بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقابل فلسفه غرب و اسلام
هدف از این پست بررسی دیدگاه فلاسفه ، نسبت به انسان است
ابتدا دیدگاه های فلسفه اسلامی و قرآن نسبت به انسان باید شناخت تا معیاری برای حق و باطل قرار بدیم.
کرامت انسان در قران:
انسان سرور زمین و عهدهدار نقش اول در قرآن است و همه اشیایی که در زمین وجود دارد برای او و هر گونه تغییر و تبدیلی به دست اوست.چنین برجستگی باعث میشود که انسان،گرامیتر و عزیزتر از همه اشیاء مادی باشد.
- قرآن کریم ساختار وجودی او را بهترین ساختار وجودی دستگاه آفرینش میداند و میفرماید:
و لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم.(تین،95/4)
- و خداوند همه مواهب زمین را برای او آفریده است و او را به عنوان نماینده و جانشین خود در زمین قرار داده:
انی جاعل فی الارض خلیفة.(بقره،2/30)
- و از همین روی،در بین تمام آفریدههای جهان،او را با کرامت خاص،مقام ویژهای بخشیده و فرمود:
و لقد کرّمنا بنی آدم.(اسراء،17/70)
آدمی خلیفه خدا در زمین و عهدهدار شکوفا سازی امانتهایی است که در نهان خانه ضمیرش جای دارد.انسان دارای ظرفیت بیحد و استعداد بینهایت و خواهان رسیدن به نامحدود است.
بیان قرآن در زمینه کرامت انسان دو گونه است:
- در بخشی از آیات از کرامت و ارجمندی انسان و برتری او بر دیگر موجودات سخن به میان آمده است.
- و در برخی انسان مورد نکوهش قرار گرفته و حتی فروتر بودن او از حیوانات مطرح شده است.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلا(فرقان،25/44)
(آیا گمان میبری بیشتر آنان میشنوند یا میفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!)
ساحت های انسان درقران:
1- حالت صدر
انسان یا در حزن و اندوه است و حالتی غمگین دارد، ویا در فرح و نشاط و شادی است. هنگامی که در حزن و اندوه است، حالت او ضیق است، یعنی سینهی او بههمفشرده میشود. در این حالت، عرصه بر انسان تنگ میگردد. اما هنگامی که در فرح و نشاط است، حالت او شرح میشود، یعنی سینهی او گشاده میگردد وعرصه بر وی باز میشود.
گیاهان فقط این ساحت را دارند. (زیرا گیاهان اندوه و شادی درک میکنند)
2- حالت شغاف
انسان در نسبت با اشیاء و افراد پیرامون خود یا حالت خوشآیند دارد و یا حالت بدآیند. هنگامیکه کسی یا چیزی خوشآیند انسان باشد، انسان به آن حب میورزد و آنرا دوست میدارد.اما هنگامی که کسی یا چیزی بدآیند انسان باشد، انسان به آن بغض میورزد و آنرا دشمن میدارد. لذا به آنچه مورد حب اوست تولی مییابد، و از آنچه مورد بغض اوست، تبری میجوید. در واقع ولایت و برائت در انسان به حکم حب و بغض، در شغاف اوست.
حیوانات علاوه بر صدر، ساحت شغاف نیز دارند. حیوانات علاوه بر اینکه حزن و اندوه درک میکنند، احساس بغض و حب نیز در انها وجود دارد)
3- حالت قلب
قلب انسان، مانند کرهی زمین، که گاهی به سمت خورشید میچرخد و از نور آن بهره میبرد، و گاهی پشت به خورشید در تاریکی فرو میرود، گردونهای است که گاهی نور ایمان به آن میتابد و گاهی نیز در تاریکی کفر میماند. گاهی در شک است و گاهی در یقین.
قلب با حکمت فتح میشود و با علم زراعت میگردد. تاریکی و روشنایی وجود انسان مربوط به قلب اوست.
قلب انسان حالاتی چون مرض قلب، قساوت قلب، نرمی قلب، سلامت قلب، سکینهی قلب، حضور قلب، غفلت قلب، اطمینان قلب، تقوای قلب، و ... را مییابد. آنچه معروف است «مرض» قلب و در مقابل «سلامت» قلب است. غایت صحت بشر این است که با سلامت قلب در محضر خدا باشد.
انسان دارای قوه استدلال و منطق برتری نسبت به حیوانات و گیاهان و اختیار انسان دلیل برتری انسان هست
4- حالت فؤاد
فؤاد انسان، چشم و گوش درون اوست؛ نظام ادراکی منحصر به فردی که در هر کسی به فعلیت نمیرسد. تنها کسانی که تقوا میورزند، این ساحت وجودی خود را میتوانند فعال کنند. تقوا میتواند منتج به فرقان شود و فرقان توانایی تشخیص حق از باطل است. اگر فؤادی اعمی (کور) یا اشغال بود، بینا نیست و توانایی رؤیت حق از باطل را ندارد و لذا در ظلمت میماند.
حالت قلب و فواد را فقط انسان ها میتوانند کسب کنند و گیاهان و حیوانات به این طبقه دسترسی ندارند.