امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

سلام
به همگی

Mr Degaresh ا/ 19 خرداد 99 /20 روز خوب

روزهای خوب قبلی:25


خداوندا برای 24 ساعت دیگه منو پاک نگه دار و خودم رو تسلیم تو میکنم. من رو از کینه و نفرت و افکار تخریب گر دور کن و کمکم کن خودم و خودت را بهتر بشناسم و درک کنم که تو این دنیا هیچ توقعی از کسی نداشته باشم و تمام توقعاتم از خودم و خودت باشه. خدایا آرامش رو به همه ما بده ولو در دریای پرتلاطم این روزها

ما به خانه آرامش زندگی برگشتیم و در این خانه امن میمانیم.....هرچند آتش شهوت و طمع و رنجش از هر گوشه این دنیا خود نمایی کند
سلام
یک فروند آبتین هستم با2336روز پاکی
داده ام دل به حسن سر به اباعبدالله
پدرم گفت به دلدادگیت ایول الله
هومان
۱۷ اردیبهشت
۵۴ روز پاک

یه سوال داشتم
ایا مصرف ادامسای اکشن که توشون جینسینگ دارن مشکلی ایجاد میکنه؟؟
لطفا جواب بدید
     در همه احوال
خداراشکر!!!!

[تصویر:  73z3_tenor_(6).gif]
(1399 تير 9، 14:28)هومان نوشته است: هومان
۱۷ اردیبهشت
۵۴ روز پاک

یه سوال داشتم
ایا مصرف ادامسای اکشن که توشون جینسینگ دارن مشکلی ایجاد میکنه؟؟
لطفا جواب بدید

سلام
آفرین 54 روز عالیه.با قدرت ادامه بده 302 
.....
چیزی در این مورد نمی دونم. Khansariha (56)

(1399 تير 9، 9:27)abtin نوشته است: سلام
یک فروند آبتین هستم با2336روز پاکی

سلام داداش آبتین
خدا رو شکر مثل همیشه عای داری پیش میری.
به همین روند عالی بدون هیچ غرور و غفلتی ادامه بده که تو الگوی موفقیت هستی 53


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
جناب خان 1 / 17 اسفند 97 / 478 روز خوب  Khansariha (46) 
53
سلام ، توجه به بچه های گروه سرو
شما امروز مورد عنایت یک شهید بزرگوار قرار گرفته اید
لطفا خاطره را تا انتها بخوانید و در نهایت صلواتی نثار روح مطهر شهید بزرگوار ، شهید سید مرتضی دادگر کنید.‌..

تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.


منبع : ( گروه جهاد و مقاومت مشرق ) : دعوت می کنیم با خواندن این متن مهمان ویژه ی یک شهید شوید... 

آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران. 

علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول اللهراهی مناطق عملیاتی جنوب شد. 

یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد. 

یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه... 

تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود. 

با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد. 

بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او... 



استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد. 

قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند... 

با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت... 

"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست. 

دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 

وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در  خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده. 

لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... 

گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟ 

وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست... 

جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 

همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات... 

کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟ 

نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت... 

از زبان خود مرد : 
(منبع: دانشگاه فرهنگیان)
[b]شاید تا آخر شب گریه کردم نتوانستم بلند شوم بروم خانه .
[/b]
 یکی از دوستهایم آمد و زیر دستهایم را گرفت و مرا به خانه آورد .
 آن شب در وجودم یک انقلاب عجیبی شده بود .
نمی دانم چه حالی پیدا کردم .... 
 
صبح زود رفتم منطقه . 
یکی از دوستان که خیلی کم حرف بود
 آنروز به من پیله کرده که اقا سید چی شده ؟
 گفتم هیچی .
چرا امروز اینهمه به ما پیله کردی ؟

خیلی تاکید کردم . 
گفت : 
سید دیشب سحر خواب دیدم 
شهید دادگر در عالم خواب به من
 گفت :

به سید سلام برسان 
بگو 
از ما خواستی کمکت کردیم 
[b]چرا هنوز ناراحتی ؟

پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد. 

پی نوشت۲. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد. 

پی نوشت۳. دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش.
[/b]
توکل به خدا
از من بیشتر از همین 0 بر نمیاد. توکل به خدا که خودش این 0 رو بکنه 1000

بسم الله

حبیب/9 تیر 99 / 0 روز خوب
سلام

به‌به تازه‌وارد داریم

317 317 317

حبیب جان به گروه سرو خوش اومدی

Confetti Confetti Confetti

به امید خدا که این ۰ ، هزار روز دیگه تبدیل به ۱۰۰۰ میشه

چشم روی هم بذاری گذشته

cheshmak  cheshmak  cheshmak 
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام 
فرهنگ /۸ تیر / اولین روز خوبم 53
هنوزم جای جبران هست 53
به به دیگر عضو تازه‌وارد گروه سرو رو هم شاهد هستیم

فرهنگ عزیز خوش اومدی

317 317 317

خوشحالیم که دوباره کنارمون می‌بینیمت

Khansariha (18)

لطفا برامون بگو که چه مجموعه اقداماتی می‌خوای برای رسیدن به پاکی انجام بدی

وقتی در نتیجه می‌خوایم تغییر حاصل بشه پس در مقدماتش هم باید تغییراتی لحاظ کنیم

cheshmak
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام برادران عزیز خودم 
خیلی خوش اومدین آقا حبیب و فرهنگ .خیلی خوشحالم که اینجایین 
ان شاالله یه روز انگیزه بشین برای ورودی های جدید 
مطمئنم که میتونید و میتونیم باهم ترک کنیم تا دنیا رو جای بهتری بکنیم 


مهران
گروه سرو
21فروردین81 روز خوب
خدارو شکر
باشد که با اراده فولادی برای همیشه پاک بمانیم 
دعامان کنید
یاعلی
[تصویر:  qol.jpg]
 با سلام خدمت هم گروهی ها 
مجموعه کارهایی که میخوام انجام بدم که پاکیمو حفظ کنم :
۱: دیگه نمیخوام وارد هیچ سایت مستهجنی بشم 
۲: حتی در موردشون فکر هم نمیخوام بکنم
۳: دوری از تنهایی و حضور بیشتر در جمع خانواده که میتونه موثر ترین راه ها برای فکر نکردن به خ.ا باشد
۴: حفظ نگاه و فکر در شرایط مختلف
۵ : یکی از بهترین راه ها برای دوری کردن از این عمل زشت توبه کردن هم است. من قبل اینکه بیام اینجا توبه کرده ام که خ.ا نکنم . توبه باعث میشه ارتباط فرد با خدا بیشتر بشه و فرد در هر لحظه به یاد خداست و خدا هم توبه کنندگان را دوست دارد و همیشه به آنها کمک میکند. 

فردا هم آخرین امتحان نهاییمو میدم برام دعا کنین 53
هنوزم جای جبران هست 53
سلام به دوستان عزیز
رضا / ۴ تیر ۹۹/ ۵ روز خوب
خدایا شکرت
سلام

فرید / 16 خرداد / 24 روز
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
سلام و عرض ادب

آقای فرهنگ
و 
آقای حبیب
اعضای جدید گروه سرو هستند 
Confetti 49-2 Confetti

با آرزوی موفقیت 

مدیریت گروه های ترک
و کن اللهم بعزتک لی فی کل الاحوال رئوفا
خدایا به عزتت سوگند با من در همه حال مهربان باش

53 دعای کمیل 53

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان