1399 تير 3، 22:41
اشتباه اعلام وضعیت میکردم ، آقای صادقین یادآوری کرد.
(1399 تير 3، 22:41)رضا خان نوشته است: علیرضا / ۱۸ آذر / ۱۹۵ روز خوب
اشتباه اعلام وضعیت میکردم ، آقای صادقین یادآوری کرد.
(1399 تير 2، 18:43)mohsen.s نوشته است: آقا آرمین حرفای شما رو من کاملا قبول دارم ولی اینو قبول بکنیم که شما به اون حد رسیدین که بتونید خودتون رو کنترل کنید ولی من نمی دونم شایدم ارادم خیلی ضعیفه اصلا نمی تونم خودم رو کنترل کنم
وقتی اون حس به آدم غلبه میکنه هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه
مثل یه گرسنه می مونه که بهش بگی خودتو با کارایی غیر از غذا خوردن سیر کن
(1399 تير 3، 20:49)فرید نوشته است: سلام
فرید / ۱۶ خرداد / ۱۸ روز
(1399 تير 4، 12:05)abtin نوشته است: سلام
یک فروند آبتین هستم با 2331 روز پاکی
(1399 تير 3، 18:59)جناب خان :) نوشته است: جناب خان / 17 اسفند 97 / 472 روز خوب
(1399 تير 3، 16:53)sadaf1 نوشته است: سلام عزیزان دل
ببخشید چند روز دسترسی به لب تابم نداشتم که اعلام وضعیت کنم
مهراان
گروه سرو
21فروردین75 روز خوب
خدارو شکر
باشد که با اراده فولادی برای همیشه پاک بمانیم
دعامان کنید
یاعلی
(1399 تير 3، 10:05)Mr Degaresh نوشته است: سلام
به همگی
Mr Degaresh ا/ 19 خرداد 99 /15روز خوب
روزهای خوب قبلی:25
خداوندا برای 24 ساعت دیگه منو پاک نگه دار و خودم رو تسلیم تو میکنم. من رو از کینه و نفرت و افکار تخریب گر دور کن و کمکم کن خودم و خودت را بهتر بشناسم و درک کنم که تو این دنیا هیچ توقعی از کسی نداشته باشم و تمام توقعاتم از خودم و خودت باشه. خدایا آرامش رو به همه ما بده ولو در دریای پرتلاطم این روزها
ما به خانه آرامش زندگی برگشتیم و در این خانه امن میمانیم.....هرچند آتش شهوت و طمع و رنجش از هر گوشه این دنیا خود نمایی کند
(1399 تير 4، 10:40)حامدحامد نوشته است:(1399 تير 2، 18:43)mohsen.s نوشته است: آقا آرمین حرفای شما رو من کاملا قبول دارم ولی اینو قبول بکنیم که شما به اون حد رسیدین که بتونید خودتون رو کنترل کنید ولی من نمی دونم شایدم ارادم خیلی ضعیفه اصلا نمی تونم خودم رو کنترل کنم
وقتی اون حس به آدم غلبه میکنه هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه
مثل یه گرسنه می مونه که بهش بگی خودتو با کارایی غیر از غذا خوردن سیر کن
محسن جان، مثالی که زدی، کمی نیاز به توضیح داره. گفتی:شاید آرمین به اون حد رسیده که می تونه خودش رو کنترل کنه ولی شما نمی تونی خودتو کنترل کنی، چون اراده ات خیلی ضعیفه.خب این درست نیست، عزیزم. اگر به عنوان مثال، آرمین به اون حد رسیده که می تونه خودش رو کنترل کنه، خب چه دلیلی وجود داره که من و شما نتونیم؟ آرمین که در برابر فشار و نیاز ج.ن.س.ی، زره پولادین تنش نیست که. اونم مثل من و شما انسانه. اونم داره توی این جامعه زندگی می کنه. اونم مجردّه. منتهای مراتب، اون، نیازش رو مدیریت کرده. رفته سمت ورزش. رفته سمت کارهایی که مفید هست. وقت بیکاری کمتری داره. به این چیزا کمتر فکر می کنه. اینکه گفتی اصلاً نمی تونی خودت رو کنترل کنی، که نمیشه. اینطوری خودتا داغون می کنی عزیز من. می تونی کنترل کنی ولی مسئله اینه که باید بخواهی که بتونی کنترلش کنی. قرار نیست از بیرون، غل و زنجیر، به دستمون بزنن که خ.ا نکنیم که. خودمون باید بلند شیم و برای خودمون کاری کنیم.گفتی:وقتی اون حس به آدم غلبه می کنه، هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه.نه. به این قاطعیت که گفتی نیست. پس این همه بچه های کانون که روزها و هفته ها و ماه هاست که پاک هستن، چطوری پاک موندن؟ اونا مگه این حس خ.ا رو نداشتن؟ حتماً داشتن. ولی پیِ خ.ا رو نگرفتن و تونستن کنترلش کنن. محسن جان کسی که با انجام ندادن خ.ا، نمی میره که. کسی که با ارضا نشدن میل ج.ن.س.ی، نمی میره که.گفتی:مثل یک گرسنه که بهش بگی خودتو با کارهایی غیر از غذا خوردن، سیر کن.اتفاقاً باید بگم کسی که خ.ا انجام میده، مثل تشنه ای هست که داریم بهش آب شور میدیم و میگیم با این آب، خودتو سیراب کن. خب اون طرف، تشنگیش بیشتر میشه. اگر بخواهیم در مورد غذا هم مثال بزنیم، باید بگیم خ.ا مثل اینه که به یکی که گرسنه است، غذای مسموم بدیم بخوره. ممکنه با این غذا، گرسنگیش برطرف بشه ولی به کل سیستم حیاتش آسیب جدی می رسه که به همین راحتی ها، جبران شدنی نیست. آخه برادر من، کسی که از ترس مرگ، خودکشی نمی کنه.
حالا با همه این صحبت ها، محسن جان، در نهایت باید خودت به نتیجه برسی که بالاخره می خواهی خ.ا رو ترک کنی یا نه. اگر خودت بخواهی ترک کنی، با یاری خدا و کمک دوستان، ان شاءالله می تونی. ولی اگر خودت، واقعاً نخواهی که ترک کنی، کار، خیلی مشکل میشه.بنابراین اعلام وضعیت هات رو شروع کن محسن. خودتو بسپر به خدای بزرگ و بگو:خدایا، به خاطر اینکه خ.ا، نافرمانیِ توئه، می خوام که ترکش کنم. پس خودت کمکم کن.
(1399 تير 4، 20:41)mohsen.s نوشته است:(1399 تير 4، 10:40)حامدحامد نوشته است:(1399 تير 2، 18:43)mohsen.s نوشته است: آقا آرمین حرفای شما رو من کاملا قبول دارم ولی اینو قبول بکنیم که شما به اون حد رسیدین که بتونید خودتون رو کنترل کنید ولی من نمی دونم شایدم ارادم خیلی ضعیفه اصلا نمی تونم خودم رو کنترل کنم
وقتی اون حس به آدم غلبه میکنه هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه
مثل یه گرسنه می مونه که بهش بگی خودتو با کارایی غیر از غذا خوردن سیر کن
محسن جان، مثالی که زدی، کمی نیاز به توضیح داره. گفتی:شاید آرمین به اون حد رسیده که می تونه خودش رو کنترل کنه ولی شما نمی تونی خودتو کنترل کنی، چون اراده ات خیلی ضعیفه.خب این درست نیست، عزیزم. اگر به عنوان مثال، آرمین به اون حد رسیده که می تونه خودش رو کنترل کنه، خب چه دلیلی وجود داره که من و شما نتونیم؟ آرمین که در برابر فشار و نیاز ج.ن.س.ی، زره پولادین تنش نیست که. اونم مثل من و شما انسانه. اونم داره توی این جامعه زندگی می کنه. اونم مجردّه. منتهای مراتب، اون، نیازش رو مدیریت کرده. رفته سمت ورزش. رفته سمت کارهایی که مفید هست. وقت بیکاری کمتری داره. به این چیزا کمتر فکر می کنه. اینکه گفتی اصلاً نمی تونی خودت رو کنترل کنی، که نمیشه. اینطوری خودتا داغون می کنی عزیز من. می تونی کنترل کنی ولی مسئله اینه که باید بخواهی که بتونی کنترلش کنی. قرار نیست از بیرون، غل و زنجیر، به دستمون بزنن که خ.ا نکنیم که. خودمون باید بلند شیم و برای خودمون کاری کنیم.گفتی:وقتی اون حس به آدم غلبه می کنه، هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه.نه. به این قاطعیت که گفتی نیست. پس این همه بچه های کانون که روزها و هفته ها و ماه هاست که پاک هستن، چطوری پاک موندن؟ اونا مگه این حس خ.ا رو نداشتن؟ حتماً داشتن. ولی پیِ خ.ا رو نگرفتن و تونستن کنترلش کنن. محسن جان کسی که با انجام ندادن خ.ا، نمی میره که. کسی که با ارضا نشدن میل ج.ن.س.ی، نمی میره که.گفتی:مثل یک گرسنه که بهش بگی خودتو با کارهایی غیر از غذا خوردن، سیر کن.اتفاقاً باید بگم کسی که خ.ا انجام میده، مثل تشنه ای هست که داریم بهش آب شور میدیم و میگیم با این آب، خودتو سیراب کن. خب اون طرف، تشنگیش بیشتر میشه. اگر بخواهیم در مورد غذا هم مثال بزنیم، باید بگیم خ.ا مثل اینه که به یکی که گرسنه است، غذای مسموم بدیم بخوره. ممکنه با این غذا، گرسنگیش برطرف بشه ولی به کل سیستم حیاتش آسیب جدی می رسه که به همین راحتی ها، جبران شدنی نیست. آخه برادر من، کسی که از ترس مرگ، خودکشی نمی کنه.
حالا با همه این صحبت ها، محسن جان، در نهایت باید خودت به نتیجه برسی که بالاخره می خواهی خ.ا رو ترک کنی یا نه. اگر خودت بخواهی ترک کنی، با یاری خدا و کمک دوستان، ان شاءالله می تونی. ولی اگر خودت، واقعاً نخواهی که ترک کنی، کار، خیلی مشکل میشه.بنابراین اعلام وضعیت هات رو شروع کن محسن. خودتو بسپر به خدای بزرگ و بگو:خدایا، به خاطر اینکه خ.ا، نافرمانیِ توئه، می خوام که ترکش کنم. پس خودت کمکم کن.
درسته
انشالله که این دفعه بتونم
نمی دونم چرا یه حسی بهم میگه نمیشه این بارم مثل توبه های قبلیه
(1399 تير 4، 21:16)پشتکار نوشته است:سلام. خیلی ممنونم از روحیه دادن هاتون(1399 تير 4، 20:41)mohsen.s نوشته است:(1399 تير 4، 10:40)حامدحامد نوشته است:(1399 تير 2، 18:43)mohsen.s نوشته است: آقا آرمین حرفای شما رو من کاملا قبول دارم ولی اینو قبول بکنیم که شما به اون حد رسیدین که بتونید خودتون رو کنترل کنید ولی من نمی دونم شایدم ارادم خیلی ضعیفه اصلا نمی تونم خودم رو کنترل کنم
وقتی اون حس به آدم غلبه میکنه هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه
مثل یه گرسنه می مونه که بهش بگی خودتو با کارایی غیر از غذا خوردن سیر کن
محسن جان، مثالی که زدی، کمی نیاز به توضیح داره. گفتی:شاید آرمین به اون حد رسیده که می تونه خودش رو کنترل کنه ولی شما نمی تونی خودتو کنترل کنی، چون اراده ات خیلی ضعیفه.خب این درست نیست، عزیزم. اگر به عنوان مثال، آرمین به اون حد رسیده که می تونه خودش رو کنترل کنه، خب چه دلیلی وجود داره که من و شما نتونیم؟ آرمین که در برابر فشار و نیاز ج.ن.س.ی، زره پولادین تنش نیست که. اونم مثل من و شما انسانه. اونم داره توی این جامعه زندگی می کنه. اونم مجردّه. منتهای مراتب، اون، نیازش رو مدیریت کرده. رفته سمت ورزش. رفته سمت کارهایی که مفید هست. وقت بیکاری کمتری داره. به این چیزا کمتر فکر می کنه. اینکه گفتی اصلاً نمی تونی خودت رو کنترل کنی، که نمیشه. اینطوری خودتا داغون می کنی عزیز من. می تونی کنترل کنی ولی مسئله اینه که باید بخواهی که بتونی کنترلش کنی. قرار نیست از بیرون، غل و زنجیر، به دستمون بزنن که خ.ا نکنیم که. خودمون باید بلند شیم و برای خودمون کاری کنیم.گفتی:وقتی اون حس به آدم غلبه می کنه، هیچ چیز دیگه نمی تونه جایگزینش بشه.نه. به این قاطعیت که گفتی نیست. پس این همه بچه های کانون که روزها و هفته ها و ماه هاست که پاک هستن، چطوری پاک موندن؟ اونا مگه این حس خ.ا رو نداشتن؟ حتماً داشتن. ولی پیِ خ.ا رو نگرفتن و تونستن کنترلش کنن. محسن جان کسی که با انجام ندادن خ.ا، نمی میره که. کسی که با ارضا نشدن میل ج.ن.س.ی، نمی میره که.گفتی:مثل یک گرسنه که بهش بگی خودتو با کارهایی غیر از غذا خوردن، سیر کن.اتفاقاً باید بگم کسی که خ.ا انجام میده، مثل تشنه ای هست که داریم بهش آب شور میدیم و میگیم با این آب، خودتو سیراب کن. خب اون طرف، تشنگیش بیشتر میشه. اگر بخواهیم در مورد غذا هم مثال بزنیم، باید بگیم خ.ا مثل اینه که به یکی که گرسنه است، غذای مسموم بدیم بخوره. ممکنه با این غذا، گرسنگیش برطرف بشه ولی به کل سیستم حیاتش آسیب جدی می رسه که به همین راحتی ها، جبران شدنی نیست. آخه برادر من، کسی که از ترس مرگ، خودکشی نمی کنه.
حالا با همه این صحبت ها، محسن جان، در نهایت باید خودت به نتیجه برسی که بالاخره می خواهی خ.ا رو ترک کنی یا نه. اگر خودت بخواهی ترک کنی، با یاری خدا و کمک دوستان، ان شاءالله می تونی. ولی اگر خودت، واقعاً نخواهی که ترک کنی، کار، خیلی مشکل میشه.بنابراین اعلام وضعیت هات رو شروع کن محسن. خودتو بسپر به خدای بزرگ و بگو:خدایا، به خاطر اینکه خ.ا، نافرمانیِ توئه، می خوام که ترکش کنم. پس خودت کمکم کن.
درسته
انشالله که این دفعه بتونم
نمی دونم چرا یه حسی بهم میگه نمیشه این بارم مثل توبه های قبلیه
سلام
خوبی؟
به حسه کاری نداشته باش،تلاشی که می کنی تعیین کنندست،نه حس
سعی کن این دفعه تلاشت رو بیشتر کنی.مهم همین تلاشه.
با یک برنامه درست.
ببین چه کارهایی نیازه برای این که موفق بشی.یادداشت کن و انجامشون بده.
مثلا کنترل نگاه،پس با تمام وجود تلاش کن یه نگاه هم نداشته باشی.
کنترل ذهن،با تمام وجود تلاش کن اگه یه لحظه ذهنت رفت سمتش ذهنت رو منحرف کنی.
و....
و اگه دوباره شکست خوردی،برگردی و به تلاشت ادامه بدی.مهم همینه