گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

[يا ماه بني هاشم]

سلام


یا ماه بنی هاشم / 15 بهمن/ 7 روز خوب

کنترل نگاه   7 روز خوب
کنترل ذهن  7 روز خوب
کنترل دست 7 روز خوب

 

[مهدوی]

سلام خدمت برادران عزیز سروی




دریل جان
سلام به دریل عزیز
داداش جان حالت چطوره؟ بهتری ان شاءالله؟
از برنامه ها چه خبر؟ تا جایی که یادمه ورزش رو در دستور کار داشتی و پیشرفتش کاملاً عیان بود. مخصوصاً وقتی میگفتی نتایجش رو داری میبینی و توی شیک کردن ظاهر و به تبعش، تقویت اعتماد به نفس نتایج مثبتی داشتی
خب اگه تثبیت شده و به ورزش علاقه مندی؛ به نظرم وقتشه گام دوم رو برداری و یه فعالیت مثبت دیگه رو هم بگنجونی
یادت باشه؛ ما قرارمون این بود که اینقدر برنامه بچینیم تا کل وقتمون پر باشه و بازدهی خیلی خوبی داشته باشیم
و اینکه
آیا میدانستی که دریل قهرمانه؟
طبیعیه چون همچنان داره تلاش میکنه؛ همچنان دست از کار نکشیده و حتی نتیجه لغزش رو برای اعلام یه شروع دیگه قرار داد
وقتشه دیگه آفتاب پاکی دریل بدرخشه




یا ماه بنی هاشم جان
سلام به داداش قهرمانمون

7 روز پاک و صد برابرش برازنده اته

فق، رو به جلو حرکت میکنیم؛ چون این راه و روش زندگیمونه؛ مگه نه؟

بازگشت به خاک عزیز

سلام داداش بازگشت عزیز

داداش گفته بودی که تقویت باورها میتونه یه سکوی پرتاب باشه برات. بسیار خب؛ پس باید مثل یه موتور پیشران اونو تقویت کنی
خدا رو شکر هم الآن ماه رجب هست و مناسبات زیادی داریم؛ پس میشه یه هدف گذاری های کوتاه داشت تا کم کم بالا بیایی
مطمئن باش که شدنیه؛ فقط کافیه اون گل و لای اطرافت رو از خودت دور کنی؛ چون تو یک گوهری. یک گوهر که با گِل آلوده شده وگرنه وجودت پاک پاک



دگرش جان
داداش دگرش دمت گرم
باور کن یکی از الگوهای من برای تلاش خودتی
هر چقدر هم احساس کنی شکست خوردی؛ هر چقدر هم حس منفی بهت دست میده اما باز هم دست از تلاش برنمیداری و دوباره پاکیت رو آجر رو آجر میچینی
میدونی؟
با یه حساب سر انگشتی میشه اینو فهمید که اکثر روزها رو پاک هستی. در واقع اگه بخواییم تعداد روزایی که در اونها لغزش داشتی رو از تعداد روزای سال فاکتور بگیریم؛ شاید این روزای لغزش به 20 روز نرسه و این یعنی اینکه بقیه روزا رو کامل پاک بودی
اما جدای از اینها؛ حالت چطوره؟

[مهدوی]

میوت جان
سلام داداش میوت؛ چقدر دلتنگت بودم رفیق  
چقدر حرفات به جا بود  
واقعاً همینه؛ حقیقت ماجرا همینه  
سن ازدواج خیلی داره میره بالا؛ تجمل گرایی به شکل غیر قابل تحملی رو به ازدیاده؛ توقعات تمومی نداره  
پارسال همین موقع بود فکر کنم، یکی از بچه‌ها یه کلیپی رو توی انجمن شبانه روزی به اشتراک گذاشت که طرف نیرفت با افراد مختلف مصاحبه می‌کرد.
سؤالش هم این بود که اگه یه جوون با حقوق حدود چهار پنج میلیون و یه خونه چهل پنجاه متری بیاد خواستگاری، بهش زن میدید؟
بر خلاف عمده دخترها، تقریباً همه خانواده ها میگفتن نه.
خب با یه حساب سرانگشتی میشه به این نتیجه رسید که پسری که همچین شرایطی داره، حتماً حوالی 30 سال سن داره و تازه باز هم میگن نه  
و این حالت خوشبینانه ماجراست چون همه که این شرایط رو ندارن.
بنابراین ترکیب فرهنگ اشتباه با وضعیت اشتغال منجر به فاجعه ای شده که داریم زندگیش میکنیم. به تبع اون فساد رشد میکنه، مشکلات روحی و روانی زیاد میشه و...
در رابطه با سن ازدواج هم باهات موافقم. رنج سنی بلوغ داره هی پایین تر میاد اما رنج سن ازدواج داره میره بالا.
با همه اینها موافقم و درک میکنم.

اما حرف من اینه که چاره چیه؟
ما میتونیم از الآن تا 10 سال دیگه یه گوشه بشینیم افسوس بخوریم که چرا اینجوری شد؛ مطمئناً آب از آب تکون نمیخوره.
ولی باید راه حل پیدا کرد. باید تلاش کرد. حداقلش آدم سرش جلوی خودش بالا باشه که هر کاری از دستم براومد انجام دادم.
میگی این کارا جواب نمیده؟
اینو نمیشه تضمین کرد که حتماً هیچ پیشرفتی وجود نخواهد داشت اما نتیجه یه گوشه نشستن و هیچ کاری نکردن حتماً هیچ خواهد بود.
چند روز پیش یکی از بچه‌ها میگفت شغل موقت داره و با شغل موقت نمیشه زندگی بنا کرد. بهش حق میدم و حرفش کاملاً درسته؛ اما جدی میخواد همه عمرش رو با شغل موقت بگذرونه؟
من پیشنهادم این بود که در کنار شغل موقت یه شغل بهتری رو آروم آروم و طی یه برنامه چند ساله دست و پا کنه.
یه مثال میزنم. شغل آرایشگری.
هممون میدونیم که آرایشگرها عمدتاً وضعیت مالیشون از کارمند دولت هم بهتره. یه دوره مقدماتی و به تبعش چندتا دوره دیگه ازش یه استاد کار ماهری میسازه. با این برنامه یک الی پنج ساله تبدیل به یه آرایشگر حرفه ای میشه جوری که وقت سر خاروندن هم نخواهد داشت.
این فقط یه مثاله و کارهای دیگه که اگه آدم بخواد بشینه فکر کنه کلی گزینه پیدا میکنه که مناسب باشن براش.
میوت جان تجربه و آگاهیت مطمئناً از من بیشتره؛ اما مسئله اینه که باید از ناامیدی خودتو دور کنی 
و اینکه
یه روز خودتم ازدواج میکنی و خبرش رو توی تاپیک پله پله تا ازدواج میبینیم و کیف میکنیم  
نگران نباش  




مجید جان
سلام داداش مجید  
حالت چطوره دکتر یونگ؟  
آقا چی چیه امروز و فردا و بعدش میری؟  
نمیگی ما دلمون برات تنگ میشه؟ خو ما هم دل داریم برادر  




آسمان جان
سلام به آسمان بی کران کانون  
داداش دمت گرررررم؛ 124 روز پاک و درخشانت مبارکککککک  
خیلی ممنون بابت توصیه؛ خدا صد برابر خیر و برکت در زندگیت جاری کنه  



تندر جان
سلام تندر جان  
داداش کجایی که دلم برات تنگ شده؛ حالت چطوره؟  
داداش موانع پاکیت رو بررسی کردی؟ چه عواملی باز لغزشت میشن؟
ببین باید عوامل مشترک بین لغزش هات رو پیدا کنی. مثلاً نگاه ببینی آیا عدم کنترل نگاه بین لغزش ها مشترکه؟ عدم کنترل ذهن؟ عدم کنترل اینترنت؟ و...
اینجوری میتونی حجم بالایی از لغزش ها رو شناسایی و ازشون جلوگیری کنی 

[مهدوی]

من میتوانم جان
داداش هادی تولدت مبارککککککککک 
همچنین پاکی و حال خوبت که از پستت نمایانه 
ما هم امیدواریم حالت همیشه خوب خوب باشه 
داداش از پروزه های ارتقای سطح چه خبر؟ چه برنامه هایی رو در دستور کار قرار دادی؟ توصیه ای اگه هست ممنون میشیم  




اراده جان
سلام داداش اراده عزیز 
مجید حرف خیلی قشنگی زد؛ نباید غرق گذشته بشیم. اینکه 200 روز پاک داشتی یعنی یه گذشته درخشان و باید بهش افتخار کنی؛ اما همزمان باید تلاش کنی رکورد خودت رو بزنی 
ببین یه زمانی،خودت و خودم و همه اومدیم اینجا با ناامیدی می‌خواستیم چنگ بندازیم به یه طنابی تا ما رو از این باتلاق بکشه. حقیقتاً کدوممون فکر می‌کرد میشه ترک کرد؟
اما بعدش چی شد؟
این باور اشتباه که نمیشه ترک کرد رو شکستیم.
اراده جان، تو به نقطه صفر برنگشتی؛ برعکس تو الآن خیلی امیدوارتری. میدونی که شدنیه و اینجوری تو نصف مسیر رو طی کردی.
خدا رو شکر مایی که فکر نمی‌کردیم بشه به یک هفته پاک رسید؛ با تجربه 10, 20 , 30, 50, 100 روز پاک و بالاتر از اون، تونستیم به خودمون ثابت کنیم که شدنیه.
این خیلیه که آدم با تلاش خودش، باور اشتباهش رو بشکنه.
برادر عزیز؛ زندگی همینجوری داره میگذره. چه بخواییم تلاش کنیم یا نکنیم؛ چه به فکر باشیم یا نباشیم، میگذره. ولی مهم اینه که وقتی به پشت سرمون نگاه کردیم یه گذشته خوب ببینیم.
همونطور که اراده وقتی داره به پشت سر نگاه میکنه، 200 روز پاک و کلی تلاش و امید میبینه، این بار باید رکوردهای خودش رو بزنه و از خود فعلیش هم پیشی بگیره 
شک ندارم که میتونی 



نیما جان
سلام داداش عزیز 
حال خودت چطوره رفیق؟ 
گزارش اولی که درباره خ.ا نوشتی جالب بود؛ انگار وضعیت تکراری خیلیامونو بیان میکردی! 
دقیقاً همینه و همین روند اینقدر ادامه داره که حس میکنی دیگه غرق شدی و راهی برای نجاتت نیست 
اون حرفای ناامید کننده ای که هست هم تکرارین‌. دقیقاً همون سناریوی همیشگی.
اما چرا این حرفا رو به خودش برنمیگردونی؟
بازم اگه لغزش کردی خب که چی؟ آخرش چی میشه؟ اصلاً تا حالا آخرش چی شده که حالا بخواد کن فیکون بشه با اون خ.ا؟
بحث به راه انداختن عقله. اینکه انسان اجازه نده شهوت تا این حد بهش مسلط بشه.
اصلاً چرا با خودت گفتگو میکنی؟ شک نکن ته همه این گفتگو ها لغزشه؛ چون شهوت این حرفا حالیش نیست. تا تو بیایی قانعش کنی گیر افتادی. حتماً خودت هم بارها که چی بگم؛ صدها بار تجربه اش کردی 
مسئله اینه که باید قاطع باشی. وقتی تصمیمی گرفتی،انجامش بدی و دست دست نکنی. اگه برنامه پاکیت اینه که پاشی بری بیرون، تنبلی نکنی. اگه برنامه ات اینه که وقتی وسوسه شدی، برنامه اورژانسیت رو چک کنی و حداقل به یکی از بخش هاش عمل کنی، معطل نکنی 

در مورد زندگیت.
نظر من اینه که آخرین گزینه باشه. آیا آخرین گزینه ست برات؟
کلاس زبان آلمانی خیلی خوبه اما همین کلاس و دوره های پیشرفته اش میتونه یه فرصت باشه برات تا وارد کار ترجمه بشی.
احتمالاً زبان انگلیسیت هم خوب باشه.
پس اینجوری میتونی یه فرصت برای خودت بسازی. اگه ساکن شهر بزرگی مثل تهران یا یه کلانشهر دیگه باشی، فرصت های زیادی خواهی داشت 
از دارالترجمه ها گرفته تا شرکت های مختلف تجاری 
اپلیکیشن ها و سایت های کاریابی حتماً گزینه های زیادی دارن.
شرایطی که نوشتی درسته. مطمئناً اونجا هم بهشت برین نیست و سختی های زیادی خواهد بود؛ اما باید خوب فکر کردم و انتخاب کرد. کسی که اونجا میره حداقل یه پنج سالی زمان لازم داره تا راه بیفته و زندگیش بیفته رو غلتک. باید دید اگه اینجا بود توی پنج سال میتونه یه تغییر مثبت و خوبی در زندگیش به وجود بیاره؟
و اینکه
دیدی توی این مورد هم داری دست دست میکنی و هنوز تصمیم نگرفتی؟ 
سعی کن به نتیجه برسی وگرنه عمرت کفاف نمیده 
عمرت طولانی 
در مورد تعطیلات هم؛ اگه رفتی یه ندا بده ما هم بیاییم 
منم یه تعطیلات میخوام منتها بدون فکر 
اینقدر فکر کردم که دیگه از فکر کردن خسته شدم 

 عهدنامه شنبه های پاک ( شنبه های مدیر کلی)

تاریخ :


با هم دیگه عهد میبندیم به نیت تشکر از مدیر کل شنبه را پاک بمونیم  
به امید اینکه با سلامتی کامل و کلی خبر خوب برگردن پیشمون 
1. یا باب الحوائج
2. new fighter
3. مهدوی
4.       
5.     



لینک معرفی مسابقه 
لینک یادگاری عهدنامه ها  

ممنون بابت عهدنامه پاکی؛ حتماً پاک خواهم بود 

[New fighter]

سلام داداش مجید  
حالت چطوره دکتر یونگ؟  
آقا چی چیه امروز و فردا و بعدش میری؟  
نمیگی ما دلمون برات تنگ میشه؟ خو ما هم دل داریم برادر  

سلام مهدوی جان خوبی داداش؟ واقعیتش کانون حالش خوب نیست خیلی خودت بهتر میدونی از طرفی برنامه گروهی واسه ترک نیست که مثل قدیم شور و شوق مسابقه باشه نکته مهم دیگه اینکه آقا چرا آنقدر فرمت یادداشت کانون اذیت می‌کنه امروز یه صفحه واسه نیما نوشتم دستم خورد پاک شد  خو دیگه کی حال داره بنویسه من در حالت عادی با نوشتن مشکل دارم حالا امروز حس نوشتن داشتم اینم که اینطور شد اعلام وضعیت ها خیلی کم شده همین هایی هم که هستیم فقط میگیم دوباره شروع کردیم بعد از یه هفته نشده دوباره همینو میگیم نه تحلیلی از وضعیت نه راهکار تموم اینا واقعا انگیزه ای نمی‌ذاره که آدم بمونه از طرفی آدم پست های درد و دلو میبینه بدتر دلش میگیره نمی‌گم نباشه ولی خب کاش کانون یکم جوش گرم تر بود مثل قبل

[مهدوی]

از خودم بگم
چی بگم؟


اوضاع تقریباً ثابته 
هنوز درسای این ترم رو شروع نکردم. یه دوره جدید برای یادگیری یه مهارت ضروری شرکت کردم که یک هفته داره ازش میگذره و از این بابت خوشحالم.
یه چند روزیه توجهم رو به دوستم معطوف کردم تا کمکش کنم. دوستی که توی شرایط سخت هم همراهم بود  

دوتا تصمیم نسبتاً بزرگ در پیش دارم. یکی برای انتخاب مسیر شغلی و آینده خودمه(که یه جورایی توی این یک سال مدام دارم بهش فکر میکنم) و دیگری بحث درمانه.
نمیدونم ولی دلم میخواد یکی از این غول هایی که سال هاست داره بدنم رو فرسوده و فرسوده تر میکنه رو از بین ببرم.
یه چهار ساعت دیگه باید راه بیفتم برم تهران؛ امیدوارم نتیجه بده  


به هر حال خوشحالم که پاکم

مهدوی/ 26 اردیبهشت 1400/ 271 روز خوب

[مهدوی]

سلام مهدوی جان خوبی داداش؟ واقعیتش کانون حالش خوب نیست خیلی خودت بهتر میدونی از طرفی برنامه گروهی واسه ترک نیست که مثل قدیم شور و شوق مسابقه باشه نکته مهم دیگه اینکه آقا چرا آنقدر فرمت یادداشت کانون اذیت می‌کنه امروز یه صفحه واسه نیما نوشتم دستم خورد پاک شد  خو دیگه کی حال داره بنویسه من در حالت عادی با نوشتن مشکل دارم حالا امروز حس نوشتن داشتم اینم که اینطور شد اعلام وضعیت ها خیلی کم شده همین هایی هم که هستیم فقط میگیم دوباره شروع کردیم بعد از یه هفته نشده دوباره همینو میگیم نه تحلیلی از وضعیت نه راهکار تموم اینا واقعا انگیزه ای نمی‌ذاره که آدم بمونه از طرفی آدم پست های درد و دلو میبینه بدتر دلش میگیره نمی‌گم نباشه ولی خب کاش کانون یکم جوش گرم تر بود مثل قبل

مجید جان حرفت درسته. ولی خب چند بار بحث کردیم، به جز چند نفر مشارکتی نبود  
خب بخواییم برنامه ریزی کنیم و مسابقه بذاریم و.... ولی بعدش مشارکت نباشه، همه خستگی تو تنمون میمونه  


منم خیلی دلم میخواد همه پاک باشن، همه مشارکت داشته باشن، همه نظراتشون رو بگن ولی خب اگه نشه میخوام چیکار کنم تک نفری؟  


برای مسابقه هم نظرت رو منعکس میکنم؛ ان شاءالله که بشه و شرکت کننده ها زیاد باشن.


آهااااااا پس صابون پریدن متن هم به تنت خورد بالأخره
منو بگو که ماشینم همزمان برای دوتا گروه طومار مینویسم و برای دونه دونه اعضا تایپ میکنم آخرش میپره و خودم میمونم پوکر فیس که دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار


پیشنهادم اینه که اگه متن طولانی داری، قبل از ارسال و یا حتی در حین تایپ بعد از هر چند پاراگراف نوشتن، متنت رو کپی کنی تا داشته باشیش

[مهدوی]

خدا پشت و پناهت این حرفا را نزن سالم می‌رسی میری به کارا می‌رسی اون غولی هم که گفتی میزنی زمین

خیلی ممنونم مجید جان  

هم بابت امید دادن هم بابت دعای خوبت  
البته من اون تیکه رو ویرایش کردم، تو چرا قبلش نقل قول کردی؟  

آره مطمئنم
یه بار نوشتی که وقتی حس میکنی خدا داره نگاهت میکنه و همه توجهش به خودته؛ حس داشتن همه چی رو بهت دست میده

پس تا خدا هست؛ چرا نا امید باشیم؟


ممنون بابت همه صحبت های خوبت

[New fighter]

خدا پشت و پناهت این حرفا را نزن سالم می‌رسی میری به کارا می‌رسی اون غولی هم که گفتی میزنی زمین

خیلی ممنونم مجید جان  

هم بابت امید دادن هم بابت دعای خوبت  
البته من اون تیکه رو ویرایش کردم، تو چرا قبلش نقل قول کردی؟  

آره مطمئنم
یه بار نوشتی که وقتی حس میکنی خدا داره نگاهت میکنه و همه توجهش به خودته؛ حس داشتن همه چی رو بهت دست میده

پس تا خدا هست؛ چرا نا امید باشیم؟


ممنون بابت همه صحبت های خوبت

اشکال نداره حذفش کردم
آفرین امیدت به خدا باشه منم سعی میکنم توی بخش های دیگه کانون فعالیت کنم یه چندتا مدال بگیرم دلم نمیاد با کانون وداع کنم

[حامدحامد]

حامدحامد/ از 25 آذر/ 58 روز خوب

[thunder]

تندر جان
سلام تندر جان  
داداش کجایی که دلم برات تنگ شده؛ حالت چطوره؟  
داداش موانع پاکیت رو بررسی کردی؟ چه عواملی باز لغزشت میشن؟
ببین باید عوامل مشترک بین لغزش هات رو پیدا کنی. مثلاً نگاه ببینی آیا عدم کنترل نگاه بین لغزش ها مشترکه؟ عدم کنترل ذهن؟ عدم کنترل اینترنت؟ و...
اینجوری میتونی حجم بالایی از لغزش ها رو شناسایی و ازشون جلوگیری کنی 

قربونت داداش به خوبی حال شما 
مهدوی جان بیشتر عدم کنترل ذهن و  تنهایی یا بی کاری باعث لغزش من میشه 
و الان تلاش کردم که هم زیاد وقتم خالی نباشه هم ذهنم را کنترل کنم 
انشالله تا عید جلو میرم اگه خدا بخواد 

[حامدحامد]

 عهدنامه شنبه های پاک ( شنبه های مدیر کلی)

تاریخ :


با هم دیگه عهد میبندیم به نیت تشکر از مدیر کل شنبه را پاک بمونیم  
به امید اینکه با سلامتی کامل و کلی خبر خوب برگردن پیشمون 
1. یا باب الحوائج
2. new fighter
3. مهدوی
4. حامدحامد
5.       
6.     



لینک معرفی مسابقه 
لینک یادگاری عهدنامه ها  


ممنون بابت عهدنامه پاکی؛ حتماً پاک خواهم بود 

[Mr Degaresh]

سلام به همگی

Mr Degareshا/7 بهمن 1400 / 16 روز.

[thunder]

سلام و عرض ادب 
رعد و برق / 4 روز خوب

[فرید]

 عهدنامه شنبه های پاک ( شنبه های مدیر کلی)

تاریخ :


با هم دیگه عهد میبندیم به نیت تشکر از مدیر کل شنبه را پاک بمونیم  
به امید اینکه با سلامتی کامل و کلی خبر خوب برگردن پیشمون 
1. یا باب الحوائج
2. new fighter
3. مهدوی
4. حامدحامد
5. فرید
6.     



لینک معرفی مسابقه 
لینک یادگاری عهدنامه ها  


ممنون بابت عهدنامه پاکی؛ حتماً پاک خواهم بود