1396 آذر 4، 2:22
امید به این که پاک خواهیم شد.
چرا ناامیدی؟
می دونم تلاش کردی و نشد، حرکت کردی و زمین خوردی.
می دونم هزار و یکی مشکل داری و این خ.ا شده دردی روی درد های دیگت.
می دونم دغدغه ی کار و زندگی و ازدواج و درس اجازه نفس کشیدن نمی ده.
می دونم درگیری داری، با خانواده شاید، با دوست و همکار شاید.
باور نداری که خدا اون بالا داره تماشات می کنه؟
اون می بینه و منتظره که تو شروع کنی. فکر کنی. مطالعه کنی. مشورت بگیری. تصمیم بگیری و حرکت کنی. زمین بخوری و ادامه بدی.
مگه دنیا غیر از اینه؟
از اول هم قرار بر این نبوده که دنبال محل آسایش و آرامش و استراحت باشه.
ما این جا توی یک کشتی طوفان زده گیر افتادیم. اصلا غیر از این بود چطور عیار ما سنجیده می شد؟
عاشق خان! تو که اینقدر خوب لالایی می خونی، چرا خودت خوابت نمی بره؟
تو درست می گی. عاشق این وسط خراب کرده و حسابی هم خراب کرده.
من ترک نکردم، اما دیدم... دیدم بچه هایی رو که همین جا اوج گرفتن و پر کشیدن.
مگه خانم باد صبا نبود؟ باد صبایی که روز اول هیچکس بود اسمش و شد باد صبا و پاکی پشت پاکی و آخرش هم ازدواج کرد.
مگه رزمجو نبود و نیست که مردونه پای حرفش وایستاد و با اون اعلام وضعیت های آتشینش پاکی روی پاکی گذاشت و الان ۸۳۰ روز خوب داره.
مگه آرمان نبود؟ سها نبود؟ فرشاد نبود؟ دارلینگ نبود؟ آبتین نبود؟ بارونی نبود؟
و خیلی از قدیمی های دیگه که الان نیستن. این جا رو دیدی؟
مگه خانم الون بات هپی نبود که یه روز اومد و داستان زندگیش رو تعریف کرد و گفت که چهار سال پاک بوده؟
مگه دریفت رو شما نمی بینین که هنوز هم میاد و کمک می کنه به بچه ها. نزدیک یک ساله که توی کانون پاکه. قبلش رو خدا می دونه. این یعنی می شه.
همه این ها رو من دیدم و دیدم که انسان هایی عادی بودن مثل من و تو...
و ترک کردن و زندگیشون رو ساختن... با تمام سختی ها و مشکلاتش....
از رزمجو پرسیدم که توی زندگی مشکل نداری که این طوری راحت پاکی جمع کردی؟
بهم گفت اتفاقا زندگی که دارم پر از سختیه و مشکلات و چک و ... هست و این پاکی هم راحت به دست نیومده.
اون هم آدمیه مثل تو....
توی کجای این داستانی؟ ....
یک ماه بعد، یک سال بعد، ده سال بعد چی ....
به چشم بر هم زدنی خواهد رسید....
پس ......