1399 مهر 25، 20:06
1399 مهر 25، 20:06
(1399 مهر 25، 19:48)افرا نوشته است: خیلی جالب از نظر تحریک شدن و مقاومت و این داستانا شدم اونی که میخواستم!خدا رو شکر.
حتما در مورد ۴۰ روز ترک گناه چیزهایی شنیدی.
الان تو ۴۰ روز رو رد کردی و اصلا عجیب نیست اتفاقات خوبی که داره برات میافته.
منتظر اتفاقات بعدی باش. چون سورپرایزتر از این خواهی شد.
چلهات مبارک.
1399 مهر 25، 20:10
یا اگر هم دوست داشتید بگید در مورد یک موضوع صحبت کنیم.
من همه جوره پایهام.
1399 مهر 25، 20:11
ما خیلی ارادتمندیم میدونی که
این هفته نزدیک بود سیگار بکشم اومدم کانون به شازده و صادقین گفتم اونا هم راهکار دادن منم عمل کردم خدا رو شکر به خیر گذشت خیلی خوبه موقع وسوسه از دوستان کمک گرفتن
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
1399 مهر 25، 20:13
1399 مهر 25، 20:15
منم ای میگذرونم. در حال تنظیم خواب. صبحها زودتر از موعد بیدار میشم و بعد همش خوابم میاد. از مهر ماه که تایم عوض شد من این طور شدم. من از مخالفان تغییر ساعت هستم.
آدم هر یک باری که نه بگه قویتر از دفعه قبل میشه و نه بعدی رو محکمتر میگه.
خدا رو شکر به موقع کمک گرفتی و موفق هم شدی.
1399 مهر 25، 20:16
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
1399 مهر 25، 20:19
(1399 مهر 25، 20:16)همساده نوشته است: صبحها زودتر از تایم اداری میایم با مدیر و بکی از بچه ها میریم پیاده روی. اولش خوب بود ولی الان دوست ندارم برم. میرم حرفهای ضد مذهب و دین میزنه آخرین بار گفت مهدی ساختگیه و نداریم من به هم ریختم و درگیر شدم تو ذهنم کمی هم باهاش مخالفت کردم. الان با خونم در کشمکش هستم چون مدیره من باهاش مراوده میکنم خط قرمزامو رد میکنه و من هیچی نمیگم چون فکر میکنم اون باید هوامو داشته باشه اینم یکی دیگه از دغدغه های این روزام
منم پارسال ورزش صبحگاهی خارج از منزل داشتم. اما دوست داشتم تنهایی برم. ترجیح میدی همراه با کسی باشه درسته؟
کلا کسی که خلاف اعتقاد و باور آدم صحبت کنه برای آدم جالب نیست.
تو این جور موارد که من سکوت مطلق میشم.
اصلا حوصله بحث ندارم. هر کس هر چی میخواد فکر کنه و عقیده داشته باشه. من مسئول به راه راست هدایت کردن کسی نیستم. اعصابش رو ندارم.
سپاس شده توسط
1399 مهر 25، 20:23
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
سپاس شده توسط
1399 مهر 25، 20:24
منم مهمانم میرم شام
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر