امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

(1399 بهمن 6، 18:21)warrior. P نوشته است: سلام  303

واریور /28دی / 8 روز خوب


آقا آرمین من عاشق پنیرم 4chsmu1 
یعنی عاشق که نه معتادم به پنیر 317
اگه صبح پنیر نخورم اصلا سیر نمیشم  Khansariha (13)



دوستان شده موقع وسوسه یه صدایی توی سرتون بگه این بار هم مثل دفعه های قبله و باز نمیتونی انجامش بدی... پس برا چی داری مقاومت میکنی؟ و مدام همه شکست هات و همه عهد هایی که از ته قلبت بستی و باز شکستی میاد  جلو چشمت و وسوسه ها بهت میگن که این بار هم مثل دفعه های قبل تلاش میکنی و از پسش بر نمیای ؟!  این جور مواقع چیکار میکنید؟؟


سلام جنگجو  Khansariha (58)
در چه حالی؟ گویا بر مرکب پاکی نشسته‌ای و هشت روز خوب داری.  6  جانمی جان.  317

عههههه. پدر من هم همین طور هستن. اما برعکس من اصلا علاقه ندارم.  vayy البته تخم مرغ رو با پنیر می‌خورم و دوست دارم. به نظرم ترکیب جالبی هستن.  4chsmu1 پنیر پیتزا هم خیلی خوبه. حالا چه در پیتزا چه در هر ترکیب دیگه.  4chsmu1

---------------

مگه کسی هست ترک کرده باشه و تو مسیر پاکی اومده باشه و این حسی که گفتی رو تجربه نکنه؟

من اون زمان‌ها بی‌خیالی طی می‌کردم. به خودم روحیه و امید می‌دادم. و می‌گفتم حالا بشین و تماشا کن که چه جور از پسش برمیای.  Khansariha (69)
ضمنا وقتی می‌دیدم اشخاص دیگه تونستن، به خودم می‌گفتم چرا من نتونم؟ حتما می‌تونم.  128fs318181
یه مدت که بگذره و روزهای پاکیت زیاد بشه این فکرا از بین میره.  Khansariha (18)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
سلام
صبح بخیر

بریم که یک روز پاک دیگه رو بسازیم.  Khansariha (69)

فردا نوبت دارم برای بلاک عصبی.
پس‌فردا صبح هم برم برای چشم‌پزشکی. 7 ماه پیش که عینک جدید گرفتم، یک ماه بعد ویزیت مجدد رفتم و بعد هم گفت ۶ ماه بعد دوباره بیا. امیدوارم دیگه چشمام ضعیف نشده باشه. همین الان هم گاهی حس می‌کنم به راحتی مانیتور رو نمی‌تونم بخونم. نیم‌خیز میشم جلو. شاید فقط یه حسه یا خستگیه.  Hanghead

خب خب امیدوارم روز خوبی همه‌مون در پیش داشته باشیم.  49-2
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
هادی جان خوش اومدی... باعث افتخاره پیشمونی 53

نقل قول: باید بگم که ما هم آجیل‌هات رو بسیار می‌دوستیم.  [تصویر:  4chsmu1.gif]
Khansariha (13)  سلطان آجیل...

نقل قول: قدیم بازی کردم ولی کال آف یه چیز دیگس انگار از لحاظ گرافیکی بهتره به نظرم [تصویر:  4chsmu1.gif]

ما قدیمیا به گرافیکای داغون عادت داریم!  Gigglesmile 

من فیلم هم میخوام ببینم وقتی 480 بهتر حس میگیرم Khansariha (13)   یه بار 1080 دانلود کردم میگفتم بابا چیه اینا اینقد ترتمیزن! 4chsmu1

نقل قول: من بچه‌ بودم داداش بزرگم بازی می‌کرد. ما بهش روحیه می‌دادیم اون می‌رفت جلو.  [تصویر:  4chsmu1.gif]

IGI  یه حالتی داشت که باید خیلی محتاطانه میرفتی ....

نقل قول: دوستان شده موقع وسوسه یه صدایی توی سرتون بگه این بار هم مثل دفعه های قبله و باز نمیتونی انجامش بدی... پس برا چی داری مقاومت میکنی؟ و مدام همه شکست هات و همه عهد هایی که از ته قلبت بستی و باز شکستی میاد  جلو چشمت و وسوسه ها بهت میگن که این بار هم مثل دفعه های قبل تلاش میکنی و از پسش بر نمیای ؟!  این جور مواقع چیکار میکنید؟؟

اینجور مواقع یه جنگی در میگیره... 

توی دلم داد میزنم بهش میگم : 

همینه دیگه! Swear1 اینقد حرف مفت زدی به اینجا رسیدیم! Swear1 یه دیقه دهنتو ببند بزار کارمونو کنیم! 
 اینجا اداشو در میارم! میگم: تو هیچی نیستی تو هیچی نیستی!
 کوفته کاری!  Swear1

 اصلا تو طرف منی یا بقیه؟!!

     اینا عین مکالمه ی من و اون صداعه بود Khansariha (13)

................

نقل قول: فردا نوبت دارم برای بلاک عصبی.

انشالاه که خوبه خوب میشه.... 53

...................

افرا /16 شهریور/142 روز
 سپاس شده توسط
سلام به سروی های عزیز 49-2


هادییییییییییی Confetti
بالأخره طلوع کردی رفیق Khansariha (18)
ما هم عاشق آجیلستان کانون هستیم 4chsmu1
سلطانش رو هم بسیار بسیار میدوستیم 4chsmu1
ممنون بابت لیست اعلام وضعیت 49-2



زندگی آزاد 809197ps94ijjhwg
بهت سر میزنم و پیگیر احوالتم 128fs318181
ممنون که توی این مدت همگروهی فوق‌العاده ای برای من بودی Khansariha (96)
و اینکه برات پاکی و آرامش ابدی رو آرزو دارم 302


Warrior.P عزیز
آره این این حس رو زیاد تجربه کردیم 53258zu2qvp1d9v
ولی باید بدونی که این صدا و این حس کاذبن
اصلاً خود وسوسه اند باید کنارشون زد
توی اینجور مواقع چیزی که میاد تو ذهنت، طولانی بودن مسیره
با خودت میگی من الآن 8 روز رو طی کردم و اینجوری داره بهم فشار میاد چطوری میخوام چند سال پاک بمونم؟!
اما این درست نیست؛ مهم نیست چقدر مسیر طولانیه
اصلاً لزومی نداره بدونی این مسیر کلاً چطوریه!
فقط کافیه قدم بعدی رو بدونی همین 4chsmu1


آرمین جان
کنترل ذهن رو نمیدونم چیکارش کنم
اینا اثرات اون مراسمه
واقعاً دارم اذیت میشم؛ گرچه هر فکری اومد تو ذهنم همون لحظه کاتش میکنم و خلاص میشم ولی تعداد دفعات هجوم این افکار زیاد شده
امروز میخوام کنترلش رو دستم بگیرم؛ خسته شدم ازش! نصف خاطرات قبل پاکی برام زنده شده تا الان! 22

برای عدم حفظ تعادل هم این مشکل همیشگی منه
توی این مدت فکر کنم خوب توجه کردی و دیدی که تا یه اتفاق بد خیلی کوچیکی بیفته من کلاً ریزش میکنم! 22
یعنی همون اتفاق بد کوچولو بیفته تا عمق حس منفی میرم
همچنین برای اتفاقات خوب هم هست
و اینکه این بیشتر به عدم وجود حس رضایت برمیگرده فکر کنم Hanghead
اینو قبلاً گفتم؛ شده گره زمین رو از برخورد یه شهاب‌سنگ هم نجات بدم! بازم بعد از چند دقیقه کلاً دیگه هیچ اثری از اون حس رضایتمندی و خوشحالی نیست
البته بعضی وقتا یه سری اتفاقات خوب میفته ممکنه تا چند روز ادامه دار باشه 128fs318181 مثلاً دیشب طی یه حرکت غیر منتظره ای ویس یکی از دوستام که تا حالا ندیدمش و فقط با هم چت کردیم رو شنیدم 4chsmu1
دیشب فکر کنم نزدیک 30 بار گوشش دادم؛ الآن هم که یادش افتادم ذوق کردم 4chsmu1
اینقدر حس خوبی داشت که نگو Confetti
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
 سپاس شده توسط
نقل قول: ما قدیمیا به گرافیکای داغون عادت داریم!  [تصویر:  gigglesmile.gif] 

من فیلم هم میخوام ببینم وقتی 480 بهتر حس میگیرم [تصویر:  khansariha%20(13).gif]   یه بار 1080 دانلود کردم میگفتم بابا چیه اینا اینقد ترتمیزن! [تصویر:  4chsmu1.gif]
4fvfcja  اره قبول دارم ولی خدایی قیافه شون خیلی داغون بود  Khansariha (13)  یادمه یه بار یواشکی رفتم سر پی سی پسر خالم  شروع کردم به بازی یه جا یهو دشمن درو باز کرد منم کلم تو مانیتور بود انقد ترسیده بودم رفتم زیر کامپیوتر یادش بخیر دوران بچگی  65
 سپاس شده توسط
سلام 303

واریو / 28دی /9 روز خوب

نقل قول: ضمنا وقتی می‌دیدم اشخاص دیگه تونستن، به خودم می‌گفتم چرا من نتونم؟ حتما می‌تونم.  [تصویر:  128fs318181.gif]

یه مدت که بگذره و روزهای پاکیت زیاد بشه این فکرا از بین میره.  [تصویر:  5.gif]



بابا اینا چه قدر خفنن  13

بزنم به تخته چه قدر زیادن  Khansariha (69)

پس واقعا میشه  39

ولی چرا بین همشون فقط آقا آبتین هنوز هست؟؟

نقل قول: اما این درست نیست؛ مهم نیست چقدر مسیر طولانیه
اصلاً لزومی نداره بدونی این مسیر کلاً چطوریه!
فقط کافیه قدم بعدی رو بدونی همین [تصویر:  4chsmu1.gif]


آره خب ولی این که نمیدونی تا کی باید خودت رو محدود کنی و کلا این سختی ها باشه عذاب آوره مثلا اگه میگفتن 5 سال پاک شو بعدش برو آدم انگیزش بیشتر میشد 22
ولی خیلی جا ها شنیدم که میگن با خودتون هر روز عهد ببندید که فقط امروز خ. ا نمیکنید. 
به نظرم جواب بده  53258zu2qvp1d9v


کم کم یخم داره وا میشه  42
 سپاس شده توسط
نقل قول: داداش جان روح پدر عزیزت شاد. خدا بیامرزه.  [تصویر:  53.gif]
ممنون آرمین عزیز 
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه


آخرین بار/۸آذر/۶۰ روز خوب
آره Khansariha (69) اینه Khansariha (69)
Greenstars bliss
 سپاس شده توسط
(1399 بهمن 7، 18:19)warrior. P نوشته است: سلام 303

واریو / 28دی /9 روز خوب

ماشاالله قهرمان فردا ۱۰ امین روزه  Confetti
طعم شیرین ۱۰ روز اول همیشه یاد آدم میمونه 49-2
 سپاس شده توسط
سلام و احترام 303 53
آقای تقوا عضو جدید گروه هستن Confetti
براشون از خدا آرامش ، موفقیت و سلامتی خواستاریم

با تشکر
مدیریت گروه های ترک
 سپاس شده توسط
سلام دوستان
ببخشید بابت غیبت طولانی و اینکه نگران شدید  302
واقعا بد از 65 یا 66 روز روم نشد برگردم و انگیزمو به کل از دست دادم برای ترک. هنوز نمی دونم چم شد!
بنظرم اگه به سوالی چیزی جواب بدم بیشتر بفهمم ولی بنظرم دو تا عامل اصلی داشت اول اینکه هدف اصلیم رو فراموش کردم دوم اینکه ناامید شدم از ازدواج (بعد از اون از رتبه عالی توی دانشگاه و سایر اهدافی که برای خودم ترسیم کرده بودم کلا تغییر کردن)
یادمه خصوصیات جوان این بود که به سرعت تغییر میکنه این یک حدیث بود و این خیلی خاصیت خوبیه که ما داریم اما بعضی موقعا سرعت زیاد تغییر واقعا آدمو بهت زده میکنه!
تمام برنامه هاتو میچینی کلی برنامه ریزی کلی فکر کلی هدف کوتاه مدت، بلند مدت و... اما باز تغییر می کنی اما این همش حسنه اینکه خودتو بیشتر میشناسی هدف و نیاز واقعیتو بیشتر درک میکنی چیزای بیشتری رو امتحان می کنی اما واقعا نمی دونم ما تو این مسیر پر پیچ و خم زندگی چقدر می تونیم آزمون و خطا کنیم؟ منظورم آزمون و خطاهای کوچیکه هااا وگرنه که اصلا فرصت آزمون و خطاهای بزرگ نداریم. 
هر آدمی شکست می خوره به زمین می خوره منظورم ایناست این شکست های کوچیک که بعدا موفقیت های بزرگ رو میسازن ؟!
الآن یخورده گیجم هدفایی که داشتمو می گم اگه میشه کمکم کنید:
من به شدت آدم آینده نگریم از بچگی این طوری بودم کلی پلن و برنامه میریزم وقبلا خیلیاشون رو بیخیال می شدم اما خدا رو شکر الآن یا تا آخرش می رم یا وقتی که ببینم فایده ای نداره و هدفم سوخته کلا رهاش می کنم.
الآن می خوام ازتون بپرسم که بعدا پشیمون نشم: خیلی برام پیش اومد سر کنکور که تغییر رشته دادم گفتم ای کاش دبیرستانم رو تغییر نمی دادم ولی بعد فهمیدم دقیقا توی مسیر بودم و بهترین کار رو انجام دادم (اینو کی فهمیدم؟ 1 سال بعد )
داستان از این قراره که ما وقتی داریم توی مسیر حرکت می کنیم هدف اون دور مشخصه اما همه جا تاریکه و ما یه فانوس دستی دستمونه اگه روشنش کنیم فقط می تونیم جلوی پامونو ببینیم (حداکثر 1 سال آینده ) اما چطور می تونیم کل مسیر زندگیمونو تا رسیدن به هدف مسیریابی درستی انجام بدیم؟

هدف هایی که داشتم :
البته همین جا یادم اومد اینا هدف هایی بود که ترم یک؛ یکی از اساتید که ناگفته نماند در نگاه اول عاشقش شدم  Khansariha (13) و پایانترم فهمیدم چشمام سبز نیست و قهوه ایه  Khansariha (56) Khansariha (13) توی مغزمون ریخته بود (راست میگن آدم وقتی توهم عشق داره کور و کر میشه حالا فکر نکنید واقعا عاشقش شده بودم من از این توهم عشقا مورد فوق العاده قویشو دوران بلوغ داشتم  Khansariha (13) خیلی حاد بود حدود 3 سال طول کشید! یکبار هم باهاش اصلا سلام نکرده بودم بهش اما جالب بود 3 سال تقریبا هر روز باهاش حرف می زدم و کلا تو یه سیاره دیگه بودم الآن که بهش فکر میکنم مو به تنم سیخ میشه و آرزو می کنم هیچکس به این دردا گرفته نشه که درمونش دو سال پیش تازه انجام شد اونم وقتی همه رازهای زندگیمو کاملا ناخواسته به پدرم گفتم که داستانش طولانیه چشتون روز بد نبینه حقا که از هر چی بترسی سرت میاد  Hanghead یه دفتر خاطرات داشتم همیشه که میخواستم توی اون بنویسم از خاطراتم می گفتم نکنه اینا رو کسی بخونه نکنه کسی بفهمه به جایی رسیدم که خودم اقرارشون کردم هر چی گناه کرده بودم به پدرم گفتم  Khansariha (13) (حق میدم بهتون تصورش سخته اما خدا ارحم الراحمینه و به واقع غیر ممکن ها رو ممکن میکنه) اون روزا اصلا اوضاع خوشی نداشتم یک ماه به کنکور؛ خستگی مفرط فشار عصبی واقعا شرایط سختی بود دکتر هم برام قرص افسردگی تجویز کرده بود؛ اما اصلا مصرف نکردم، الآن که بهش فکر می کنم واقعا هر هدفی باید پای همه چیزش وایساد من خودمو کشتم به معنای واقعی تا رسیدم به هدفم

حالا من این همه برای هدفم زحمت کشیدم (اینو بگم اصلا هدفم چیز بزرگی نبود) بهترین آینده ای که برای رشته من تصور کردن اینه که معدلم بالای 17 باشه (معدل الف) و مقاله بدم و اپلای بگیرم و برم اما بهم نگفتن که باید دانشگاه تاپی باشی؛ اصلا دانشگاه تاپی باشم چرا باید بیام درسای خسته کننده ای مثل ریاضیات ( این ترم معادلات داشتم) و درسای تخصصی ای که هر کدوم حوزه خاص خودش رو داره ( ومن حوزه خاص خودمو پیدا کردم و این حوزه نهایت شاید 20 نهایت 30 واحد از 142 واحد باشه) رو در حد عالی پاس کنم؟ که معدل الف بمونم ( تا ترم پیش بودم اما این ترم احتمالا نباشم:( ) و بیام کنکور ارشد رو بخونم که برم مقاله بدم و حداکثر 5 سال دیگه (قابل توجه اون 27 سالمه و کلی باید از خوشی های جوونیم بگذرم منظورم خوشی های سالمه مثل کار موردعلاقه ام و ...) تا برسم به اپلای تازه و اون موقع تازه باید پول جمع کنم؟
برای همین این هدفم مثل دومینو ریخت. چون اصلا علاقه من نیست؟ شما جای من بودید چیکار می کردید ؟ هدف بالا رو دنبال می کردید و فرض محال می رفتید خارج (اینم بگم که شبیه قماره اصلا معلوم نیست اون موقع چی بشه بتونی برم ؟ نری ؟ شرایط خانواده و کشور و هزارتا چیز دیگه چجوری رقم بخوره؟ مثل یک دومینو همه شرایط می تونه کاملا برگرده و من از تصمیمم منصرف بشم) یا اینکه کار مورد علاقه تون رو انجام می دادید؟ منظورم هر چی که دوست دارینه مثلا من به توسعه وب علاقه پیدا کردم و در حال حاضر نصف یک دوره رو تموم کردم و انشاءالله دارم میرم برای ادامه اش اما یک خورده تو لکم خورد بعد دیدن نمرات این ترمم» چون خیلی از وقتم رو صرف همین دوره می کردم و چیزی رو علاقه داشته باشی دیگه وقت نمیشناسه  Khansariha (69)  این برای کل زمان تحصیلم خصوصا 12 سالگی به بعد صادق بوده و هیچوقت بزور درس نخوندم و نمی خونم واقعا تغییر مسیر بدم ؟
 سپاس شده توسط
چند وقت پیش رفته بودم پیش یکی از استادامون حرف همین اینده نگری بود بهم گفت ببین زندگی مثل یه جاده میمونه تو هم مثل یه ماشین میمونی تو تاریکی شب هم باید حرکت کنی حالا سوال ممکن پیش بیاد چرا شب ؟؟ 4chsmu1 نکته اصلی ماجرا همینجاس خوب داداش من ما خدا که نیستیم بدونیم ته ماجرا چیه که بدونیم چه چالش هایی توی اون مسیر هست فقط دوتا چراغ داریم دیدمون هم خیلی خوب باشه چشم عقابم داشته باشیم بتونیم ۱۰ متر جلو ترو ببینیم 65  به نظرم نباید زیاد حساس باشی روی اینکه حتما باید به موفقیت برسی یا حتما برد بدی توی زندگیت اصل زندگی اینه زندگی کنی زندگی خوبی داره بدی هم داره مهم اینه تو توی مسیری که میوفتی چطوری عمل کنی نتیجش اصلا مهم نیست بله ممکنه بشینی ساعت ها و شاید روزها روی دومینو زندگی وقت بزاری یه زمین لرزه بزنه نابودش کنه ولی نباید ناامید شد باید دوباره شروع کنی به زندگی این از این شاخه به اون شاخه پریدن هم به نظر من اصلا خوب نیست هم سرعتتو کم میکنه و هم انگیزه تو کم میکنه انرژیتو هم هدر میده یه تصمیمی بگیر با تمام عواقب خوب و بدش بسنج ببین چی میخوای از زندگیت چون اولویت های زندگی واسه هر کسی فرق داره واسه یکی پوله واسه یکی شهرت واسه یکی زندگی توی یه کشور پیشرفته همه اینا هست نمیشه از نسخه بقیه واسه خودت بزنی و اینکه هر تصمیمی گرفتی طبیعتا یه سری عواقب خوب داره یه سری عواقب بد به تموم اونا فکر کن  به قول معروف آش با جاشه  4chsmu1
 سپاس شده توسط
(1399 بهمن 7، 19:47)New fighter نوشته است: طبیعتا یه سری عواقب خوب داره یه سری عواقب بد به تموم اونا فکر کن  به قول معروف آش با جاشه  4chsmu1


خیلی متشکرم فوق العاده بود مخصوصا این بخش. تا حالا به این فکر نکرده بودم هر تصمیمی خوبی و بدی داره و من هیچوقت به بدیش فکر نمی کردم و نادیده می گرفتمش واقعا ممنونم ازت.
آره نمیخوام برنده باشم چون اصلا مسابقه ای وجود نداره تعریف من از موفقیت زندگیه اما هنوز بهش اون طور که باید و شاید نرسیدم لذت بردن از مسیری که باید بری ولی چطوری از مشکلات ناخوشایند مسیرتم لذت ببری؟ مثلا فلان درسو دوست نداری ؟ خب می تونی بزاریش کنار اما نمیشه باید انجام بدیش مثلا من اگه همین الآن درس رو بیخیال بشم (تصمیمی که بیش از 6 ساله دارم ) اما نمی تونم ناراحتی خانوادمو ببینم برای همین دارم ادامه اش می دم نمی گم همش بخاطر اوناست اما واقعا سعی در نمره خوب گرفتنم برای اوناست که خوشحالشون کنم واقعا تو این اوضاع به این امید نیاز دارن» اگه من بیخیال درس میشدم و 10 سال بعد فرضا به همه چی میرسیدم کی غصه می خورد« که ناراحت میشد 5 ترم دیگه بیشتر نمونده تا آخر راه اینا حرف الآنم نیست حرف 5 6 سال پیشه اینکه دارم سعی می کنم درسامو با نمره بالا پاس کنم بخاطر اوناست. ولی الآن اگه وضعیت تحصیلیمو ببینن (واقعا داره مثل بچه دبستانی ها میشه داستان: من از اونایی نیستم که پنهان کاری کنم تا حالا خیلی کم دروغ گفتم و از اونایی بودم که همیشه نمراتمو می گفتم پس لطفا نخندید اگه یه روزی دکترام رو هم بگیرم ریز نمراتمو بهشون میگم) اما طاقت ناراحتی شونو هم ندارم از اون طرف. حالا این ترم برم بهشون دروغ بگم؟ نمی دونم واقعا مسخره است و خنده داره که برای دانشجو همچین مسایلی پیش بیاد اما آخه یخورده حق بدین چون من از ترم اول اومدم حرفای استادمو بهشون گفتم انتظارشون رو واقعا بی خودی بردم بالا که معدل الف ها رو اپلای می کنن و فلان و ... . خدا بگم اون استادمو چیکار کنه البته خودش پارسال اپلای کرد حالا من چی جواب پدر و مادرمو امیدایی که بهشون دادمو بدم ؟ خدا منو ببخشه
 سپاس شده توسط
نقل قول: اینجور مواقع یه جنگی در میگیره... 

توی دلم داد میزنم بهش میگم : 

همینه دیگه! [تصویر:  swear1.gif] اینقد حرف مفت زدی به اینجا رسیدیم! [تصویر:  swear1.gif] یه دیقه دهنتو ببند بزار کارمونو کنیم! 
 اینجا اداشو در میارم! میگم: تو هیچی نیستی تو هیچی نیستی!
 کوفته کاری!  [تصویر:  swear1.gif]

 اصلا تو طرف منی یا بقیه؟!!

     اینا عین مکالمه ی من و اون صداعه بود [تصویر:  khansariha%20(13).gif]
اینو الآن دیدم 22
من که جرأت نمیکنم اینجوری باهاش حرف بزنم یه دفعه عصبی میشه میزنه  آسفالتم میکنه 65
جدی میگم هر بار باهاش خشن برخورد کردم بعدش شکست داشتم
روحیش حساسه 25
 سپاس شده توسط
نقل قول: ه نمیخوام برنده باشم چون اصلا مسابقه ای وجود نداره تعریف من از موفقیت زندگیه اما هنوز بهش اون طور که باید و شاید نرسیدم لذت بردن از مسیری که باید بری ولی چطوری از مشکلات ناخوشایند مسیرتم لذت ببری؟
نه منظورم از برنده بودن موفقیت بود 
میدونی کلا  توی زندگی یه سری معماهایی هستن که باید حل کردشون در نگاه اول خیلی سخت به نظر میاد ولی وقتی بهشون نگاه میکنی میبینی همچین بدم نیستن فقط کافیه دیدتو عوض کنی نسبت به ماجرا بزار با همین داستان درس بریم جلو من یه درسی داشتم واحد عملی داشت استادشم خیلی بد نمره میداد خیلی هم درس مزخرفی بود ولی چاره ای نداشتم باید پاسش میکردم  منتهی یه خوبی داشت باعث شد جدی تر بگیرم این درسو شاید از خیلی از دانشجو های دیگه فعال تر هم بودم ببین اصلا راحت نبودا بخوای بهترین باشی ولی خوب میخواستم اخر ترم حرفی داشته  باش واسه گفتن  اگرچه نمره خوبی رد نکرد واسم با وجود اینکه  تمام مراحلو به خوبی رفتم جلو ولی اصلا پشیمون نیستم میدونی چراچون باعث شد علم خودم بره بالا تر هرچند هیچ جای اینده شغلی به کارم نمیاد ولی خوب بدم نیست حداقل میدونم همچین چیزی هست با کلی دانشجو اشنا شدم و از لحاظ اجتماعی الان خیلیا بیشتر منو میشناسن اینجاش واسه من لذت بخش بود  وقتی به یه نتیجه ای میرسی توی یه کارعملی یا پروژه یا وقتی به بقیه کمک میکنی بهت کمک میکنه که اسون تر پیش ببری کارا را این چیزی بود که من متوجهش شدم توی این ترم  با خلاقیت به خرج بدی ببینی چطوری میشه هم درسه را بخونی هم لذت ببری مثلا ما یه امتحان داشتیم متون2 Gigglesmile من کلا دو فصل خونده بودم  میدونستم دیگه اصلا نمیخونم با چند نفر هماهنگ کردیم روز امتحان جمع شدیم دورهم هرکسی دو فصل خونده بود بالاترین نمره امتحانا هم گرفتیم 65 انقدر خندیدیم سر این امتحان  سر هیچ امتحانی انقدر نخندیده بودیم در کل بستگی داره چطوری نگاه کنی به ماجرا و چقدر خلاقیت به خرج بدی
نقل قول: اما نمی تونم ناراحتی خانوادمو ببینم برای همین دارم ادامه اش می دم نمی گم همش بخاطر اوناست اما واقعا سعی در نمره خوب گرفتنم برای اوناست که خوشحالشون کنم واقعا تو این اوضاع به این امید نیاز دارن» اگه من بیخیال درس میشدم و 10 سال بعد فرضا به همه چی میرسیدم کی غصه می خورد« که ناراحت میشد 5 ترم دیگه بیشتر نمونده تا آخر راه اینا حرف الآنم نیست حرف 5 6 سال پیشه اینکه دارم سعی می کنم درسامو با نمره بالا پاس کنم بخاطر اوناست.
در نگاه اول اصلا خوب به نظر نمیاد اینی که گفتی ولی خوب میشه خوب هم بهش نگاه کرد همین که الان میدونی به خاطر اونا درس خوندی و اینکه کاری را با میل خودت انجام ندی چه حسی داره این خودش یه نقطه مثبته اما ببین همه زندگی قرار نیست گل و بلبل باشه سختی هم داره به نظر من اینه خانواده ادم هیچ موقع از درس نخوندن بچه شون ناراحت نمیشن از اینکه هیچ برنامه ای نداشته باشه ناراحت میشن و نا امید میشن البته این باز بستگی داره به نوع خانواده که کدوم الگو تربیتی واسه بچش داشته باشه خیلی از خانواده ها هستن اصلا درس خوندنه واسشون مهم نیست مهم اینه تو میخوای از این درس خوندن به چی برسی ؟میخوای روزمه خوب داشته باشی واسه اپلای یا میخوای از لحاظ اجتماعی بری یه پله بالا تر یا چی؟ درس خوندن خودش یه ابزاره مثل این میمونه بری ابزار فروشی یه چکش بخری حالا میتونی یا اون نجاری یاد بگیری یا نه میتونی بری باهاش بزنی تو سر یه نفر ناکارش کنی 4chsmu1
نقل قول: ولی الآن اگه وضعیت تحصیلیمو ببینن (واقعا داره مثل بچه دبستانی ها میشه داستان: من از اونایی نیستم که پنهان کاری کنم تا حالا خیلی کم دروغ گفتم و از اونایی بودم که همیشه نمراتمو می گفتم پس لطفا نخندید اگه یه روزی دکترام رو هم بگیرم ریز نمراتمو بهشون میگم) اما طاقت ناراحتی شونو هم ندارم از اون طرف. حالا این ترم برم بهشون دروغ بگم؟ نمی دونم واقعا مسخره است و خنده داره که برای دانشجو همچین مسایلی پیش بیاد اما آخه یخورده حق بدین چون من از ترم اول اومدم حرفای استادمو بهشون گفتم انتظارشون رو واقعا بی خودی بردم بالا که معدل الف ها رو اپلای می کنن و فلان و ... . خدا بگم اون استادمو چیکار کنه البته خودش پارسال اپلای کرد حالا من چی جواب پدر و مادرمو امیدایی که بهشون دادمو بدم ؟ خدا منو ببخشه
اتفاقا خیلی هم بد نیست گزارش بدی به خانوادت ادم مگه کیو داره که بتونه بهش بگه استادم چیو گفت به  غیر از دوست و رفیق و خانواده ؟به نظرم دروغ نگفتی تا اوانجایی که میدونم وقتی توی یه دانشگاه خوب نمره  های خوبی داشته باشی خودش یه گزینه س واسه تقویت روزمه  ولی خوب اون استادتم شک نکن مقاله ای چیزی داشته مه اعتبارش بالا بوده اگه از این طریق اقدام کرده و رفته 
یه بزرگی میگفت اگه یه روزی به این نتیجه رسیده خودت  خودتو بخشیدی بدون خدا هم میبخشه
 سپاس شده توسط
نهههههههههههههههههههههههههه God


گزارش دو روز رو کامل نوشتم ولی دستم خورد همش حذف شد  Kill

من خودمو الآن میکشم Kill




شب خوش تا فردا Khab
الآن دقیقاً قیافه ام اینجوریه Khab


فقط اینو بگم که امروز فوق‌العاده بود چون کاری که چند روزه داشتم روش کار میکردم با موفقیت تموم شد الحمدلله 4chsmu1
دوستام هم که همه سالم 6
چی از این بهتر 4

آرمینِ عزیزم
خیلی برات دعا میکنم، خیلی
منتظر خبراتم عزیز دل 302


مهدوی/9آذر/58 روز عالی 317
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان