امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...

(1388 خرداد 3، 21:09)mahdi نوشته است: کلی زور زدم که اشکم درنیاد،موفق شدم
ولی به جاش سرم درد اومد،
وای آبجی پارمیدا کشتی منو
TearsTearsTears

ببخشید تورو خدا میدونم خیلی مشکل آفرینم اینو تنها شما نمیگید دوروبریامم همین نظرو دارن عیب نداره بذارین پستای من بهانه ای بشه برا اینکه شما تخلیه بشید من خودم چون قصه اش شبیه زندگیم بود کلی اشک ریختم آخرش میترسم مثل پدر حضرت یوسف منم کور بشم
دیگه فیلم خنده دارم میبینم ملت قه قه میخندن من زار زار گریه میکنم (نمونه اش همین دیروز رفته بودیم فیلم اخراجی های 2 تو خنده دارترین صحنه هاش من گریه میکردم
هر چند روز یه بار خوب میشم وای بعد از دو سه روز باز شروع میشه افسردگیم ول کنین بابا من دیوونم دیگه درست بشو هم نیستم
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
ای بابا
بس کنید تو رو خدا
اینقدر تو این تاپیکا حرفای اشک درار و نا امید کننده زدین که ما هم رفتیم تو مود غم
ما اومدیم اینجا به آینده امیدوار شیم نه اینکه زانوی غم بغل بگیریم!:smiley-yell::smiley-yell:
من از عهد آدم تو را دوست دارم ---------از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح--------سروديم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطي، نه خالي! نه خواب و خيالي!-- من اي حس مبهم تو را دوست دارم
سلامي صميمي تر از غم نديدم ---------به اندازه ي غم تو را دوست دارم
بيا تا صدا از دل سنگ خيزد --------------بگوييم با هم: تو را دوست دارم
جهان يك دهان شد هماواز با ما: ---------تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
[تصویر:  hosein.jpg]
این مسیرانتظار آخر چقدر طولانی است
در فراق یار این دل سالها طوفانی است

بر لبم ذکر فرج بر دیدگانم انتظار
آه آقاجان چقدر این لحظه ها روحانی است


فایر جان زیاد سخت نگیر مهربون
اینجا خودش یه بهونه ایه برای تخلیه و امید
اگه تو هر پستی که می زنیم دنبال شوخی خنده و گذشت زمان باشیم اونوقت با این دلی که هر لحظه به یک صراطی ختم می شه چه کنیم
عنوان تایپیک هم که عارفانه عاشقانه است
کجا دیدی عشق پا بذاره و درد و غصه نباشه!

پارمیدا جان حالا دیدی دل نازک تر از خودت نیست


اینم برای اینکه نگین همش شده غم و غصه
به قول بی نام
دست دست
حالا بیا
اقایون دست خانما جیغ


[تصویر:  5nsqs7.gif]
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
[تصویر:  14a5beeb2cd5ff.gif]
چه رسمی داری ای دوره زمونه---که هر روزت یه جا عاشق کشونه
هزاران ساله که می جنگه آدم --- نمی دونه گرفتاره جنونه
من از عهد آدم تو را دوست دارم ---------از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح--------سروديم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطي، نه خالي! نه خواب و خيالي!-- من اي حس مبهم تو را دوست دارم
سلامي صميمي تر از غم نديدم ---------به اندازه ي غم تو را دوست دارم
بيا تا صدا از دل سنگ خيزد --------------بگوييم با هم: تو را دوست دارم
جهان يك دهان شد هماواز با ما: ---------تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
[تصویر:  hosein.jpg]
امشب گریه میکنم .

گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن.

برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی.

امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.

برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

[تصویر:  f.jpg]
مثل خودت بیست بود ممنونم
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
هرچه آرزوی خوبه مال تو
هر چه که خاطره داری مال من

اون روز های عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من

منم و حسرت با تو ما شدن
تویی بدون من رها شدن

آخر غربت دنیاست ، مگه نه؟
اول دوراهی آشنا شدن

توی نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دل تو شکسته بودند
همه ی قصه همین بود

می تونستم با تو باشم
مثل سایه مثل رویا
اما بیدارم و بی تو
مثل تو تنهای تنها

هرچه آرزوی خوبه مال تو
هرچه که خاطره داری مال من
اون روزهای عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من
خوشا باران و وصف بی مثالش
زیبا ترین کلمه؟......عشق

زشت ترین کلمه؟......بی وفایی

پاک ترین کلمه؟...... اشک

بی همتا ترین کلمه؟.....تنهایی

بی معنا ترین کلمه؟.....جدایی

جذاب ترین کلمه ؟.......اشنایی
از معلم دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است
از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول محور نقطة قلب جوان میگردد
از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان

از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:محبت الهیات است
از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد
از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست
از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:تنها آدم ربایی است که قلب جوان را به سوی خود میکشد
از معلم انشا پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد
از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت: تنها توپی است که هرگز اوت نمی شود
از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها کلمه ای است که ماضی و مضارع ندارد
از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت:عشق تنها میکروبی است که از راه چشم وارد میشود
از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟؟گفت عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر می گذارد

واقعا عشق چیست....؟

[تصویر:  00271.jpg]
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول می گیرد
عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ، زمین و آسمان را ، واژگون مستانه می کردم.
اگر من جای او بودم . برای خاطر تنها یكی مجنون صحرا گرد بی سامان ، هزاران لیلی ناز آفرین را كو به كو ، آواره و دیوانه میكردم
اگر من جای او بودم ، که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، بر لب پیمانه می کردم.
اگر من جای او بودم ، نه طاعت میپذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده ، پاره پاره از کف زاهد نمایان ، تسبیح صد دانه میکردم
اگر من جای او بودم ، بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپای وجود بی وفا معشوق را ، پروانه میکردم.
که می دیدم مشوش عارف و آهی ز برق فتنه این علم عالم سوز دم کش، بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دریای پر افسانه می کردم
اگر من جای او بودم ، به عرش کبریائی ، با همه صبر خدائی ، تا که میدیدم عزیز نا بجائی ناز ، برگی ناروا گردیده خواهی می فروشد.گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم.
همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد.
وگرنه من به جای او چه بودم.
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم.
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
[تصویر:  14a5beeb2cd5ff.gif]
در ان سوی دشت نگاهت

گلی غنچه کرد در هیاهوی اهت

صدایش به سان بارش اشک

گذشت از کوچه ی اشنایی

فرو ریخت بر ناله های شبانه

لامی ز اهت شنیدم در ان کوچه ی عشق

به ناگه دویدم به سویت شتابان

شدم غرق در چشم مستت

کلامت جدا از غرور و ستم بود

جدا از غل و سنگ و زنجیر

شدم همچو اهو گریزان ز دست پلیدان

شدی ضامن عشق در ان دشت پر گرگ

به دنبال ساز زیبای اهت

شدم غرق در اشک پاک نگاهت

من در حسرت شعله ی عشق پاکت

به ناگه شدم غرق در بوسه های نگاهت
تقدیم به همه دوستان و همسفرهای گل (از طرف مولانا cheshmak)

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد / به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار مکاران مرو هر سو چو بی‌کاران / به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس / یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید / تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین / که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد / نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان / میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن / اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار / از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی / حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی / که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

Khansariha (8)
حرفای من اینجاست توو سینم


جایی که هر لحظه دنبالت میگرده


منتظره تا برگردی


خودتم نمیدونی چه قدر دلم برات تنگ شده


دلم میخواد این دلتنگیا و دوری زودتر تموم شه


هروقت بهت میگم بی تابتم زودتر برگرد


میگی تموم میشه عزیزم یه ذره دیگه مونده53258zu2qvp1d9v


نمیدونم این یه ذره چرا اینقدر طول میکشه


احساس میکنم توو این دوریا پیرشدم


خسته ام


خیلی خسته


حتی وقتی میایی بازم دلم برات تنگه


چون میدونم میخوایی زود بری


نمیدونم چرا سهم منی که عاشقتم چرا اینقدر از کنار تو بودن کمه


تمام لحظاتی که کنار تو هستم دلم میخواد توو آغوشت گریه کنم


اما تو نمیذاری گریه کنم


اما وقتی میری گریه هام شروع میشه


میدونم باید دوباره روزای زیادی رو دوور از تو سپری کنم


نازنینم چرا اینقد ازم دوری53258zu2qvp1d9v


قلب من خسته س ....


خیلی خسته .....
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود درنگ نکن

وعده گاه ما : تاپیک قرار عاشقی


[تصویر:  nasimhayat.png]

مطلب زیر تقدیم به برادران کانونی ام

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%A...#pid202152

اللهم مولای کم من قبیح سترته

و کم من فادح من البلا اقلته

و کم من عثار وقیته

وکم من مکروه دفعته

و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته
بی وفایی کم گناهی نیست در دامان عشق Tears

گفتی دوستت دارم...حتی بیشتر از چشمانم...ولی اکنون می فهمم از من بیزاری...

گفتی رهایت نمی کنم...حتی در لحظه های بی کسی...ولی اکنون میبینم چگونه رهایم کردی...

چه ساده از من گذشتی....

حتی ساده تر از گذشتن زمان بر روی دیوارهای خانه...

حتی ساده تر از گذشتن باد از کنار پنجره های بسته شده...

چه ساده رهایم کردی...

حتی ساده تر از رها شدن پرنده ای در آسمان

حتی ساده تر از رها شدن گیسوان عاشقی در باد...

cheshmak
تو این دنیای نامردا یه دختر نابینا بود.

اون یه دوست پسر داشت که خیلی دوستش داشت.

بهش می گفت که اگه چشم داشتم برا همیشه پیشت میموندم.

تا یه روز یه نفر پیدا شد وچشماش رو داد به دختره.

دختره وقتی تونست دوست پسرش رو ببینه فهمید که اونم نابیناست.

به دوست پسرش گفت دیگه نمی خوام ببینمت .

پسره با ناراحتی رفت و با یک لبخند تلخ گفت مواظب چشمام باش.

TearsTearsTears
دکتر علی شریعتی :بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید
شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
[تصویر:  14a5beeb2cd5ff.gif]
اگرچه سخت و کشنده است،تو برو ديگر

رسيده عشق من و تو به لحظه ي آخر

گناه ازمن بود يا تو دگر فرقي نيست

اگر که خوب بود يا بد،برو زمن بگذر

من و تو درک نکرديم يکديگرراهيچ

و بازرابطه ها تيره ميشود و بدتر

شبيه قصه سنگ است و شيشه،عشق ما

شکست سنگ غرورت دل من آخر

نديده ام من ازاين عشق رنگ آرامش

شبيه قايقي بي تکيه گاه و بي لنگر

چه فايده که بگويم دوستت دارم

چراکه حرف مرا تو نميکني باور

نشان ز زخم قديمي و کهنه اي دارد

تمام شعرو غزل هاي اين دفتر...

ميگم برو ولي نشنيده بگيراز من

Tears


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان