امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...

سلام

گفته بودی که:
چرا محو تماشای منی؟
وآنچنان مات ، که یک دم مژه بر هم نزنی!

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ،
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی!


یاعلی.53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

اگه شعرش ضعیفه ببخشید , آخه واسه خودمه


عشق جنب و جوش باطنیست
عشق خون دل خوردن های فاطمیست

عشق آن است که منجی ما قائمیست
عشق آن است که بعد آن هر دنی را , خواری دائمیست

عشق است مهدی اطهر را , بیا
عشق است بشکستن بت منم را , بیا

عشق آغاز شد از لحظه ی بدو بدر دلم
عشق همانجا ثبت شد در ثبت احوال دلم

عشق دل را همچو گهواره می کند
عشق کینه و خصم را همچو ماهواره می کند

عشق یعنی پاره پاره دل شود
بر سر کفار همچو خمپاره ول شود

جز عاشق بیمار را کس بیدار نیست
جز عاشقان را حق آشکارا پدیدار نیست
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
اگه همینجوری ادامه بدی آینده ی درخشانی در انتظارته

واقعا" شعرت حرف نداره1744337bve7cd1t81
الهی پیشانی نهادن بر خاک آسان است دل از خاک برداشتن دشوار
الهی بسوی تو آمدم مرا بمن برمگردان
الهی دستم بگیرتا درراهم استوار باشم
الهی اگر عنایت تودست مارانگیرد ازچهل هاچله ما کاری برنیاید
الهی شکرت که پیر ناشده استغفارکردم که استغفار پیر استهزاء راماند
الهی خواب های مارا تبدیل به بیداری کن
الهی در شگفتم ازکسی که غصه خودش را نمیخوردوغصه روزیش را میخورد.



من،روز خویش را
با آفتاب روی تو،
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز می کنم.

من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوق این محال:
-که دستم به دست توست!-
من،جای راه رفتن،
پرواز می کنم!

آن لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم:
موسیقی نگاه تو را گوش می کنم.
گاهی میان مردم،در ازدحام شهر
غیر از تو،هر چه هست فراموش می کنم.
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
گاهی گمان نمی كنی و می شود ...

گاهی نمی شود ... نمی شود ... نمی شود !

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست ...

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود ...

گاهی گدای گدايی و بی نصیب ...

گاهی تمام شهر گدای تو می شود ...!


baran


[تصویر:  1260840930.jpg]
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
Sad 
بي تو هفته هاي من پره غصه و غمن Tears
پره غصه و غمن بي تو هفته هاي من

هفته ها مي گذره اما گل من نيومده
دارم از غصه مي پوسم چقدر اين روز ها بده

پرم از تنهايي پرم از غصه و غم Tears
بي خيال هستم تا نمي فهمي چي مي گم

وقتي نيستي دنيا مثل زندونه برام Tears
بي تو چيزي جز غم كه نمي مونه برام

خونه زندون برام ناجي آزادي
اين همه زندونو تو به قلبم دادي

هفته ها مي گذره اما گل من نيومده Tears
دارم از غصه مي پوسم چقدر اين روز ها بده
My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment.
مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

She cooked for students & teachers to support the family.
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می‌پخت

There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.
یك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

I was so embarrassed. How could she do this to me?
خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

I ignored her, threw her a hateful look and ran out.
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم

The next day at school one of my classmates said, "EEEE, your mom only has one eye!"
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره

I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear.
فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...

So I confronted her that day and said, " If you're only gonna make me a laughing stock, why don't you just die?!!!"
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی‌میری ؟

My mom did not respond...
اون هیچ جوابی نداد....

I didn't even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger.
حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

I was oblivious to her feelings.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

I wanted out of that house, and have nothing to do with her.
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم

So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

Then, I got married. I bought a house of my own. I had kids of my own.
اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی...

I was happy with my life, my kids and the comforts
از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم

Then one day, my mother came to visit me.
تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من

She hadn't seen me in years and she didn't even meet her grandchildren.
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited.
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا، اونم بی‌خبر

I screamed at her, "How dare you come to my house and scare my children!" GET OUT OF HERE! NOW!!!"
سرش داد زدم ": چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا

And to this, my mother quietly answered, "Oh, I'm so sorry. I may have gotten the wrong address," and she disappeared out of sight.
اون به آرامی جواب داد: " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .

One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore .
یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

So I lied to my wife that I was going on a business trip.
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم .

After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity.
بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی كنجكاوی .

My neighbors said that she is died.
همسایه ها گفتن كه اون مرده

I did not shed a single tear.
ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم

They handed me a letter that she had wanted me to have.
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن

"My dearest son, I think of you all the time. I'm sorry that I came to Singapore and scared your children.
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

I was so glad when I heard you were coming for the reunion.
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا

But I may not be able to even get out of bed to see you.
ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم

I'm sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up.
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

You see........when you were very little, you got into an accident, and lost your eye.
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی

As a mother, I couldn't stand watching you having to grow up with one eye.
به عنوان یك مادر نمی‌تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم

So I gave you mine.
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye.
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

With my love to you,
با همه عشق و علاقه من به تو

دلم گرفته، اي دوست!
هوايِ گريه با من؛
گر از قفس گريزم،
كجا رَوَم، كجا، من؟
كجا رَوَم؟
كه راهي به گلشني ندانم،
كه ديده بَرگشودم به كنجِ تنگنا، من.
نه بَسته ام به كس دل، نه بسته كس به من نيز:
چو تخته پاره بَر موج، رَها، رَها، رَها، من.
زِِ من هَر آن كه او دور، چو دل به سينه نزديك؛
به من هَر آن كه نزديك، ازو جدا، جدا، من!
نه چشمِ دل به سوئي، نه باده در سبوئي
كه تر كنم گلوئي به يادِ آشنا، من.
زِ بودنم چه اَفزود؟ نبودنم چه كاهد؟
كه گويدم به پاسخ كه زنده ام چرا من؟
ستاره ها نهفتم در آسمانِ اَبري ...
دلم گرفته، اي دوست! هواي گريه با من ...



[تصویر:  03.jpg]

وقتي كه ديگر نبود ،
من به بودنش نيازمند شدم
وقتي كه ديگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتي كه ديگر نمي توانست مرادوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتي او تمام كرد
من شروع كردم
وقتي او تمام شد
من آغاز شدم
و چه سخت است
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگي كردن است
مثل تنها مردن!...

دكتر علي شريعتي
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
پوریا به خدا یه بار دیگه گیر مدیریتی بدی من میدونم و تو نظم خوبه ولی نباید دیگه به ترک دیوارم گیر بدی!:smiley-yell:
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
تقدیم به دوستای گلمKhansariha (8)

در ظلمت جهل خود فرو مانده ایم
همچنان از قصر درون برون مانده ایم

در چنگ درد خود وا مانده ایم
زهر شهوت را همان عشق خوانده ایم

آن طرف دم به دم دق الباب پیمبر می کنیم
این طرف تر این و آن را هی پیمبر می کنیم

آن طرف سجاده را غسل می دهیم
این طرف دیگران در قعر چاه هل می دهیم

آن همان حقیقت که در درون تن است
این همان رذیلت که در درون من است


در دنیا بودن را زندگی نامیده ایم
اندرون آنچه ما فیها جا مانده ایم

از سخره ها با چشم بسته میپریم
از عدم با به ابد بی کفن بی پیکریم


پریشانی و بی بالی از آن من است
تقصیر و مقصر هر دو اندرون حال من است


آنکه ما را آفرید بهر زیستن
نباید پرسید آیا ما را آفرید بهر خویشتن


باید هر چه زودتر در تابوت ایستیم
تا به خود آییم از که, برای چیستیم


ما همچو ماهیم درون حوض آب
ما انعکاس آفتابیم در تب وتاب




سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
سلام
این هدیه من به همه دوستای گلم...53258zu2qvp1d9v

می خواهم بگویم می شود از دور هم دوست
داشت!
میتوان بدون داشتن هم دوست داشت

ساده تر بگویم:
میشود ساده تر هم دوست داشت...
دور از هیاهوی خواستن...
دور از هیاهوی داشتن...
دور از هیاهوی خواستن و نداشتن...نرسیدن...
دور از هیاهوی رسیدن و بعد از تلاش برای ماندن تا
همیشه!

می توان از دور هم دوست داشت
دور از هراس از دست دادن...
دور از هراس تنها ماندن ناگهانی...
حتی دور از او که خواستنی ست...
می توان از دور هم دوست داشت
باور کن بدون خواستن و رسیدن هم میشود...میشود...
بدون خواستن، بدون رسیدن، بدون ماندن...حتی
بدون او
می توان از دور تا همیشه دوست داشت...!


______________________________________

باور کنین..میشه...موفق باشین..یاعلی.53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

Brick 
من امشب سكوت دلم را شكستم

شبستان غم را شكستم

قسم خورده بودم كه عاشــق نباشم

به عشقت قسم / قسم را شكستم !!!
Tears
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلب ها ز آهن و سنگ
قلب ها بی خبر از عاطفه اند
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
Heart 
شبي از پشت يک تنهايي نمناک و باراني

تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم


روز عشــق و محبــت مبارک 317
گفتم:بهار
-خنده زد و گفت:
ای دریغ،
دیگر بهار رفته نمی آید.
گفتم:پرنده؟
گفت:
اینجا پرنده نیست
اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست
گفتم:
درون چشم تو دیگر...؟
گفت:
دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست
این جا به جز سکوت،سکوتی گزنده نیست.
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
با چراغ گرد شهر

از ديو و دد ملول بود و با چراغ، گرد شهر مي گشت. در جست و جوي انسان بود.

گفتند: نگرد كه ما گشته ايم و آن چه مي جويي يافت مي نشود.

گفت: مي گردم، زيرا گشتن از يافتن، زيباتر است.

و گفت: قحطي است، نه قحطي آب و نان، كه قحطي انسان.

برآشفتند و به كينه برخاستند و هزار تير ملامت روانه اش كردند؛ كه ما را مگر نمي بيني كه منكر انساني. چشم بازكن تا انكارت از ميانه برخيزد.

خنده زنان گفت: پيشتر كه چشم هايم بسته بود، هياهو مي شنيدم؛ گمانم اين بود كه صداي انسان است. چشم كه باز كردم اما همه چيز ديدم جز انسان.

خنجر كشيدند و كمر به قتلش بستند. و گفتند: حال كه ما نه انسانيم، تو بگو اين انسان كيست كه ما نمي شناسيمش.

گفت:
آن كه دريا دريا مي نوشد و هنوز تشنه است.

آن كه كوه را بر دوشش مي گذارند و خم بر ابرو نمي آورد.

آن كه نه او از غم كه غم از او مي گريزد.

آن كه در رزمگاه دنيا جز با خود نمي جنگد و از هر طرف كه مي رود جز او را نمي بيند.

آن كه با قلبي شرحه شرحه تا بهشت مي رقصد،

آن كه خونش عشق است و قولش عشق.

آن كه سرمايه اش حيرت است

و ثروتش يي نيازي.

آن كه سرش را مي دهد، آزادگي اش را اما نه،

آن كه در زمين نمي گنجد، در آسمان نيز.

آن كه مرگش زندگي است.

آن كه خدا را ...


او هنوز مي گفت كه چراغش را شكستند و با هزار دشنه پهلويش را دريدند.

فردا اما باز كسي خواهد آمد، كسي كه از ديو و دد ملول است و انسانش آرزوست.

(از شعرهای عرفان نظر آهاری )
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان