1399 آبان 3، 23:59
حامی رو سرکار میزاری
برم یه اعتبار منفی بهت بدم
(1399 آبان 3، 23:32)شادن نوشته است: تلی جون من با جوابای خودت بهت جواب میدم
برداشت من اینه تو ترس تنها موندن داری وقتی به هزینههای انجام شدهات فکر میکنی میگی اشکالی نداره بذار بمونیم با هم ولی خودت بهتر از هر کسی میدونی تناسب ندارین ولی ترس از دست دادن داری ..
تصورم اینه بلاتکلیفی ولی طرف مقابلت تکلیفشو با خودش روشن کرده اون بدنبال ساختن زندگی نیست دلیلشم مهم نیس
مسئله مهم اینجاس تو چرا با دونستن واضح این موضوع موندی تو این رابطه ؟ اینو برا خودت عمیق بررسی کن تلی جان این ی نقطه و نکته مهم و تاریکه ک برا خودت باید روشنش کنی و به تصمیم برسی
و دیگری اینکه فکر میکنم دوستت در کنارت احساس حقارت (شاید) بهش دست میده و شاید از کلامت برداشت میکنه که خیلی از تو کمتره و بودن تو کنارش لطفته ..تا حالا چیزی نگفته در این مورد؟
(1399 آبان 4، 9:10)تولد دوباره نوشته است: سلام
جوابت واقعا عالی بود،
اره ،او تکلیف خودش را میدونه، ولی من دارم با توهم زندگی میکنم،
من حرفهایی بهش میزنم که اگر کسی به خودم بگه نابود میشم، ولی او مونده ،تنها دلیلش از نظر من اینه که ازش سرم ،
خیلی وقت ها بهش میگم اگر میتونی برو یه دوست دختر پیدا کن ،بهش میگم هیچکس با تو دوست نمیشه ،هیچکس، و من احمق ترین دختر هستم که کنار تو موندم،
یه چیز دیگه او خیالش راحته من نمیرم ، او خیلی کاملا راحته که من واقعا دوسش دارم و تنهاش نمیذارم، و این خیال راحتی را من با رفتارام براش فراهم کردم،