسائل دیگه که خیلیاش به اون مربوط بود ترک کردم و کلی هم دووم آوردم
فقط بگم که یه وقت اشتباه نشه طرف دختر نبود واسه ی یه دختر تا حالا انقد مایه نذاشتم!
اون یه عاشق بود
___________________________________
به رنگ ها دل داده ایم و درون باتلاقش دست و پا میزنیم
ما مردگان زنده ایم و زندگانی را به مرگ داده ایم
جان را زنده کنیم به نوای اناالحق,
حق شنویم و گوییم و بینیم
و فعلش کنیم
تا از سراب مجاز برون آییم
و حقیقت شویم
و طعمش با کام دل چشیم
آنگاه است که ما عاشقیم
عاشق خود می شویم
عاشق این
عاشق آن
عاشق آنچه نزدیک است
عاشق آنچه دور
خدا را درون سنگ هم پیدا می کنیم
قصه های ناگفتنی را برای جان هویدا می کنیم
من , ما می شود
ما , من می شود
کیمیای احدیت از آن تک تک ماها می شود
در پناه حق
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد