1401 آذر 3، 11:11
ناحله/25 آبان/8 روز خوب
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
(1401 آذر 3، 7:25)سنــا نوشته است:نقل قول: هربار که این گناه ترک کردم خدا یه فضیلتی بهم داده و چشم بصیرتمو باز کرده امیداورم اینبار تا آخر زندگیم تو ترک بمونم و خودمو از رحمت و لطف خدا دور نکنم ??
یاعلی
سلام خوش اومدی دنیرا جان
ان شاء الله موفق باشی عزیزم
از خودت بگو برامون
نقل قول: ایرانا گفته نمیاد؟ مگه سرپرست ایرانا نیست
خداروشکر ایرانا اومد
ولی خب باید یکی باشه کمکش و وقتایی که نیست بتونه پوشش بده کارهارو
نقل قول: سنا جان خسته نباشید . کمکی از دست من برمیاد ؟
گرچه تازه وارد هستم و آشنا به مسائلی که در این فروم و بخش در جریانه ناآشنا هستم ولی فکر کردم شاید از دستم بربیاد و بتونم کمی از زحماتتون رو جبران کنم .
ممنون پارادوکس جان از لطفت
من یه مسئولیت نسبتا کوچولو بهت میدم .. تو پروفایل میفرستم برات
...
ایرانا سلام
کجا بودی تو؟ نگران شدیم
خداروشکر برگشتی
خوبی؟ چه خبرها؟
نقل قول: احساس میکنم با پیام دادن اینجا مشکل دارم، یه جورایی سخته، شما هم اینطوری هستید؟
نقل قول: رزا جان میتونم بپرسم برای مهاجرت اقدامی کردی یا نه ؟تقریبا نه چون اول باید تصمیم بگیرم که مهاجرت برای شخص من آره یا نه، نصفه نیمه باشه تصمیمم نمیتونم واسش اقدام کنم، چون صرف کلی انرژی و هزینه و زمانو میطلبه امشب با یه نفر صحبت میکردم که داره امریکا درس میخونه، توی خونه ای که بهش دادن با یه دختر دیگه هم خونست، البته اتاقشون جداست ولی سالن و اشپزخونه و سرویس مشترکه. بهش حمله اضطرابی دست داده بود، نمیتونست اونجا راحت مثل ایران بره دکتر، چون اونجا برای این موارد ساده هم بستریش میکنن و کلییی هزینه داره واسش، از طرفی به مسئول اونجا از هم خونش گفته و طرف به قدری عادی برخورد کرده که انگار ایشون که گل نمیکشه و دوس پسرشو نمیاره خونه مشترک مشکلی داره
(1401 آذر 3، 23:26)Roza_r نوشته است:نقل قول: رزا جان میتونم بپرسم برای مهاجرت اقدامی کردی یا نه ؟تقریبا نه چون اول باید تصمیم بگیرم که مهاجرت برای شخص من آره یا نه، نصفه نیمه باشه تصمیمم نمیتونم واسش اقدام کنم، چون صرف کلی انرژی و هزینه و زمانو میطلبه امشب با یه نفر صحبت میکردم که داره امریکا درس میخونه، توی خونه ای که بهش دادن با یه دختر دیگه هم خونست، البته اتاقشون جداست ولی سالن و اشپزخونه و سرویس مشترکه. بهش حمله اضطرابی دست داده بود، نمیتونست اونجا راحت مثل ایران بره دکتر، چون اونجا برای این موارد ساده هم بستریش میکنن و کلییی هزینه داره واسش، از طرفی به مسئول اونجا از هم خونش گفته و طرف به قدری عادی برخورد کرده که انگار ایشون که گل نمیکشه و دوس پسرشو نمیاره خونه مشترک مشکلی داره
نقل قول: شما تا حالا با ناامیدی هاتون مبارزه کردین؟
چجوری؟
نقل قول: بچه ها کانون باشگاه باشگاه باشه خیلی جذاب تر میشه به نظرم
نمیدونم سایت توبه ۹۴ دیدین یا نه آدم هر چی روزای پاکیش میاد بالا باشگاهش هم عوض میشه
نقل قول: چندتا از دوستان من برای فرصت مطالعاتی مهاجرت کردند و مدتی که در کشورهای دیگه اقامت داشتند راضی بودندقطعا همینطوره، خیلی ها ممکنه راضی باشن. البته فرصت مطالعاتی زمانش هم خیلی کوتاه تره. یکی از هم اتاقی های سابقم الان حدود یک ساله استرالیاست، به نظر که راضی میاد ولی خب من متوجه شدم عموما آدما وقتی مهاجرت میکنن بیشتر خوبی هاشو میگن، بضیاشون فک میکنن اگه از سختی ها و بدی هاش بگن دیگران چه فکری میکنن و خلاصه گاهی بضی آدما ترجیح میدن دیگران اونا رو خوشحال و خوشبخت تصور کنند. درمورد دوستای شما نمیگما، کلی میگم، مثلا همین دوستی که دیشب تعریف کردم ماجراشو قبلا حدود چند ماه یه کشور دیگه برای فرصت مطالعاتی بود و چیزی که میشنیدم ازش دورادور شرایط فوق العاده خوب محل اسکانش و سطح علمی و...بود ولی اخیرا از خواهرش شنیدم که همون چند ماه هم چندین بار تماس گرفته و ناراحت گفته میخوام برگردم (نه اینکه اونجا بد بوده ها نههه، فشار درسی و دوری و غربت و استرس امونشو بریده بوده) ولی خب تمام اون مدت اخباری که ازش به من میرسید خبر خوشی زیاد بود! البته که خب برای رسیدن به هرچیز خوبی، باید تاوان داد، مهاجرت هم قطعا اوایلش خیلی سختتره. ولی خب در کل به نظرم بسته به روحیات و شرایط افراد خیلی میزان سختیش میتونه متفاوت باشه و به خاطر همین نمیشه برای همه تجویزش کرد. من کلا بیییش از حد درمورد مسائل فکر میکنم، این نقطه ضعف منه شاید، از چندین زاویه مختلف و مداوم ذهنم موضوعو بررسی میکنه و واقعا جرات اقدامو گاهی ازم میگیره...به هرحال واسم دعا کنید واسه هممون البته که خدا ما رو تو مسیر درست خودمون قرار بده، من شدیدا بهش معتقدم که ته همه بررسی ها خدا باید کمکمون کنه که از سردرگمی نجات پیدا کنیم