امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

سلام علیکم
muhammadali1964
1اردیبهشت1402
0روز خوب
Khansariha (13)
دفعه بعدی من درس گرفتم
     

     درس گرفتم که اینبار اون باید از میدون به در بشه


                                                             محمد علی کلی
 سپاس شده توسط
علی_۲۱۳ / ۱ اردیبهشت / ۱ روز خوب

هدف اول : ۱ هفته
سلام

قرار شد در مورد موانع ازدواج صحبت کنیم.

از تمام دوستان دعوت میکنم موانع شخصی خودشون رو بیان کنن.

بحث رو اینجوری پیش میبریم.

1) صحبت در رابطه با موانع شخصی ( یکی دو هفته)
2) جمع بندی و لیست کردن موانع مهم
3) صحبت در رابطه با هر مانع به صورت اختصاصی و ارائه راهکار و پشنهاد (هر کدوم یه هفته)


پ ن : بنده اردیبهشت ماه یه آزمون خیلی مهم دارم و کمتر به گروه سر میزنم. ولی سعی میکنم دنبال کنم.






موانع شخصی بنده به صورت خلاصه
1) نداشتن شغل درست حسابی (95%)
2) بیماری جسمانی (5%)

دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه. به نظرم همین دوتا حل بشه خیلی راحت مزدوج میشم. Khansariha (84) Khansariha (69)


بقیه دوستان هم بگن . یا مثل بنده خلاصه بگین یا توضیح بدین مفصل Khansariha (8)



اون عقبی ها چرا تو بحث شرکت نمیکنن clapping clapping 
بدو میخوایم زنت بدیم   Gigglesmile 2uge4p4  بدو تموم شد  clapping varzesh


Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84)
Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84)
Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84) Khansariha (84)
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
 سپاس شده توسط
سلام دوستان. ممنون از یا ماه بنی هاشم عزیز بابت یادآوری مسئله ازدواج. بله من هم بدلیل افزایش سن والدین و توصیه های درمانی پزشک معالج آنها حمایت آنها را از دست دادم و بدون داشتن همسر و همراهی وفادار تا یکی دو سال آینده قطعا با بحران هایی جدی روبرو خواهم شد. بنابراین مسئله ازدواج ضروری هست. اما بدلیل بیماری کارم را از دست دادم و فعلا مسئله ازدواج منتفی شده.
sanctityا / 1 اردیبهشت 1402 / 1 روز خوب
302
سلام به همه دوستان
Mr Degareshا/29 اسفند 1401 /34 روز خوب



خدایا برای 24 ساعت دیگه پاکم نگه دار.
سلام دوستان.
sanctityا / 1 اردیبهشت 1402 / 2 روز خوب
[تصویر:  302.gif]
عرض سلام و چطورید دارم خدمت همه عزیزان 53
عیدتون مبارک
چه خبرا؟

راستش این شکستم بیشتر بخاطر عدم کنترل ذهن و فشار حاصل از غریزه تولید مثل بود.

بعد از این لغزش کنترل چندانی رو ذهن و نگاهم نداشتم
دلیلش هم استفاده از فضای مجازی داخلی بود. پلتفرم داخلی در ظاهر نسبتا خوبه و این خودش یه حسنه اما در باطن نه تنها چیزی از خارجیش کم نداره بلکه بشدت مسمومه نظارتی روش نیست.

دوباره از نو میخام شروع کنم

توپراک/3 اردیبهشت/1

موانع ازدواج بنده هم زیاده اما مهمترینش 

بحران مالیِ که داشت کمی مرتفع میشد که نشد.

و حالا مشکلات بزرگتری ایجاد شده  که بحران مالی رو هم تشدید کرده.




اما بنظرم باید واقع بین باشیم، اینکه مشکلات مالی بزرگترین مانع ازدواج ماهاست درسته اما این مانع رو بیشتر خانواده ها دارن سر راه جوون ها قرار میدن،
سطح توقعات از یه جوون خیلی بالا رفته از یک طرف هم تورم و گرونی، دیگه انگیزه برای یه جوون باقی نمی مونه برای تشکیل خانواده.
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتری




                ✈        ✈      ✈     ✈   ✈    ✈    

[تصویر:  05_blue.png]
موضوع ازدواجه، اجازه هست آقا؟


الان می فهمم که راست می گفتن ازدواج هرچی زودتر بهتر. آدم وقتی جوون تره، خیلی چیزها رو نمیدونه، ریسک پذیرتره، با انرژی تره، انعطاف پذیرتره و 
مهم تر از همه ..
خیلی چیزها رو هنوز تجربه نکرده، جشم و گوشش بسته است خلاصه. 

ولی ماینا ماینونگ ناخ (Meiner Meinung Nach  4chsmu1


ازدواج کردن مهم نیست، ازدواج موفق کردن مهمه ! 

واقعیت اینه که ازدواج اونقدها هم کار راحت و آسونی نیست. خیلی خیلی خیلی خیلی پیچیده است، 
تبعات سخت و سنگینی هم به دنبال داره، اگه به سر انجام نرسه، 
و احتمال یا آمار شکست اش هم همچین پایین نیست. 

مسائل جنسی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی، بچه دار شدن، مذهب، و هزاران چیز دیگه هست که تاثیرگذار هست. 

پست 1 از 2
بنده به شخصه در این سن (28 سالگی) دارم روز به روز بیشتر اعتقادم رو به ازدواج از دست می دم. به چند دلیل: 

1. مشکلات اقتصادی

1.1 تشکیل خانواده:
 شیربها، نوعید، مادرزن سلام،سرویس طلا، جشن عروسی و سایر مراسم، ماه عسل و ... همه موارد مذکور نیازمند شل نمودن سر کیسه و خرج کردن اسکناس هایی هست که با خون دل به دست آورده اید (خودتان)  یا آورده اند (مثلا پدر آقای داماد). 
و نیز
چند تکه بزرگ از جهیزیه عروس خانم، مثلا لباس شویی، سرویس چوب، یخچال و ... 
هم چنین، 
پول رهن یک واحد آپارتمان (در صورتی که آقای داماد مالک نباشند) 

1.2 گذران زندگی:
توی ایران، مسئولیت اقتصادی با مرد هست که عرفا میشه تامین نیازهای اولیه: خوراک، پوشاک، مسکن (!) همین نیاز های اولیه به طور متوسط ماهی 18 تا 20 میلیون تومن (در تهران، مستاجری، خانواده 2 نفره، اجاره + رهن سال بعد: 10 م، خوراک: 4 تا 5م، پوشاک و درمان: 3)
در واقع برای گردوندن یه خانواده 2 نفری، هر دو نفر باید ماهی 10 میلیون در آمد داشته باشند، یا یه نفر 2 شیفت کار کنه، یا پشتوانه ای درکار باشه دیگه (مثلا شغل دولتی خوب، یا خانواده ثروتمند) دقت شود برای زندگی حـــد ا قـــلــــــی !!

1.3 رفاه: 
زنده بودن یه چیزه، زندگی کردن یه چیز. امروزه می دونیم که یه زندگی شاد ، لزوما صبح تا شب کار کردن نیست. انسان از لحاظ روانی نیاز داره به مسافرت رفتن، احساس پیشرفت، مشاوره/تراپی رفتن، ظاهر خوب داشتن، باشگاه رفتن، بوی خوب دادن، هدیه دادن/گرفتن، با دیگران معاشرت کردن (مثلا مهمونی رفتن/دادن)، آموزش دیدن و غیره. و متاسفانه همه ی اینا نیز ملزوم به خرج کردن اسکناس هست ! 
بعید می دونم کسی باشه که زن و بچه اش 5 سالی یه بار مسافرت نرن، پول کلاس زبان و کنکور، ارتودنسی، دوچرخه بچه اش رو نداشته باشه و هم چنان احساس خوبی به خودش داشته باشه. 
و اگه این هزینه ها رو با بند قبلی جمع کنیم، ماهی چقد میشه؟

1.4 آینده اقتصادی: 
اینکه الان در چه وضعیت اقتصادی هستیم یه چیزه، در آینده در چه وضعی هستیم یه چیز. اینکه بتونیم بعد از 30 سال برای خودمون یه آپارتمان 60 متری بخریم، ماشین در حد عرف و معمول داشته باشیم، بچه دار شیم، امکان "اشتغال، ازدواج، تحصیل و ..." بچه مون رو تامین کنیم، در حال حاضر خیلی دور و بعید به نظر می رسه. توی مملکتی که تورم 50 درصدی تجربه می کنه، همه ی اینا شبیه رویا به نظر می یان. 

2. تغییر فرهنگ: 

30 سال پیش، پدر من با ماشین قرضی، توی حیاط خونه ی باباش یه عروسی  ساده گرفت (توی تهران هاااا) . غذاشو خودشون پختن، مهمونا 3 ردیف روی زمین نشسته بودن و هیچ کس کت شلوار تنش نبود (همه با یه شلوارهایی مثل شلوار خمره ای  Gigglesmile)؛ همه مثل هم . تحصیلات خودش سیکل بود، مادرم دیپلم. از مال دنیا یه پیکان داشت. مادرم رفت پیش همسایه شون آرایشگاه و ماه عسل رفتن خونه ی یکی از بستگان توی اصفهان! هیچی هم از زندگی نمی دونستن، جز اینکه باید زندگی کنن، بچه دار شن، بچه هاشون و بزرگ کنن. همین. 

الان فرق کرده. الان هیییییچ کس حاضر نیست با این شرایط ازدواج کنه (حداقل توی تهران). مسخره به نظر میاد اصلا. الان بااااید حداقل لیسانس داشت. جلسه اول خاستگاری از دین و ایمون سوال نمی کنن، می پرسن خونه داری؟ شغلت چیه؟ ماهی چقد درآمد داری؟ 
الان هزار جور طرز فکر رنگارنگ اومده، یکی فمنیسته، یکی کمونیست، یکی گیاه خوار، یکی پیرو فلان آیین. 
برعکس اون موقع ها، امروز دیگه ازدواج کردن یه امر مقدس و الزامی نیست. الان معتقدن ازدواج نکردن بهتر از ازدواج نا موفقه! 


3. ریسک بالا، نتیجه‌ی تضمین نشده، سود و عایدی نه چندان قابل ملاحضه. 

فرض کنید همه ی موارد بنده 1 برای شما حل شده بود. هم چنان باید (فرضا 100 سکه) 3 میلیارد تومن، دین بی قید و شرط، که همین فردای عقد می تونه به اجرا گذاشته بشه رو گردن بگیرید! حتی یک سومش هم برابر کل پس اندار زندگی من و پدر مادرم! هیچ تضمینی هم در مقابلش به شما نمی دن،جز حق طلاق (یعنی هر وقت خواستید خانم را طلاق دهید!). درباره مهریه من بحث دارم واقعا! 
حتی تامین نیاز جنسی شما هم تضمین نمیشه، یعنی اگه بعد از 20 سال، خانم تصمیم گرفتن که دیگه رابطه جنسی نداشته باشن (در میانسالی میل جنسی خانم ها به دلیل افت استروژن افت قابل ملاحظه ای پیدا می کنه، در حالی که آقایون فقط کمتر از قبله) ، شما نهایتش می تونید نفقه پرداخت نکنید! 
اصلا نیاز جنسی به اون صورت توی هیچ ازدواجی تامین نمیشه. فک کن، خانم ها 7+3 روز به خاطر عادت ماهیانه نمی تونن، میمونه 20 روز در ماه. اگه شاغل باشن، به دلیل خستگی، استرس کار و ... نمی تونن. اگه باردار باشن نمی تونن. اگه بچه داشته باشن، خیلی خیلی خیلی کمتر میشه، چون محدودیت ها خیلی بیشتر می شه! بچه یه قسمت خیلی زیادی از توجه مادر رو میگیره و غیره.
خب ،
کلی گشتیم که یکی مثل خودمون پیدا کنیم، تونستیم دل شو به دست بیاریم، این همه هزینه کردیم، زیر دین 100 سکه مهریه و ریسک زندان رفتیم، با مصیبت خانواده دختر رو راضی به وصلت کردیم، آخرش چی به دست میاریم؟
علی_۲۱۳ / ۱ اردیبهشت / ۴ روز خوب

هدف اول : ۱ هفته
سلام دوستان.
sanctityا / 1 اردیبهشت 1402 / 3 روز خوب
[تصویر:  302.gif]
سلام بر دوستان

^علی^ /۲۶ بهمن ۱۴۰۱ / 68 روز

در مورد ازدواج سر فرصت نظرم رو میزارم الان دیروقت شد فقط بگم که آقا NiMRA بسیار واقع بینانه صحبت کردین، واقعا اقتصاد مهمه هرچه قدر هم که مثبت فکر کنیم
سلام دوستان
من اومدم 4chsmu1

آقای اراده / 1 اردیبهشت /4 روز خوب 

ب امید خدا اومدم ک بچسبم به کانون 
تا به پاکی های بلند مدت برسم 




نظرم راجع به ازدواج 
کسی رو ندیدم ازدواج کرده باشه و پولشو و کارش جور نشه !
ولی هزینه ها کمر شکنه یعنی آقای خونه باید زحمت بکشن مثل بلدوزر کار کنن.
بالاخره ریسک خودشو داره برای همین باید خیلی تحقیق شده کار کرد 
اگر شریک زندگی آدم مطمئنی باشه تقریبا مشکلات و موانع قابل گذرن اما اگر اشتباه انتخاب کنی سوهان روح آدم میشه تا چندین سال 
در کل ازدواج یعنی راه رفتن تو یه جاده پر شیب یه فرمون اشتباه بدی کارت تمومه  Gigglesmile
بحث ازدواج از دیروز خیلی بهم ریخت من و .. 

این موضوع شاید بزرگترین بزرگ ترین بزرگ ترین دغدغه زندگی من بوده، از همون موقع که 18 ساله بودم و رفتم دانشگاه می خواستم ازدواج کنم، 


الان 28 هستم، و انقد هم نزدیک نیستم بهش که هیچ، طرز فکرمم داره کم کم تغییر می کنه 

اون دلایلی که نوشتم رو همون لحظه ننوشتم، چندین ساله این داره توی مغزم می چرخه
و نتیجه اش می شه نا امیدی .. 

و خوشحالم از اینکه دارم میرم از ایران، میبینم اینجوری حداقل نزدیک ترم بهش ، اینجوری بعد 3 سال می تونم یه کاری بکنم، اینجا بمونم چی 

و یکی از چیزهایی که پدرمادرم رو به خاطرش نمی بخشم، و حتی متنفرم ازشون واسه همین موضوع
که کمکی به ازدواجم نکردن
در صورتی که حق خودم می دونستم، 
این انتظار و ازشون داشتم اندازه پدر مادر خودشون برام بکنن ،


و خوب همه اینا میشه چرخه باطل برای افسردگی .. 
و وسوسه، محرک، تریگر برای فرار از قید و بند .. 
 از دیروز صدای دوست حاک بر سرم میاد توی ذهنم که:
" خوب آره، ازدواج خوبه، همه میخوان ازدواج کنن، ولی وقتی نممممیییییششششههه ! 
می خوای چیکار کنی؟
می خوای اعتقادتو داشته باشی ، داشته باش، ولی دهنت سرویس می شه، 
هیچ کس هم نمیگه آدم خوبی هستی، 
همه آخرش می گن بی عرضه بودی! "
کاملا با اقا [b]Nimra مواقفم.[/b]
به نظرم ایران دیگه بدرد زندگی نمیخوره،البته چنددهه ست که نمیخوره و الان مردم با تکنولژی و این چیزا به علاوه یه سری چیزای دیگه با مغز استخون میفهمن اینجابرده داریه.
البته نمیگم فلان کشور اروپایی مثل المان مردم همه شاهن نه،اونجاهم باید برای یه سری برده باشی یا برده خودت باشی،مسئله اصلی این نیست بلکه اینه که با چیزایی که داری چشماتو ببندی و بعد یکی دو نفس عمیق حس کنی اکسیژن داره میره تو مغزت و چشماتو با یه لبخند بازکنی.
لبخندی که هیچ کس مجبورت نکنه،یعنی با چیزایی که داری هم نه با نصف این چیزا بتونی خوشحال باشی.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان