1390 دي 13، 0:54
ویرایش شده
البته ممکنه مطالب کمی پراکنده و اکثرشون تکراری باشه ، چون من فعلن ، میخوام همه پست هایی که در حول و هوش این موضوع رو زدم جمع کنم... و بعدا امید به خدا شاید مطالب جدید هم بایریم ....
.........................................................................................................................
(1388 مرداد 4، 2:23)مجتبی نوشته است:
.......................................................
با وجود تمام تلاش هایی که شخص عصبی برای رسیدن به خود ایده آلی به کار میبرد ، اما اعتماد بنفس و احساس ارزش و احترام نسبت به خود را نتوانسته بدست اورد ، برای این که احساس ارزش و احترام نسیت به خود کند مدام محتاج تایید و تصویب دیگران است . تا زمانی که در مقام و قدرتی است که از احترام و مزایایی بر خوردار است احساس عظمت ، برجستگی و سرمستی میکند اما همینکه از مقام و قدرت بیفتد ، یا دیگران مناسب با مقام و قدرت برایش ارزش قائل نشدند ، یا در محیطی کسی او را نشناسد ، به شدت دچار بی ارزشی و ناچیزی میکند ، چون این احساس ارزش و احترام مربوط به خودش نیست و به خارج مربوط میشود ، مدام در یک حالت ارزان و آرامش سطحی و تهدید کننده به سر میبرد .
فقدان اعتماد بنفس واقعی در شخص باعث میشود شخص خود را به صورت غیر این که هست نشان دهد ، چون از خود واقعی بیگانه میشود و به خود ایده آل پناه میبرد و در قسمت عمده ای از احتیاجات خود از تخیل و تصور استفاده میکند ، ولی هیچ یک از این تخیلات ذره ای به اعتماد بنفس واقعی وی اضافه نمیکند تنها چیز احساس خود پسندی ، و غرور عصبی است .بر اساس پیشرفت های که در راه رسیدن به خود ایده آلی نصیبش میشود ، مقداری غرور درش ایجاد میشود یا بر مبنای جلال و عظمت تصوری خود .
اعتماد بنفس واقعی منشا خود واقعی شخص است ، در صورتی که غرور عصبی (اعتماد بنفس کاذب ) منشاش خود ایده آل است ، گاهی بقدری شبیهند که انگار هیچ فرقی ندارند .
اعتماد بنفس واقعی بر مبنای صفات ، فضائل ، شایستگی ها ی و اقعی و استعداد های واقعی فرد است ، در حالی که غرور عصبی (اعتماد بنفس کاذب )، بی اساس و بی جهت است و بر مبنای صفات و ویژگی های خیالی و تصوری است . اگر هم واقعا شایستگی هایی در او باشد احساس غرورش نسبت به آنها مبالغه آمیز و بی تناسب با صفات و شایستگی هایش است .
اعتماد بنفس فرد سالم بر گرفته از دارایی های معنوی شخص است و این دارایی های معنوی وابسته به فرهنگ و تمدنی است که در آن زندگی میکنیم ، مثلا در غرب این که اعتقادات محکم و مستقل از خودش داشته باشد و خود را مسول خود و زندگی خود بداند ، میزان ارزش و صفات خود را و فضایل خود را درست تشخیص دهد ، نه کمتر و نه بیشتر .
اما احساس ارزش شخص عصبی به چیز هایی است که در نظر جامعه حیثیت و پرستیژ است و شهرت آور ، یا ناشی از خصوصیاتی است که در تخیل به خود نسبت میدهد و فکر میکند واجد انها است .با آدم های مهم نشست و بر خواست کردن ، شغل مهم داشتن ، پول زیاد ، اتومبیل آخرین سیستم ، محبوبیت عامه ، این ها به شخص عصبی احساس غرور میدهد .
ادم طبیعی هم به حد معمول از شهرت پرستیژ و محبوبیت و قدرت خوشش می آید و به سمت انها میرود ولی شخص عصبی تشنه ی اینهاست ، و اگر آنها را نداشته باشد احساس بی ارزشی محض میکند .
البته این عطش را با میل واقعی پیشرفت اشتباه میگیرد و هر جا که پرستیژ ، و حیثیت او را میافزاید ، نوعی سرمستی و شعف دارد ، و هر چیزی از آن کم کند دچاری نوعی بی ارزشی و رنج میشود ، در واقع فقط به خودش میاندیشد ، و دیگران را وسیله ی برای کسب قدرت و آبرومندی او میشوند .
غرور عصبی بر مبنای شهرت پرستیژ ی است که کسب میکند ، بر مبنای صفات و خصوصیات تخیلی است که فکر میکند به اغوای خود ایده الی آنها را دارد .
برای رسیدن به خود ایداه آلی گاهی نسبت به صفتی مغرور است که ندارد ، و یا گاهی سعی میکند در تصورش به چیزهایی احساس غرور و ارزشمند بودن کند و با آن تخیلش را بسازد ، مثلا اگر در حال خواندن روزنامه ، مطلبی از نویسنده ای یا شاعری یا خواننده ای یا فوتبالیست مطرح بخواند گاهی در تخیلاتش فکر میکند که یک شاعر یا نویسنده یا فوتبالیست مطرح شده است و...
مثلا تقوی ، پرهیزگاری ، هوش سرشار ، قدرت تفکر وسیع ، بخشش ، آرامش و متانت در هر چیز را فکر میکند دارد و اگر ذره ای از این ارزیابی پایین تر بیاید شخصیتش تا حد زیادی در هم میریزد ، از این که در تخیلش میتواند پرواز های بلندی داشته باشد احساس غرور میکند .، و قدرت های نامحدودی را در تصورش به خود نسبت میدهد . قو ه ی تخیل را برای نگاه داشتن خود ایده آلی استفاده میکند و با روش های "توجیه " "فرافکنی " دفاع ، و ایجاد سازش بین تضاد های خود سعی میکند تصویر زیبا ی خود ایده الی خویش را پا برجا نگه دارد .
پس واقعیت ها را مستقیم نمیتواند ببیند ، بلکه توسط یک اینه میبیند و انچه که در آینه میبیند تصویر و انعکاسی است که ذهن و ادراک او از واقعیت گرفته و بعد در آینه منعکس ساخته است تا واقعیات را انطور که دلش میخواهد ببیند ،
گاهی احساس آسیب نا پذیری و این که هیچ کس نمتواند او را نا راحت کند دارد و این غرور باعث میشود که به شدت ناراحتی خود را حس نکند ، و این مانع بزرگی است برای خود شناسی ، زیرا آن ناراحتی در وجودش باقی می ماند و بعد به شکل مختلف در خود شخص اخلال ایجاد میکند .
غرور ها سبب میشود که شخص توقعات و انتظاراتش را از دیگران مطالبه کند ،
شخص از غرور هایی که به حکم "باید" ها دارد احساس ارزش میکند ، ولی "باید" هایش آمیخته به تظاهر و احساسات غیر واقعی است حتی خودش هم به صراحت حس نمیکند .مثلا تا جایی که گاهی فکر میکند دیگران را دوست دارد در حالی که در خود ایده آلیش "باید " همه را دوست داشته باشد .
گاهی این غرور ها بسیار غیر طبیعی و فقط رای خود شخص ارزشمند است ، مثلا غرور به این که از کسی تقاضا و در خواستی نکند ! یا این که باید سخاوتمند باشد و به فکر منافع شخصی نباشد .
همین که شخص عصبی اصول اخلاقی را شناخت و خوب و بد را تشخیص داد فکر مکیند که واجد همه ی آن صفات خوب است.
...........
به محض این که غرور میشکند تعادل شخص عصبی به هم میریزد ، غرور به دو صورت میشکند :
یکی به وسیله ی خودمان ، هر وقت باید ها و توقعاتی که از خودمان داریم ، خوب عمل نکنند غرورمان شکسته میشود و تصویر ایده آلی فرد در هم شکسته ناگهان شخص دچار بی ارزشی زیادی میشود ، و از جایی که خود ایده آلی خود را میدید ، خود فعلی را میبیند ، و یاس و بی ارزشی و خود کمبینی او بیشتر میشود ،
دوم به وسیله ی دیگران ، وقتی که انتظارات عصبی ما ( که به خاطر خود ایده المان از آنها انتظار داریم ) را براوره نکنند ،و در شان عالی و ممتاز خود ایده آلیش عمل نکنند .
احساس خجالت و شرم ، وقتی که غرور توسط خود شخص شکسته میشود ، همراه با احساس سرزنش بیش از حد و خواری طلبی زیاد
احساس حقارت و خفت ، وقتی که غرور توسط دیگران شکسته میشود .
...............
نشانه ی این احساس ها عکس العمل نامتناسب با موضوع است ، هر گاه غرورمان زخم خورد بپرسیم که این ناشی از چیست ؟
گاهی ضربه هایی به غرور های ما وارد میشود و ناراحت و آزرده میشویم ولی به علت وجود بعضی از غرورهای دیگر ، این آزردگی و ناراحتی را در خود پنهان میکنیم ، مثلا غرور به تحمل پذیر بودن و یا بردبار بودن یا ازهیچ مسئله یی ناراحت نشدن یا غرور به منطقی و با انصاف بودن .
احساس ناشی از شکستن غرور ها توسط خودمان گاهی به طور غیر مستقیم به صورت خشم و ترس در وجود ما ظاهر میشوند ، خشم را به صورت کینه و انتقام و رنج و ناراحتی و خود آزاری و خود تخریبی (، گاهی همراه با تمایلات شدید جنسی ، " خود ارضایی") و انزجار و میل به انتقام یا نفرت شدید ممکن است تجربه کنیم .
یکی از راه های جبران حقارت ممکن است این باشد که شخص عصبی بخواهد کسی که غرورش را جریحه دار کرده است تحقیر و تخفیف کند . حالش مثل کسی است که از یک طرف زخم خورده و از طرف دیگر مجبور است دائما با بقیه در تماس باشد ( فقط در یک نوع تیپ شخصیتی مربوط به برتری طلب )
ملامت به خود خود تخریبی و دشمنی خود همه ناشی از درهم ریخته شدن و شکستن غرورهای خود شخص عصبی ،، می باشد . که از تصورات کاذب ، اعتماد بنفس کاذب و باید های غیر منطقی و نامتناسب با احساسات اصیل شخص بوجود آمده اند .
در بسیاری از مواقع دچار تشویش ، اضطراب استرس ، ترس است ، اغلب فکر میکند که از احساس مسخره شدن ، رسوایی به بار آوردن و یا بخاطر احتمال شکست خوردن است ، در حالی که فقط می ترسد که مبادا غرورهایش جریحه دار شوند ، و از مقام خود ایده آلی پایین بیفتد . مثلا ترس از جواب رد شنیدن و ترس از این که از مقام خود ایدآیش پایین بیفتد .
برای جلوگیری از شکسته شدن غرور ها و گرفتاری در سرزنش و خودتخریبی و خشم واسترس ، می کوشد از موقعیت هایی که احتمال دارد غرور هایش شکسته شوند اجتناب کند (تیپ عزلت طلب ) ، یا برای اعاده ی غرور خود انتقام بگیرد و تلافی کند (تیپ برتری طلب )
گاهی فرد از ترس اینکه غرورهایش شکسته شود و با شکست مواجه شود از برخی از امور بی علاقه میشود (و این بسیار نا خود آگاه انجام میگیرد ) و سلب علاقه میکند ، معمولا دست به کار هایی میزند که احتمال موفقیتش بیشتر است، و اگر بداند در انجام کاری ممکن است از عهد ه اش بر نیاید ، اتوماتیک دچار بی علاقگی میشود
از خود هوش و استعداد نشان میدهد و به آنها غرور هم دارد ولی وقتی ببیند که نمیتواند پا به پای "پیکاسو " پیش برود یعنی مثلا نقاشی کامل و عالی باشد ، خود به خود بی علاقه میشود ؛یعنی میترسد غرور به ممتاز بودن ان شکسته شود .
خیلی از کار های عادی ما هم ، بر اثر حفظ غرور های ما و اعاده و جبران آنهاست ، مثلا اگر در اثر شکسته شدن یک غرورمان به کسی توهین کردیم ، همان لحظه غرور خوب و مهربان بودن ما جریحه دار میشود ، پس سعی میکنیم
ان را انکار کنیم ، یا خود به خود فراموشش میکنیم ، یا میگوییم منظورمان از ان حرف چیز دیگری بود ، و خلاصه خود را بی تقصیر قلمداد میکنیم .
گاهی اگر شخص غرورش جریحه دار شود آن واقعه یا بخشی از آن را حذف و یا تغییر میدهد و طوری تغییر میدهد که نتیجه اش ترمیم غرور هایش است ،
اگر کسی از او کمکی بخواهد ، و او مکک نکند ، گرفتاری و مشغله را بهانه میکند ، مثلا میگوید کارهای زیاد تر و بیشتری دارم و نمی رسم ، (در صورتی که واقعا چون تنبل است و میل به کمک ندارد کمک نمیکند ) چون در خود ایده آلیش انسانی است خدمت کننده و کامل! پس این بهانه پوشش و توجیه ی است که مبادا در اثر کمک نکردن این غرور بشکند
گاهی هر توهینی که به وی میشود آن را به مسخرگی و بیگاری میگیرد در حالی واقعا از عمق نهاد خودش از این که مضحکه شود سخت آزرده میشود
، گاهی اجتناب و سلب علاقه برای جلوگیری از شکست و سقوط خود ایده آلی را بهترین تاکتیک میداند ، و کم کم کند و خسته میشود و آرزوهایش را گاهی خیلی محدود مکیند (عزلت طلب ) و بسیار بی انگیزه میشود ، در همین هنگام در کارهایی که میبیند حتما موفق میشود دست به فعالیت و تلاش بیشتری میزند ، گاهی در بسیاری از کارها کند و عقب افتاده است ولی همزمان در معاشرت و تفریح و بازی ماهر و فعال است
عزلت طلب این استدلال را دارد که اگر کوشش نکنم بهتر است تا کوشش کنم و موفق نشوم
زیرا در این صورت غرور به توانا بودنش جریحه دار میشود ولی در منطق سازیش اینگونه قانع میشود که هر کاری را که بخواهد و اراده کند میتواند ان را انجام دهد .
در حقیقت غرور عصبی و احساس خفت دو روی یک سکه اند و مدت زمانی که شخص پس از شکستن غرور احساس بی ارزشی و تحقیر و خفت و خود تخریبی
دارد بیشتر از وقتی است که احساس غرور میکند .
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !