امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسر داری یا همسر یابی!

این مسئله اصلا نیازی به روانکاوی نداره چون الان هیچ کسی تمایل به ازدواج نداره.وقتی درست رو خوندی و فوق لیسانس گرفتی و خدمتت رو هم کاملا تموم کردی و شغل درست و حسابیو ثابت پیدا کردی و یک خونه مستقل با حقوق مکفی در اختیار داشتی اونوقت برو ازدواج کن که فکر میکنم چیزی حدود 30 سالت شده باشه و دیگه حوصله عشق و عشق بازی این جور مزخرفات رو نداشته باشی در ضمن با فراهم کردن این جور امکانات جنیفر لوپز هم حاضرت زنت بشه چه برسه به دخترهای دیگه.حالا جالبه که تا 30 سالگی باید پا رو همه غرایزت بزاری و اونا رو سرکوب کنی که همیشه هم نتیجه عکس میده.
تنها بنايي که هر چه بيشتر بلرزد محکمتر مي شود، دل آدمي است.
اخه مشکل اینجتست که چیزی به 30 سالگیم نمونده 42
خدمتم 2سال تموم شده:s:
درسمم تقریبا 5 سال فارغ التحصیل شدمKool
حالا فوق لیسانس پیشکشت دیگه مغزمون بیشتر از فوق دیپلم نمیکشید4fvfcja
فقط میمونه کار که تا 90 جور میشه
خونه و .... حالا حالاها باید خابشو ببینم
حالا چی میگی؟
البته اینم بگم که اصلا نگران نیستم دیرم بشه یا دخترا تموم میشن53258zu2qvp1d9v
اصلا پیرپسرم بشم خیالم راحته هرموقع اراده کنم میتونم بهترین دختر بگیرم cheshmak
همین الان که دارم این پست میزنم تا 5 تا کوچه اونورتر صف کشیدن ولی منKhansariha (134)
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........
[تصویر:  23e325e16617.png]

اگه يه روزبه مشكل بزرگي برخوردي نروبه خدابگومن يه مشكل بزرگ دارم بلكه برو به مشكلت بگو من يه خداي بزرگ دارم...

[/size]بعلت مشغله فعلا متروکه میباشد[/color]
نمیدونم چرا منم از ازدواج زیاد خوشم نمیاد شاید به خاطر اینه که تا حالا یه پسر خوب ندیدم..!53258zu2qvp1d9v :P
خدا شونه هامونو نیافریده که تمام غمای دنیارو روش بذاری
م...آفریده که گاهی بالا بندازیمشونو بگیم:بیخیال!Khansariha (18)
\\\'shaghayegh\\\' pid=\\\'76183\\\' dateline=\\\'1299846307\\\ نوشته است:نمیدونم چرا منم از ازدواج زیاد خوشم نمیاد شاید به خاطر اینه که تا حالا یه پسر خوب ندیدم..!53258zu2qvp1d9v :P

دخترهای خوب، پسرهای خوب میبینند!!!
___________________________________________________________________


ازدواج سنتی یا مدرن؟

[تصویر:  15714530642489722778250227582091147164.jpg]

تا چند سال قبل اگر از برگزار نکردن جشن عروسی حرفی به میان می آمد، ممکن بود ماجرای ازدواج یک زوج به کلی منتفی شود چون خانواده دختر تعبیر بدی از این تصمیم داشتند. یا اگر کسی می شنید که دختر و پسری پیش از آنکه همدیگر را در روز خواستگاری ببینند، قبلا یکی دو جلسه صحبت مقدماتی داشته اند، ممکن بود روی چنین ازدواجی برچسب های ناخوشایندی بزند. اما این روزها همزمان با تغییر و تحولاتی که در سبک زندگی ما به وجود آمده، ازدواج هم رسم و رسوم جدیدی پیدا کرده است. رسم و رسومی که خیلی ها هنوز آن را نپذیرفته اند و در مقابل خیلی ها عقیده دارند تنها راه مطمئن برای موفقیت زندگی امروزی است.

اگر شما هم جزو کسانی هستید که درباره ازدواج سنتی یا مدرن تردید دارند، می توانید پای صحبت دكتر بهروز بیرشك روانشناس و عضو هیأت علمى دانشگاه علوم پزشكى تهران بنشینید که خوب و بد ازدواج های امروزی را برای ما شرح می دهد:

«معیارها باتوجه به تحولاتى كه صورت گرفته فرق كرده است. به طورى كه جوانان امروزه نمى خواهند به صورت چشم و گوش بسته تن به ازدواج بدهند و اعتقادشان بر این است كه باید خودشان در این امر نقش داشته باشند. حالا با توجه به فضاى موجود این سؤال پیش مى آید كه آیا نظام تربیتى خانواده هاى ما كه در آن پدر و مادر انتخاب همسر را براى فرزندشان حق خود مى دانند، با این نگرش درمیان جوانان ایجاد تضادنمى كند؟ و آیا اصلاً جامعه ما با توجه به مسائل مذهبى و فرهنگى مان پذیراى ازدواج مدرن هست یا خیر؟ و اصولاً آمار و ارقام ازدواجهاى سنتى را موفق تر مى دانند و یا ازدواج هاى مدرن را؟
به نظر من اشكال ازدواج هاى مدرن در این است كه در بسیارى از مواقع پسر و دختر از دید احساسى به مسأله نگاه مى كنند و بدون داشتن آگاهى تن به این ازدواج ها مى دهند و مشكلات آنها پس از شروع زندگى مشترك در زیر یك سقف، مشخص شده و بروز مى كند.
هرچند به اعتقادمن ازدواج یك ریسك است و باید ازطرف مقابل شناخت اولیه داشته باشیم و عواملى مثل سن، فرهنگ دو خانواده، وضعیت اقتصادى، وضعیت تحصیلى و خصوصیت شخصیتى را نیز در نظرگرفت. براى رسیدن به این شناخت باید مشاوره هاى قبل از ازدواج داشت.
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
ادامه از قسمت قبل ...

به نظر من باتوجه به شرایط موجود دیگر نمى شود كاملاً به ازدواجهاى سنتى بازگشت ولى ازسوى دیگر هم نمى شود كاملاً آن را ندیده گرفت. باید به جوانان فرصت داد با همسر آینده خود و یا كسى كه او را براى همسرى درنظرگرفته اند، صحبت كنند و در عین حال نیز از راهنمایى ها و ویژگى هایى كه براى تشكیل یك خانواده لازم است آنان را آگاه كرد. در حقیقت اگر خواهان ازدواج غیرسنتى هستیم، باید مقدارى نقش خانواده را در این موضوع لحاظ كنیم و والدین باید كمك لازم را دراین زمینه به فرزند خودداشته باشند.»

دكتر شهلا كاظمى پور، عضو هیأت علمى دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران و متخصص جمعیت و توسعه هم دراین باره معتقد است: «باید منظور از ازدواج هاى سنتى و مدرن را كاملاً روشن كرد. در ازدواج هاى سنتى كه از طریق خانواده صورت مى گیرد، انتخاب همسر براى فرزند، تأمین منابع مالى آن، برگزارى مراسم ازدواج و حتى روابط زوجین پس از ازدواج تحت نظارت خانواده هاست درحالى كه در ازدواج هاى مدرن این امور به خود زوجین محول مى شود و روابط هسته اى درون خانواده بیشتر به دختر وپسر محول مى شود.
در جامعه گذشته كشورمان كه جامعه اى سنتى بوده اكثر ازدواجها با نظارت خانواده ها انجام مى شده است. در ازدواج هاى سنتى سن دختر پایین تر از پسر بوده و دایره همسرگزینى نیز محدود بوده است. ولى در مقابل درصد ازدواج هاى خویشاوندى بالا بوده است و به دلیل حمایت هاى مالى كه خانواده مى كرد شروع زندگى مشترك براى زوجین بدون دغدغه بوده است.

ادامه دارد ...
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
ادامه از قسمت قبل و آخرین قسمت ...

هر چه جامعه كوچكتر و بسته تر بود، شیوه انتخاب همسر ساده تر و دوام و بقاى زناشویى بیشتر بود. به همراه گسترش جوامع و توسعه شهرنشینى و افزایش تحصیلات به تدریج از سهم ازدواج هاى سنتى كاسته شده و به طرف ازدواج هاى مدرن حركت شد ولى این تحول به یكباره بیانگر یك ازدواج مدرن نیست.

به عنوان مثال انتخاب همسر توسط دختر و پسر انجام شد و سایر موارد را خانواده ها انجام مى دادند. یا اینكه انتخاب همسر توسط والدین بود و سایر موارد به زوجین واگذار مى شد به همین دلیل از دید جامعه شناسى این مرحله را «مرحله گذار» مى نامند و می توان گفت که بسیارى از مسائل و مشكلاتى كه براى زوجین جوان پیش مى آید ناشى از دوگانگى ازدواج ها است كه بخشى از آن سنتى و بخشى مدرن است.
البته بسیارى از جوانان متقاضى ازدواج مدرن هستند زیرا خود همسرشان را انتخاب مى كنند ولى تنوع فرهنگى، ضعف شناخت از یكدیگر و صرفا شناخت هاى ظاهرى و تكیه كردن به یك سرى از معیارهاى كمى باعث شده است ازدواج هاى مدرن در جامعه ما آسیب پذیر باشند.»

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
چه وقت جمله \\\"دوستت دارم\\\" را بگوییم؟
تهیه و ترجمه:گروه سبک زندگی سیمرغ

قسمت اول -

دانستن این که چه وقت جمله \\\"دوستت دارم\\\" را بیان کنیم، نیاز به مهارت دارد. این عبارت تنها دو کلمه دارد اما وقتی شخصی برای اولین بار این عبارت را در رابطه اش به کار می برد، رویداد عظیمی رخ می دهد. اگر آن را بسیار زود بگویید، خطر کرده و ممکنست شخصی را که دوست دارید، بترسانید. اگر این جمله را خیلی دیر بگویید، خطر کرده و ممکنست این حس را به طرف مقابل القا کنید که به او توجهی ندارید. اگر بتوانید از رابطه خود یک قدم به عقب بردارید، به احساسات خود فکر کنید و زمان صرف کنید، می توانید این جمله را در بهترین زمان آن اظهار کنید.

اولین قدم این است که در مورد چگونگی احساسات خود فکر کنید. شما می خواهید بدانید که آیا حقیقتا شخصی را که با او هستید، دوست دارید یا خیر. اگر احساس شما یک دوست داشتن ساده بوده و امیدوارید که در آینده عاشق او شوید، اکنون زمان مناسب آن نرسیده که به اشتباه عشق خود را ابراز کنید. هر چند وقت یک بار به طرف مقابل فکر می کنید؟ هدف شما از این رابطه چیست؟ اگر می خواهید رابطه ای متعهدانه با این شخص داشته و عشق نابی به او دارید، زمان گفتن این جمله نزدیک است. ممکنست بخواهید در مورد زمان گفتن این جمله، فکر کردن را آغاز کنید.

ادامه دارد ...
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
چه وقت جمله \"دوستت دارم\" را بگوییم؟

قسمت دوم و آخر -

به رابطه خود فکر کرده و ببینید که تا چه حد پیشرفت کرده است. آیا پدر و مادر او را ملاقات کرده اید؟ هر چند وقت یک بار او را می بینید و با او حرف می زنید؟ آیا هر دوی شما به رابطه خود متعهد هستید و اغلب در مورد آینده صحبت کرده و برنامه ریزی می کنید؟ شاید وقت گفتن این دو کلمه رسیده باشد.

وقت گذاشته و زمان اظهار این جمله را تعیین کنید و لحظه ای خاص را بیافرینید. شاید می خواهید یک قرار خاص برای این لحظه بگذارید و یا این دو کلمه را بعد از یک لحظه خاص مثل دیدن یک شهاب آسمانی و یا یک مکالمه منحصر بفرد بیان کنید. این را بدانید که ممکنست شما این دو کلمه جادویی را بیان کنید اما دوست یا همسر شما در پاسخ به شما این جمله را نگوید، تمام تلاش خود را بکنید تا از این بابت ناراحت نشوید. شاید او به زمان بیشتری نیاز دارد تا به شما بگوید که دوستتان دارد.

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
نامه ای به همسر

به نام خدا

سلام خانوم خوبین دنیا به کامه اصل حالتون چطوره؟ دلتون چطوره؟

گفتم یه نامه بنویسم براتون

نمیدونم کجایین و چیکار میکنین و چه شکلی هستین؟
خدا جای خوبی نسته اگه عمری بود و قسمت شد مارو به هم میرسئنه

شما هم سعی کن دختر خوبی باشین وخوش اخلاق باشین
زیاد دستم نمیره نامه بنویسم یه جور حس خجالت هستش

من کمتر احساساتی هستم برا من اخلاقتون خیلی مهمه و همچنین اعتقاداتتون

یه موقع چشم و گوشتون نجنبه! من یکم غیرتیما

منم قول میدم جلوی خودمو نگه دارم و سر وگوشم نجنبه راستی

آشپزیتون چطوره؟ من به غذایی بیرون وفست فود علاقه ندارما

از دعوا و جرو بحث خوشم نمیاد دلم آرامش میخوادامیدوارم با هم بسازیم

من مثل خیلیها قول نمیدم که که براتون همه کا بکنم

دنیای کوچیکی دارم وتمام سعیمو تو خوشبختیتون انجام میدم تا اونجا که دستم باشه و خدا بخواد

ازین زن ذلیلا نیستم ولی احترامتونو واجب میدونم

دوست ندارم سر کار برینا همون کار خونه خوبه کار بیرون خوبیت نداره

دوست دارم حجب و حیا داشته باشین حجابتونم مهمه برام

امیدوارم دختر سر سنگینی باشین

امیدوارم مهربون باشین دلتون خالی از کینه و حسد باشه

امیدوارم خنده رو لبتون باشه همیشه حتی تو سختیها

منم تمام تلاشمو میکنم مرد خوبی بشم و مرد باشم و خائن نباشم

یادت باشه با خدا باش پادشاهی کن

اگه یه موقع دیدی کم میگم دوست دارم و عاشقتم و ازین حرفا, دلیل بر دوست نداشتون نیست

به خاطر حسیه بین خجالت و غرور

سپردمتون دست خدا شرمنده که انشاء م زیاد خوب نیست

....................
یا کریم


Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


البته این نامه نیست در حد تلگرافه 4fvfcja


سلام
زهره جان ،

خانمم تازه منظورت رو از این که جواب رد بهم دادی رو فهمیدم ،البته فکر میکنم فهمیدم 4fvfcja

به مامانم گفتم دوباره بیاد سراغت ! و پیغام عشق من رو بهت برسونه !

امیدوارم درست فهمیدم باشم !!!

منتظر جوابت هستم Khansariha (8)

دوستدارت محسن !
53
[تصویر:  thumb_HM-2013366757605124351372966757.6976.jpg]
زندگی سیاه و سفید ( و البته بیشتر تاریک من ) به اوج خودش رسید


به جای که بودن یا نبودن هم مهم نبود

به جایی رسید که هیچ رنگی - رنگ نبود و همه چیز متمایل به سیاهی بود


تا اینکه بوی تو را شنیدم

صدای تو را دیدم

و تو را با تمام تخیلم لمس کردم


باورم نمیشد


انگار خواب بود یا که نه انگار من در اوج خیال پردازی در این زندگی نحس و لعنتی - داشتم فرشته ای را میدیم . با چشمهایی باز و با قلبی خالی از امید


زندگی . زندگی : چقدر شیرین شد

صدای باد . صدای گنجشکان - صدای آب جوی کنار خانه مان

همه چیز عاشقانه شد

انگار خدا تمام رنگ ها را در وجود تو قرار داده بود

انگار خداوند : معنی زندگی من را با روح و جسم تو در هم آمیخته بود

انگار خداوند چیزی را به تو امانت داده بود که به من بدهی

و آن مهر و وفای تو بود

وقتی میخنیدی . دوست داشتم تمام هستی و نیستیم را بدهم تا ثانیه ای و یا لحضه ای به آن خنده اضافه کنی و بدون غم به من نگاه کنی


هر چند گناه رویم را سیاه و غیر قابل دوست داشتن کرده است . اما در آن لحضه تنها آرزوی من روی گرم تو بود

TearsTearsTearsTearsTearsTears
بعد از اینکه در هر کاری شکست میخوردم و دل شکسته میشدم . همیشه عادت داشتم سر تو را توی بغلم بگیرم و موهای سیاه و نرمت را شانه کنم

موهایی که تا وسط کمرت بلند بودن

و وقتی اونا را شانه میکردم . چند قطره اشک و کمی بو کردن موی سر تو برام کافی بود تا همه چیز را از یاد ببرم و مست از بودن با تو بشم


دلم برای خندهات تنگ شده . برای اون نگاه گرم و سبکت که هر چی به من نگاه میکردی دل من سیر نمیشد و بازم بیشتر میخواستم گرمای نگاهت را احساس کنم

دلم برای زیر لب و یواشکی حرف زدنات تنگ شده . موقعه هایی که نمیتونستی جلوی جمع بهم بگی دوستم داری و برای همین زیر لب و یواشکی در گوشم میگفتی

دلم برای شیطونیات تنگ شده . وقتی که از سر کار برمیگشتم و تو با انرژی که داشتی یه جوری من را غافل گیر میکردی

دلم برای اون خندیدنات وقتی که برات کادو میخریدم تنگ شده


دلم برای غذاهای سوخته ای که درست میکردی تنگ شده

دلم برای دوباره قدم زدن با تو ساعت 1 شب توی خیابانهای شهر تنگ شده


اگه دوباره برگردی خونه . این بار میبرمت یه جایی که هیچ بشری به جز خودم و خودت اونجا نباشه

میریم زیر سایه یه درخت بزرگ و اونجا برات یه هندونه بزرگ میشکنم و یه چایی داغ برات میرزم و یه کادو کوچولو هم برات میارم

ولی تو هم قول بده که بازم مثل گذشته برام بخندی

اگه یه روزی توی زندگیت خواستی گریه کنی - بدون من حاضرم جونمم بدم ولی حتی تو یه قطره اشک هم نریزی و بازم برام بخندی

راستی یه سوال

چرا وقتی همیشه میخندیدی بوی بهار را میشنیدم ؟؟؟ اگه دوست داری بهار خانم صدات کنم


دلم برات تنگ شده زودتر بیا خونه
سلام ببخشید که یکم تند حرف میزنم و رکم ولی من عادتمه که اینجوری حرف بزنم
من یه انسانیم که خیلی از اعتقاداتم با شما فرق داره نمی خوام بگم انسان خاصیم و اینا ولی اینهایی که شما گفتید رو خیلیاش رو تحریک میدونم برای ترک که به منظور هرف خاصی طراحی شده من تنها مشکلم برای این که اومدم تو این به قول خودتون کانون این بوده دوست دارم خوب این پیام رو بخونید و اگر می تونید کمکم کنید یا علی وگر نه مارا بخیر و شما را به سمالت
من تا یک سال و نیم پیش دنباله دختر زیاد میرفتم هرکاریم که به فکرتون برسه کردم از مشروب و سیگار گرفته تا قلیون و دختر بازی و ...... که فک کنم بتونید جای نقطه ها رو پر کنید.
ولی تقریبا 1 ساله که با دختری آشنا شدم از همون اول با بقیه دخترا فرق داشت نمی دونم یه حس دیگه بهش داشتم سرتونو درد نیارم من برای این دختر خانوم هرکاری که فکرشو بکنید کردم اول تمام چیزی که بودم رو گفتم چون دوست ندارم دروغ یگم اونم گفت من نمیتونم با این شرایطی که داری باهات زندگی کنم منم گفتم باشه به خاطرش مشروب رو ترک کردم که واقعا از ته دلم فکر نمی کردم کاره اشتباهی باشه سیگار رو ترک کردم که میدونستم خوب نیست ولی دلیلی برای نکشیدنش نداشتم ولی اون موقه داشتم خلاصه دخترای دور و برم رو رد کردم خلاصه شدم بقوله دوستام یه پیغمبر شما فرض کن من تو خونه ای که هم سیگار می کشیدن و هم مشروب می خوردن و هم دختر میاوردن دووم آوردم(ضمناً اینم بگم که هم خانواده ایشون میدونن هم خانواده من رسماً خواستگاری کردم و جواب بله گرفتم ولی فعلا گفتن صبر کنید تا وضع مالیم بهتر بشه ) ضمناً من تا قبل از این که رسماً خواستگاری کنم حتی دستم بهشون نزدم چه برسه به س / ک /س
عرض می کردم آقا خودتون میدونید که من یه جوون 22 ساله که یک زمانی دور و برم پر از دختر و س / ک / س و این حرفا یک سال نزدیکی نکردن خیلی سخته اونم برای من که خیلی گرم مزاج ام از اینا بگذریم آقا من تا یک ماه پیش خودم رو خوب نگه داشتم چون دلخوشی داشتم.
از یک ماه پیش این بنده خدا با من فوق العاده سرد شد. به طوری که وقتی باهاش تماس میگیرم خیلی سرد جواب می ده یا اصلا جواب نمیده وقتی که پیام میدم با یک کلمه جواب می ده برای دیدنشم که باید کلی التماس و تمنا کنم تا 2 دقیقه برم خونشون و ببینمش.
خودتون میدونید کسی که بارها با دخترها بوده باشه راه این که یک دختر رو از این حال در بیاره رو خوب بلده ولی شما هرکاری که بگی من کردم و این قضیه درست نشد.
از یک ماهه پیش من کمکم سیگار کشیدنم شروع شد.
ولی به دلیل علاقه زیادی که بهش دارم نتونستم با کسه دیگه ای دوست بشم برای رفع نیاز جنسیم در نتیجه کمکم یه دو هفته ایی هست که دیگه تقریبا خودم رو رها کردم ....
میذارم هر اتفاقی که قراره بیوفته بیوفته ...
هروقت حوس سیگار کردم می کشم هر وقت حس جنسیم تحریک بشه خودمو خالی می کنم و همه اینا رو هم از روی بی علاقه ایی که دیدم انجام میدم ....
خیلیم باهاش صحبت کردم ولی آخرش به یک جمله بیشتر نرسیدم ...
((من اخلاقم اینجوریه از اولم همینجوری بودم))
ولی نبود من تمام پیام هاش رو نگه داشتم و وقتی نشونش دادم گفت: آدما تغییر می کنن
حالا تمام اینا رو گفتم که برسم به اینجا که به نظر شما من اگه برای خودم یه همسر صیغه ای اختیار کنم از نظر شما ایرادی داره؟
میدونم نظر شما مهم نیست ولی من آدمیم که وقتی بخوام کاری رو انجام بدم باید مشورت کنم .
حالال نظر شما چیه؟
چه کنم؟
دوستان گلم اینه داستان زندگی من دوس دارم اگه فک میکنید میتونید کمکم کنید پیام خصوصی بدین ممنون بابای
خیلی طولانی شد شرمنده
به نظر من ازدواج شیرین ترین بدبختی دنیاست 1

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
واقعا حالا همسر یابی باید کنیم ؟
من بلد نیستم ! cheshmak
جدا از شوخی چه کار باید کرد ؟
این روزا هیچ کی دلش نمی خواد ازدواج کنه از پسر و دختر !!!!!
فکر کنم به درت کسی طالب باشه
حالا ما که دوست داریم ازدواج کنیم این دو روز جوونی مون حد اقل صبحای جمعه دوتایی بریم پیاده روی چه کنیم ؟
راهنمایی کنید

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان