امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...

دختر که باشی...
تو نمیدانی که دختر بودن درد است .

دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود.

دختر که باشی راحتر میشکنی .

دختر که باشی نگاه ها فرق دارند .

حتی اگر به تمام دنیا خوب نگاه کنی باز تمام دنیا میتواند به تو بدنگاه کند….
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


رفته بودم سر حوض، تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود را در آب،
آب در حوض نبود...

                  سهراب سپهری
من دارم سعى مى کنم ،همرنگ جماعت شوم
[ltr]اما...
مى شود کمکم کنید!؟
آى جماعت  !
[/ltr]

[ltr]شما دقیقا چه رنگى هستید؟1276746pa51mbeg8j[/ltr]
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

زخمهایم به طعنه میگویند:


دوستانت چقدر با نمک اند...
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

دوره ایشده که حاضرم جای "پت"باشم
اما یه دوست واقعی مثل "مت"داشته باشم...
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و
 
از جیب کوچک جلیقه‌اش سکه‌ای بیرون آورد. در حین
 
انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر
 
را زیاد می‌کند،
 منصرف شد و
رفت.......
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
دنگ..،دنگ..

ساعت گیج زمان در شب عمر


می زند پی در پی زنگ.

زهر این فکر که این دم گذر است


می شود نقش به دیوار رگ هستی من...

لحظه ها می گذرد


آنچه بگذشت ، نمی آید باز

قصه ای هست که هرگز دیگر


نتواند شد آغاز...


سهراب سپهری
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند


نه می افتند...


نه می روند...


فقط می رقصند

شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
انتخابت چیست حالا؟ ماهی کوچک بگو!


تنگ و این کابوس ها؟ دریا و اختاپوس ها؟
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
تو درخت نیستی که منتظر باشی با آمدن بهار شکوفه بدی با حضور تابستان میوه در پاییز برگ ریزان و باید در زمستان بخوابی تو میتوانی ریشه های افکارت را جابجا کنی باید در رشد دادن آنها نهایت سعیت را به کار ببری با این تفاوت است که خالق یکتا به تو لقب اشرف مخلوقات را داده است
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


.


مرد جوان می آید،

پیداست پایش درد می کند کمی، 

روی یک صندلی می نشیند که نماز بخواند 

پیرمردی می آید هشتاد و خورده ای ساله، 

نماز میخواند روی زمین ... 

و پاهایش که خم نمی شود را یک جور قشنگی در آغوش می گیرد ... 

مرد جوان به پیرمرد خیره می شود، 

بعد نگاهش را به پایین می اندازد، 

می آید و نمازش را روی زمین می خواند 

و پاهایش که درد می کند را یک جور قشنگی در آغوش می گیرد ... 


53





پایداری، تا رستگاری ...




[تصویر:  05_blue.png]
در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست...
 از فریدون مشیری
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
پرنده بر شانه های انسان نشست .

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی .


پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم


انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.


پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟


انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید .


پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید . انگار ته ته
خاطراتش چیزی را به یاد آورد .


چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور – یک اوج دوست داشتنی .



پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست

است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود .



پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد

آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .



آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : ” یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا

آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم بالهایت را کجا

جا گذاشتی ؟ ” انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد .


آنوقت رو به خدا کرد و

گریست...1276746pa51mbeg8j
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
خیلی سخته دلت گیر کنه به قلابی که دلش ماهی نمی خواد

و فقط برای تفریح اومده ماهیگیری ...!
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


من باختم به خودم باختم به آدم های فرشته نما باختم به شاهزاده های شهر قلبهای سنگی و حال ، در گوشه اتاقم ، تنها ، حماقت هایم را میشمارم و آرام این جمله زاده میشود : سنگ باش تا سنگ سار نشوی . . . !
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان