1400 ارديبهشت 5، 12:01
ویرایش شده
متاسفانه قدری پیش شکستی داشتم
الان شرح ماجرا را برایتان بازگو می کنم . در زمانی که در استراحت بودم احساسی از درون به من هشداری میداد ، گویا حیوان درون (یا همان جناب آقای دیگری ) در حال چیدن نقشه ای هولناک بود ، و روح بی نوا هم از ماجرا بی خبر
البته روح چند باری هشدار ها را شنیده بود ولی اعتنایی به آنها نمیکرد ، باری در مدتی چند جناب آقای دیگری سپاهیان خود را برای جنگ چید و جنگ بین روح بی نوا و حیوان درون آغاز گشت ، روح آمادگی چندانی نداشت اما او هم سربازان را فرا خواند و آنها را بدون دقت چید ، قدری توانست مقاومت کند اما در مدتی کوتاه ترسید و از سپاه و سپاهیان خود غافل شد و همان یک لحظه غفلت موجب مدت ها پشیمانیست. جناب آقای دیگری یا همان حیوان درون توانست روح را شکست دهد و او را با افکار و رفتار خود هماهنگ کند.
روح بی نوا نیز وقتی به خود آمد که سپاهی برایش باقی نمانده بود و حتی گارد سلطنتی هم به علت ضعف در چینش سربازان و بودن حفره و نقطه ضعفی به نام ترس تقریبا از بین رفته بود .
چه شیک گفتم شکست خوردم
!Let's Not LOsE Without fIGHting