1399 آبان 18، 23:37
ویرایش شده
قرار بود صبح ساعت هفت بیدار شم و برم بانک بعدش هم برم کتابخونه دانشگاه درس بخونم ولی میدونید چی شد؟
وقتی آلارم گوشی زنگ خورد خیلی ناخودآگاه خاموش کردم
والده خانم چند دقیقه بعد اومدن گفتن بیدار شو که بری بانک و دانشگاه گفتمش شهر به خاطر کرونا تعطیل شد
آخه چرا باید دروغ بگم؟
البته اینم بگم تمام این اتفاقات تو حالت بین خواب و بیداری بود
یکی از بزرگترین مشکلاتم همین حالته چون تصمیمات عجیب و غریبی میگیرم و حرفای عجیبی میزنم
و جالبه مغزم همه چیز رو توجیه میکنه؛ مثلاً میگه تو فردا و پس فردا رو هم داری میتونی این کار رو انجام بدی پس فعلاً بخواب و استراحت کن!
خودم میدونم این کار اشتباهه ولی تو اون حالت خیلی کنترل ندارم
ساعت 9 دوباره بیدار شدم و دوباره خوابیدم
ساعت 10 و نيم هم بیدار شدم و همش میخواستم پاشم ولی نمیشد، انگار با زنجیر بسته شده بودم و دوباره خوابم برد
ساعت 12 و نيم که بیدار شدم زود گوشیمو دستم گرفتم و شروع کردم گشت زنی تو صفحات اینستا و بعدش اومدم کانون(اگه گوشی رو نمیگرفتم باز میخوابیدم )
خدا به من رحم کنه با این بلا
بعد از ناهار شروع کردم تکلیف زبان دانشگاه رو انجام دادم، بعدش یه کلیپ 10 دقیقه ای سخنرانی تد به زبان انگلیسی گوش دادم(باید بیشتر تمرین کنم تا به این قدرت برسم که با یک بار دیدن کلیپ کامل بفهمم چی میگه)
عصر همش کانون بودم و ساعت 8 دوره بود
بعدش با خونواده نشستم سریال خانه امن دیدم(اولین باره میبینم و خوب بود)
امروز با اون اتفاق خواب و بیداری واقعاً روزم بد بود
پنجشنبه امتحان میانترم دارم و من هنوز یه کلمه اش رو نخوندم، ولی بازیچه مغزم شدم
مهدوی/20مهر/29 روز خوب
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال