1402 فروردين 30، 9:58
رژان عزیز خیلی خوش برگشتی اسمت هنوز تو آخرین لیست پاکی هست، فکر میکنم حذف نشدی.
پارادوکس جان، من حافظم قوی بود خیلی قبل از تصادف، گاهی دراثر شلوغیی ذهنم پیش میومد یه سری چیزای روزمره رو مثل بقیه فراموش کنم ولی مثلا دقیق میتونستم بگم پنج سال پیش تو اتاق فلان شخص، اون شخص درپاسخ فلان سوال چه جوابی داد. حالت صفر و صدی داشتم، یا یه چیزی رو روش تمرکز داشتم و به طور کامل به خاطر داشتم یا کلا واسم کم اهمیت بود و ذهنم زحمت نکشیده بود حفظش کنه، ولی الان حد وسطشو خیلی دارم میبینم، یه موضوعی رو که تمرکز درحد سابق روش داشتم و میخواستم به خاطرم بمونه بعد از چند روز بخش های محدودیش به خاطرم میاد و بدترش احساسیه که موقه به خاطر آوردنش دارم، حس میکنم یه جایی پس ذهنمه و مثل یه خاطره دوره و باید درموردش خیلی فکر کنم. اینطوری نیست که همه اطرافیان احساسش کنندها، ولی من تغییر خودم نسبت به خودم رو حس میکنم. بدترینش که باعث شد مصمم بشم برای مطرح کردنش با پزشک (قبلش با اطرافیان که مطرح میکردم، میگفتن وا طبیعیه، ما از تو بدتریم!) این بود که فرض کن امشب یه مهمونیه و قراره با آدمای جدید آشنا بشی،خب آدمای مهمونی دو دسته بودند، اونایی که در حد سلام علیک باهاشون اشنا شدم که توقعی ندارم خاطرم بمونند و آدمایی که باهاشون هم صحبت شدم، با یه خانوم و دخترشون کاملا صحبت کردم درمورد یکی دو موضوع و کنارشون نشسته بودم، دو شب بعدش دوباره این آدما رو جایی دیدم، اولین نفر مادر این دختر رو دیدم و میدونستم کاملا که دو شب پیش دیدمش و به گرمی سلام علیک کردیم، بعد دخترشو دیدم و کنارش رفتم و چند بار قصد داشتم ازش سوال کنم مادرتون کجاست؟ در نهایت وقتی مادرشو صدا زد با تعجب ازش پرسیدم مادر شماست؟ باید قیافشو میدیدی، حس میکرد سرکار گذاشتمش، میدونستم این خانم اشناست ولی خاطرم نبود کیه.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤
#حافظ❤