امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ صد سال عمر كرد، كه چهل سال آن را بر مردم حكومت و رهبری نمود.
او كنیزی داشت كه وقتی شب فرا می‎رسید همه درها را قفل می‎كرد، و كلیدهای آنها را نزد داوود ـ علیه السلام ـ می‎آورد.
شبی مردی را در خانه دید، پرسید: چه كسی تو را وارد خانه كرد؟
او گفت: «من كسی هستم كه بدون اجازه شاهان بر آنها وارد می‎گردم.»
داوود ـ علیه السلام ـ این سخن را شنید و گفت:
آیا تو عزرائیل هستی؟ چرا قبلاً پیام نفرستادی تا من برای مرگ آماده گردم؟
عزرائیل گفت: من قبلاً پیامهای بسیار برای تو فرستادم.
داوود ـ علیه السلام ـ گفت: آن پیامها را چه كسی برای من آورد؟
عزرائیل گفت: «پدرت، برادرت، همسایه‎ات و آشنایانت كجا رفتند؟»
داوود ـ علیه السلام ـ گفت: همه مردند.
عزرائیل گفت: «آنها پیام رسانهای من به سوی تو بودند كه تو نیز می‎میری همان گونه كه آنها مردند.»
سپس عزرائیل جان داوود ـ علیه السلام ـ را قبض كرد.
او نوزده پسر داشت.
در میان آنها، یكی از پسرانش، حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ حكومت و مقام علم و نبوّت داوود ـ علیه السلام ـ را به ارث برد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كامل ابن اثیر، ج 1، ص 76ـ78.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


التماس دعا
یا زهرا53
[تصویر:  kh.gif]
سلام



رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :


اِحضَروا مَوتاكُم ولَقِّنوهُم «لا إلهَ إلاَّ اللّه‏ُ»وبَشِّروهُم بالجَنّةِ ، فإنّ الحَليمَ مِن الرِّجالِ والنِّساءِ يَتَحَيّرُ عندَ ذلكَ المَصرَعِ ، وإنّ الشّيطانَ أقرَبُ ما يكونُ مِن ابنِ آدمَ عندَ ذلكَ المَصرَعِ . والّذي نَفسي بيَدِهِ ! لَمُعايَنهُ مَلَكِ المَوتِ أشَدُّ مِن ألفِ ضَربَةٍ بالسَّيفِ . والّذي نَفسي بيَدِهِ ! لا تَخرُجُ نَفسُ عَبدٍ مِن الدّنيا حتّى يَتَألَّمَ كُلُّ عِرقٍ مِنهُ على حِيالهِ .




پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :


در بالين مردگان خود حاضر شويد و به آنان «لا اله الا اللّه‏» تلقين كنيد و نويد بهشتشان دهيد ؛ زيرا حتّى مردان و زنان بردبار هم در اين صحنه گيج و سرگشته مى‏شوند و شيطان بيش از هر زمان ديگرى در هنگام مرگ به آدمى نزديك مى‏گردد . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، مشاهده فرشته مرگ (عزرائيل) سخت‏تر از هزار ضربه شمشير است . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، جان هيچ بنده‏اى از دنيا (بيرون) نرود مگر اين كه يكايك رگ‏هاى او درد كشند .

كنزالعمّال : 42158 منتخب ميزان الحكمة : 520

http://www.hadithcity.com/Hadith.aspx?id=506
یا رحیم
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


فرار از مرگ‌، عين‌ برخوردو رسيدن‌ به‌ آنست‌

عجيب‌است‌ كه‌ انسان‌ با فرار از مرگ‌ چگونه‌ خود را به‌ مرگ‌ نزديك‌ مي‌كند. از خيابان‌ تند مي‌دود به‌ ماشين‌ نخورد، همان‌ سرعت‌ موجب‌ تصادف‌ و مرگ‌ او مي‌گردد. در ظاهر فرار از مرگ‌ است‌ و در واقع‌ استقبال‌ از مرگ‌. چه‌ بسا به‌ طبيب‌ مراجعه‌ مي‌كند كه‌ مرضش‌ معالجه‌ شود، با اندك‌ اشتباه‌ طبيب‌ مي‌ميرد. به‌ بيمارستان‌ مي‌رود تا



ص
56


باعمل‌ جرّاحي‌ قدري‌ در دنيا بيشتر زيست‌ كند چه‌ بسا در زير كارد جرّاح‌ جان‌ مي‌سپرد. مثال‌ براي‌ اين‌ موضوع‌ بسيار است‌ بلكه‌ مي‌توان‌ گفت‌ تمام‌ ساعات‌ و لحظاتي‌ كه‌ بر انسان‌ مي‌گذرد، در آن‌ ساعات‌ و لحظات‌ مي‌كوشد تا خود را از چنگ‌ مرگ‌ نجات‌ دهد و موجوديّت‌ خود را حفظ‌ كند و آنچه‌ براي‌ ادامۀ حيات‌ او مفيد است‌ بجا آورد و آنچه‌ موجب‌ قطع‌ و زوال‌ حيات‌ اوست‌ از خود دور كند.

اين‌غريزۀ‌ تمام‌ افراد بشر است‌ وليكن‌ با وجود اين‌ غريزه‌ كه‌ صد در صد تلاش‌ خود را مصروف‌ به‌ بقاء خود مي‌كند حتّي‌ در خواب‌ هم‌ داراي‌ اين‌ حسّ خويشتن‌داري‌ است‌، امّا در متن‌ واقع‌ هر لحظه‌ خود را به‌ مرگ‌ نزديكتر نموده‌ و با همين‌ فعّاليّت‌ها كه‌ منطبق‌ بر زمانِ گذران‌ است‌ و طيّ اين‌ زمان‌ از اراده‌ و اختيار او بيرون‌ است‌، خواهي‌ نخواهي‌ با دست‌ خود، خود را به‌ جلو مي‌برد و لحظه‌ به‌ لحظه‌ اجل‌ و مرگ‌ خود را استقبال‌ نموده‌ دائماً به‌ او نزديك‌ مي‌گردد.

اينست‌كه‌ مولا مي‌فرمايد: وَ الْهَرَبُ مِنْهُمُوَافاتُهُ. «فراراز او عين‌ وصول‌ و دريافت‌ اوست‌.»

بازگشت به فهرست
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
اگه مرگ همون شتريه که
همه ميگن در هر خونه اى يه روزى مى خوابه
پس چرا ما به استقبال شتر نرويم?

و درود خدا بر او فرمود: هنگامي كه تو زندگي را پشت سر مي گذاري و مرگ به تو روي مي آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود.
عاقبت این عشق هلاکم کند

درگذر کوی تو خاکم کند......

[تصویر:  07165097414216144584.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
داستان‌ حضرت‌ سليمان‌ بامرد وحشت‌زده‌ و ملك‌ الموت‌

گويندبامدادِ روزي‌ مردي‌ وحشت‌زده‌ خدمت‌ حضرت‌ سليمان‌ علي‌ نبيّنا وآله‌ و عليه‌ الصّلاة‌ و السّلام‌ رسيد. حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: اي‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدي‌ ؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست‌ ؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روي‌ كينه‌ و غضب‌ نظري‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ مي‌بيني‌ دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌.



ص
57


حضرت‌سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌ ؟ عرض‌ كرد: يا نبيّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائي‌ يابم‌!

حضرت‌سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد.

روزديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ براي‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: اي‌ عزرائيل‌ براي‌ چه‌ سببي‌ در بندۀ مؤمن‌ از روي‌ كينه‌ و غضب‌ نظر كردي‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراري‌ شد ؟

عزرائيل‌عرض‌ كرد: من‌ از روي‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدي‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئي‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باري‌ با خود مي‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمي‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟

ليكن‌با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود مي‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگري‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در



ص
58


آنجايافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.[sup][32][/sup]

أَيُّهَاالنَّاسُ! كُلُّ امْرِيً لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي‌ فِرَارِه. درعين‌ فرار از مرگ‌ آنرا استقبال‌ نموده‌ در آغوش‌ مي‌گيرد، و فرار عين‌ استقبال‌ است‌ و هيچكس‌ قادر بر فرار نيست‌ چون‌ هر فراري‌ بهر كيفيّتي‌ و بهر صورتي‌ خود فرورفتن‌ در كام‌ مرگ‌ است‌.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
معيار قرآن‌ براي‌ شناسائي‌مؤمن‌، اشتياق‌ به‌ مرگ‌ است‌

بنابراين‌ واقعيّت‌، مرگ‌ براي‌ مرد عارف‌ ومؤمن‌ بيدار ايجاد اضطراب‌ و دهشت‌ و وحشت‌ نمي‌كند؛ بلي‌براي‌ افرادي‌ كه‌ از تجرّد نفس‌ بواسطۀ انغمار در عالم‌ مادّه‌ و شهوات‌ دور شده‌ و خداي‌ خود را نشناخته‌اند به‌ علّت‌ عدم‌ انس‌ و آشنائي‌ با عوالم‌ قرب‌ ايجاد وحشت‌ مي‌كند و جهالت‌ آنها پيوسته‌ آنها را هراسان‌ و مضطرب‌ مي‌دارد.

ولي‌مرد مؤمن‌ كه‌ از راه‌ حقّ قدمي‌ فراتر ننهاده‌ و كردار و صفاتش‌ را بر حقّ و امر حقّ تطبيق‌ نموده‌ و در اين‌ دنيا پشت‌ به‌ عالم‌ غرور نموده‌ و از آن‌ تجافي‌ كرده‌ و ميل‌ و رغبت‌ خود را به‌ دار خلود و ابديّت‌ نموده‌ است‌ و عاشق‌ لقاي‌ خدا بوده‌ است‌، اين‌ عاشق‌ مرگ‌ است‌، عاشق‌تجرّد است‌؛ چون‌ محبّ خداست‌، مؤمن‌به‌ فردانيّت‌ اوست‌. هر روز آرزو مي‌كند كه‌لباس‌ بدن‌ را خلع‌ و به‌ نور تجرّد مخلّع‌ گردد، بلكه‌پيوسته‌ مي‌كوشد تا هر روز يك‌ درجه‌ از غرور و مجاز او كم‌ گردد و يك‌ درجه‌ به‌ ادراك‌ معني‌ و حقيقت‌ نزديكتر شود، تاسرحديّ كه‌ تمام‌ امور دنيوي‌ و فاني‌ در نزد او به‌ سراب‌ بطلان‌ و نيستي‌ مدفون‌ شده‌ و تجلّي‌ عالم‌ انوار و حقيقت‌ بر او متحقّق‌ گردد.

 

بازگشتبه فهرست
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53


ص 68

مؤمن‌ مشتاق‌ مرگ‌ است‌ وكافر گريزان‌ از آن‌

خداوندعزّ و جلّ خطاب‌ به‌ يهود مي‌كند:

قُلْإِن‌ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الاخِرَةُ عِندَ اللَهِ خَالِصَةً مِّن‌ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن‌ كُنتُمْ صَـٰدِقِينَ * وَ لَن‌ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَهُ عَلِيمُ بِالظَّـٰلِمِينَ.[sup][49][/sup]

«اي‌
پيغمبر!
 به‌ قوم‌ يهود (كه‌ مدّعي‌هستند افراد مقرّب‌ در نزد خدا بوده‌ و آخرت‌ و بهشت‌ منحصراً در تملّك‌ ايشان‌ است‌) بگو: اگر سراي‌ جاوداني‌ و بهشت‌در نزد خداوند فقط‌ براي‌ شماست‌ و براي‌ ديگران‌ از آن‌ بهره‌اي‌ نيست‌، پس‌اگر در اين‌ دعوي‌ راست‌ مي‌گوئيد تمنّي‌ و درخواست‌ مرگ‌ را بنمائيد؛ وابداً آنها چنين‌ تمنّائي‌ نخواهند نمود، بواسطۀآن‌ اعمال‌ و كردار ستمگرانه‌اي‌ كه‌ به‌ جا آورده‌ و زودتر از خود به‌ جلو فرستاده‌اند. و البتّه‌ خدا به‌ستمگران‌ داناست‌.»

يعني‌آنكه‌ عمل‌ صالح‌ انجام‌ داده‌ و به‌ حقوق‌ دگران‌ تجاوز ننموده‌ و از مقام‌ عبوديّت‌ و بندگي‌ خدا منحرف‌ نشده‌، طبعاًبا خدا ربط‌ و آشنائي‌ پيدا نموده‌ است‌ و اين‌ انس‌ و ربط‌ موجب‌ گرايش‌ و محبّت‌ لقاء و ديدار اوست‌؛ و چون‌ مرگ‌ عبور براي‌لقاء و ديدار است‌ پس‌ بايد عاشق‌ مرگ‌ باشد، چون‌عاشقِ محبوب‌، عاشقِ راهي‌ است‌ كه‌ اورا به‌ معشوق‌ رهبري‌ كند. ونيز مي‌فرمايد:

قُلْيَـٰأَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن‌ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَآءُ لِلَّهِ مِن‌ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن‌ كُنتُمْ صَـٰدِقِينَ * وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُو أَبَدَا
بِمَا




ص 69

قَدَّمَتْأَيْدِيهِمْ وَ اللَهُ عَلِيمُ بِالظَّـٰلِمِينَ.[sup][50][/sup]
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
 

قُلْيَـٰأَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن‌ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَآءُ لِلَّهِ مِن‌ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن‌ كُنتُمْ صَـٰدِقِينَ * وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُو أَبَدَا
بِمَا




ص 69

قَدَّمَتْأَيْدِيهِمْ وَ اللَهُ عَلِيمُ بِالظَّـٰلِمِينَ.[sup][50][/sup]

«اي‌پيغمبر بگو: اي‌ مردماني‌ كه‌ يهودي‌شده‌ايد! اگر چنين‌ مي‌پنداريد كه‌شما فقط‌ اولياي‌ خدا هستيد نه‌ سائر افراد مردم‌، پس‌تمنّي‌ و آرزوي‌ مرگ‌ كنيد اگر راست‌ مي‌گوئيد! وابداً چنين‌ تمنّائي‌ نخواهند نمود بعلّت‌ گناهان‌ و تجاوزاتي‌ كه‌ نموده‌اند و به‌ خود و ديگران‌ ستم‌ نموده‌اند؛ وخداوند به‌ ظالمين‌ داناست‌.»

آن‌كسيكه‌ به‌ عالم‌ غرور دل‌ مي‌بندد و عالم‌ هستي‌ را فقط‌ از دريچۀ چشم‌ شهوت‌ و غضب‌ و استثمار و تعيّن‌ و حكومتهاي‌ ناروا ملاحظه‌ ميكند، يعني‌در عين‌ جهل‌ فرو رفته‌ و با عالم‌ واقع‌ در همان‌ متن‌ واقعيّت‌ فاصله‌ گرفته‌، ازخدا دور شده‌ و سرتسليم‌ در مقام‌ عبوديّت‌ او فرود نياورده‌، ابداًعاشق‌ خدا نيست‌؛ دعواي‌ كاذب‌ دارد. او ازاولياي‌ خدا نيست‌، چون‌ وليّ، عاشق‌مولاي‌ خود است‌. او محبّ نيست‌، چون‌محبّ مشتاق‌ زيارت‌ و لقاي‌ محبوب‌ است‌. يهودكه‌ مدّعي‌ هستند فرزندان‌ برجستۀ آدمند و آنها در قيامت‌ به‌ آتش‌ نمي‌سوزند مگر ايّام‌ مختصري‌ و همان‌ چهل‌ روزي‌ كه‌ تمرّد حضرت‌ هارون‌ وصيّ موسي‌ را نموده‌ و گوساله‌ پرست‌ شدند، در اين‌ دعوي‌ دروغ‌ مي‌گويند؛ چون‌آثار محبّت‌ در پيكرۀ وجود و در شراشر عمل‌ ظاهر مي‌شود و كردار، معرّف‌صفات‌ و ذات‌ و طرز تفكّر است‌.

آنهاعاشق‌ دنيا هستند، مشتاق‌ جمع‌آوري‌ مال‌ وثروت‌اند؛ و



ص 70

لذاعاشق‌ هر راهي‌ هستند كه‌ آنها را به‌ معشوقشان‌ برساند گرچه‌ قتل‌ نفوس‌ و نهب‌ اموال‌ محترمه‌ باشد. آنها عاشق‌ حيات‌ و زندگي‌عالم‌ غرورند نه‌ ابديّت‌ و سرمديّت‌.

يافتم‌من‌ مرگ‌ خود، خود زندگي‌است                        ‌ زندگيّم‌ سربسر پايندگي‌ است‌

اقْتُلوني‌اقْتُلوني‌ يا ثِقاتْ                             إنَّ في‌ قَتْلي‌ حَيَوةً في‌ حَيَوةْ [sup][51][/sup]
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
و درود خدا بر او فرمود: انسان با نفسي كه مي كشد، قدمي به سوي مرگ مي رود.
عاقبت این عشق هلاکم کند

درگذر کوی تو خاکم کند......

[تصویر:  07165097414216144584.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
سلام

با اجازه خانم مبارز،مطالبی راجب پل صراط و جهنم!! میزارم.

جهنم از چه خلق شده؟

از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند خداوند جهنم را از چه آفریده و چگونه و چند است؟فرمود:خداوند جهنم را از خشم خود خلق کرد و اندر زمین هفتم است و هر طبقه در زیر هم قرار دارد و هر دوزخی تا دوزخ دیگر پانصد هزار سال راه است و هر یک از دیگری هفتاد بار سوزان تر است و آخرین آنها درکه ی اسفل است که محل منافقین است که:«إنّ المنافقین فی الدّرک الأسفل من النّار».


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
سلام

پل صراط

در روایت است از امام باقر علیه السلام که می فرماید:پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«روح الامین به من خبر داد که آن خدایی که جز او خدایی نیست هنگامی که خلایق را در رستاخیز نگاه دارد و نخستین و واپسین ایشان را گرد هم آورد در آن هنگام است که جهنم را با هزار مهار بیاورند و هر مهاری صد هزار فرشته ی خشن گرفته است،و ناله ای زند که اگر خدای متعال عذاب آن را تا پایان حساب عقب نینداخته بود همه را از میان می برد.آن گاه از جهنم زبانه ای کشیده شود که همه ی خلایق را خواه نیکوکار یا بدکار در بر گیرد.در آن هنگام بنده ای نیست و نه فرشته ای و پیامبری مگر آنکه فریاد زند:پروردگارا!مرا،مرا[نجات بده] و تنها تویی که می گویی:پروردگارا!امتم را،امتم را.

سپس بر روی آن پلی بنهند که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است،و بر آن پل سه بازداشتگاه قرار دارد.بر روی بازداشتگاه نخست امانتداری و رحمت قرار دارد،و روی دومی نماز،و روی سومی حسابی که خود پروردگار جهانیان که معبودی جز او نیست حساب کشد.پس به مردم دستور دهند از آن پل بگذرند.نخستین بار،رحمت و امانتداری،آنان را باز دارد،اگر از آن جا نجات یافتند نماز ایشان را نگه دارد و اگر از آن هم جان به سلامت بردند انجام کار آنها با پروردگار جهانیان است و این است مفهوم این آیه شریفه {ان ربک لبالمرصاد}.

مردم که از آن پل می گذرند گاهی پایشان می لغزد و آویزان می شوند و گاهی در جای خویش استوار می مانند و فرشتگان پیرامون آنها فریاد می زنند:ای خدای کریم و ای خدای بردبار!چشم بپوش و به فضل خویش بدان ها نگر و امانشان ده،و این در حالی است که مردمان چونان پروانه در آتش می ریزند.و چون کسی به رحمت خدا از آن نجات یابد بدان نگرد و گوید:ستایش خدایی را پس از نومیدی به فضل و رحمت خود از تو نجاتم بخشید،همانا خدای ما بخشنده سپاس پذیر است».


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
سلام

حضرت امام خمینی رحمة الله در مورد گریه های اهل بیت علیهم السلام برای مواقف قیامت و صراط می فرماید:

شما خیال می کنید گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجاد علیه السلام برای تعلیم بوده و می خواسته اند به دیگران بیاموزند؟آنان با تمام معنویات و مقام شامخی که داشتند از خوف خدا می گریستند و می دانستند راهی که در پیش دارند پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک است.مشکلات،سختی ها،ناهمواری های عبور از صراط،که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت می باشد و از میان جهنم می گذرد،خبر داشتند از عوالم قبر،برزخ،قیامت،و عقبات هولناک آن،آگاه بودند از این روی هیچ گاه آرام نداشته همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه می بردند.

شما برای این عقبات هولناک توانفرسا چه فکری کرده و چه راه نجاتی یافته اید؟چه وقت می خواهید در مقام اصلاح و تهذیب خود برآیید؟شما که اکنون جوانید،نیروی جوانی دارید،بر قوای خود مسلط می باشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است،اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید،هنگام پیری که ضعف،سستی،رخوت و سردی بر جسم و جان شما چیره شد و نیروی اراده،تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاه تر ساخت،چگونه می توانید خود را بسازید و مهذّب کنید؟هر نفسی که می کشید،هر قدمی که برمی دارید،و هر لحظه ای که از عمر شما می گذرد،اصلاح مشکل تر گردیده ممکن است ظلمت و تباهی بیشتر شود.هر چه سن بالا رود،این امور منافی با سعادت انسان زیادتر شده،قدرت کمتر می گردد پس،به پیری که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوی شوید نمی توانید توبه کنید زیرا توبه با لفظ اتوب إلی الله تحقق نمی یابد بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است.پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای کسانی که پنجاه سال یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده،ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند،حاصل نمی شود.


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
سلام

وصفی دیگر از جهنم

مرحوم دیلمی (از علمای قرن پنجم هجری) در کتاب «ارشاد القلوب» خود چنین نقل می کند:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند جبرئیل با حالتی افسرده و محزون بر پیامبر نازل شد،پیابر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: ای برادرم جبرئیل چرا تو را محزون و افسرده خاطر می بینم؟
گفت:چگونه افسرده نباشم در حالی که نفخهای [دَمهای] جهنم امروز تمام شده.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:نَفْخهای جهنم چیست؟
گفت:خداوند امر کرد هزار سال آتش جهنم را دمیدند تا اینکه سرخ شد.سپس هزار سال دمیدند تا اینکه سفید شد و هزار سال دمیدند تا اینکه سیاه شد و اکنون سیاه و تاریک است و تاریکی بالای تاریکی است.
ای محمد! اگر یک حلقه از آن سلسله های آتشین که طولش هفتاد ذراع [حدود 35 متر] است بر کوه های دنیا نهند همه ی کوهها از شدت گرمای آن ذوب می شوند و اگر یک قطره از زقوم و ضریع در تمام آبهای اهل دنیا بیندازند همه ی اهل دنیا از بدبویی و فساد و گندیدگی او هلاک خواهند شد.
حضرت امام خمینی رحمة الله در کتاب «چهل حدیث» خود بعد از نقل این روایت می فرمایند:
«ای عزیز! امثال این حدیث شریف بسیار است،و وجود جهنم و عذاب الیم آن از ضروریات جمیع ادیان و واضحات برهان است،و اصحاب مکاشفه و ارباب قلوب در همین عالم،نمونه آن را دیده اند.
درست تصور و تدبر کن در مضمون این حدیث کمر شکن،آیا اگر احتمال صحت هم بدهی،نباید مثل دیوانه ها سر به بیابان بگذاری؟چه شده که ما این قدر در خواب غفلت و جهالتیم؟ آیا ملکی مثل رسول الله و جبرئیل بر ما نازل شده و ما را از عذاب خدا،ایمن کرده؟ با این که رسول خدا و اولیاء او تا آخر عمر هم از خوف خدا،قرار نداشتند و خواب و خوراک نداشتند.علی بن الحسین علیهما السلام،امام معصوم،گریه ها و زاریهایش و مناجات و عجز و ناله هایش دل را پاره پاره می کند.ما را چه شده که هیچ حیا نکرده در محضر ربوبیت این قدر هتک حرمات و نوامیس الهی را می کتیم؟ ای وای بر ما و بر غفلت ما،وای بر ما و بر شدت سکرات موت ما، ای وای بر حال ما در برزخ و سختیهای آن،و در قیامت و ظلمت های آن،ای وای بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن».


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
داستان‌ حكيم‌ هيدجي‌ ومرگ‌ اختياري‌ مرد عامي‌

مي‌گويندمرحوم‌ هيدجي‌ منكر مرگ‌ اختياري‌ بوده‌ است‌ و خلع‌ و لبس‌ اختياري‌ را محال‌ ميدانسته‌، و اين‌ درجه‌ و كمال‌ را براي‌ مردم‌ ممتنع‌ مي‌پنداشته‌ است‌، و در بحث‌ با شاگردان‌ خود جدّاً انكار مي‌نموده‌ و ردّ مي‌كرده‌ است‌.

يك‌شب‌ در حجرۀ خود بعد از بجا آوردن‌ فريضۀ عشاء رو به‌ قبله‌ مشغول‌ تعقيب‌ بوده‌ است‌ كه‌ ناگهان‌ پيرمردي‌ دهاتي‌ وارد شده‌، سلام‌ كرد و عصايش‌ را در گوشه‌اي‌ نهاد و گفت‌: جناب‌ آخوند! تو چكار داري‌ به‌ اين‌ كارها ؟ هيدجي‌ گفت‌: چه‌ كارها ؟ پيرمرد گفت‌: مرگ‌ اختياري‌ و انكار آن‌؛ اين‌ حرفها به‌ شما چه‌ مربوط‌ است‌ ؟

هيدجي‌گفت‌: اين‌ وظيفۀ ماست‌، بحث‌ و نقد و تحليل‌ كار ماست‌. درس‌ مي‌دهيم‌، مطالعات‌ داريم‌، روي‌ اين‌ كارها زحمت‌ كشيده‌ايم‌؛ سر خود نمي‌گوئيم‌!

پيرمردگفت‌: مرگ‌ اختياري‌ را قبول‌ نداري‌ ؟! هيدجي‌ گفت‌: نه‌.

پيرمرددر مقابل‌ ديدگان‌ او پاي‌ خود را به‌ قبله‌ كشيده‌ و به‌ پشت‌ خوابيد و گفت‌: إِنَّالِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ'جِعُونَ واز دنيا رحلت‌ كرد، و گوئي‌ هزار سال‌ است‌ كه‌ مرده‌ است‌.

حكيم‌هيدجي‌ مضطرب‌ شد. خدايا اين‌ بلا بود كه‌ امشب‌ بر ما وارد شد؟ حكومت‌ ما را چه‌ ميكند ؟ مي‌گويند مردي‌ را در حجره‌



ص
106


برديد،غريب‌ بود و او را كشتيد و سمّ داديد يا خفه‌ كرديد.

بيخودانه‌دويدم‌ و طلاّب‌ را خبر كردم‌، آنها به‌ حجره‌ آمدند و همه‌ متحيّر و از اين‌ حادثه‌ نگران‌ شدند. بالاخره‌ بنا شد خادم‌ مدرسه‌ تابوتي‌ بياورد و شبانه‌ او را به‌ فضاي‌ شبستان‌ مدرسه‌ ببرند تا فردا براي‌ تجهيزات‌ او و استشهادات‌ آماده‌ شويم‌، كه‌ ناگاه‌ پيرمرد از جا برخاست‌ و نشست‌ و گفت‌: بِسْمِاللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ، وسپس‌ رو به‌ هيدجي‌ كرده‌ و لبخندي‌ زد و گفت‌: حالا باور كردي‌ ؟ هيدجي‌ گفت‌: آري‌ باور كردم‌، به‌ خدا باور كردم‌؛ امّا تو امشب‌ پدر مرا درآوردي‌، جان‌ مرا گرفتي‌!

پيرمردگفت‌: آقاجان‌! تنها به‌ درس‌ خواندن‌ نيست‌؛ عبادت‌ نيمه‌ شب‌ هم‌ لازم‌ دارد، تعبّد هم‌ مي‌خواهد، چه‌ مي‌خواهد، چه‌ مي‌خواهد... فقط‌ تنها بخوانيد و بنويسيد و بگوئيد و بس‌، مطلب‌ به‌ اين‌ تمام‌ مي‌شود ؟!

ازهمان‌ شب‌ حكيم‌ هيدجي‌ رويّۀ خود را تغيير مي‌دهد، نيمي‌ از ساعات‌ خود را براي‌ مطالعه‌ كردن‌ و نوشتن‌ و تدريس‌ كردن‌ قرار مي‌دهد و نيمي‌ را براي‌ تفكّر و ذكر و عبادت‌ خداي‌ جلّ و عزّ. شبها از بستر خواب‌ پهلو تهي‌ مي‌كند و خلاصۀ امر به‌ جائي‌ ميرسد كه‌ بايد برسد. دلش‌ به‌ نور خدا منوّر و سِرّش‌ از غير او منزّه‌، و در هر حال‌ انس‌ و الفت‌ با خداي‌ خود داشته‌ است‌. و از ديوان‌ شعر فارسي‌ و تركي‌ او مي‌توان‌ حالات‌ او را دريافت‌. حاشيه‌اي‌ بر شرح‌ منظومۀ سبزواري‌ دارد كه‌ بسيار مفيد است‌.



ص
107


درآخر ديوانش‌ وصيّت‌نامۀ او را طبع‌ نموده‌اند. بسيار شيرين‌ و جالب‌ است‌. پس‌ از حمد خدا و شهادت‌ و تقسيم‌ اثاثيّه‌ و كتابهاي‌ خود مي‌گويد: «از رفقا تقاضا دارم‌ وقتي‌ مُردم‌ عمامۀ مرا روي‌ عماري‌ نگذارند، هاي‌ و هوي‌ لازم‌ نيست‌، و براي‌ مجلس‌ ختم‌ من‌ موي‌ دماغ‌ كسي‌ نشوند زيرا كه‌ عمر من‌ ختم‌ شده‌ است‌ و عمل‌ من‌ خاتمه‌ يافته‌ است‌. دوستان‌ من‌ خوش‌ باشند زيرا من‌ از زندان‌ طبيعت‌ خلاص‌ و به‌ سوي‌ مطلوب‌ خود ميروم‌ و عمر جاودان‌ مي‌يابم‌. و اگر دوستان‌ از مفارقت‌ ناراحتند إن‌ شاء الله‌ خواهند آمد و همديگر را در آنجا زيارت‌ مي‌كنيم‌. دوست‌ داشتم‌ پولي‌ داشتم‌ و به‌ رفقا مي‌دادم‌ كه‌ در شب‌ رحلت‌ من‌ مجلس‌ سوري‌ تهيّه‌ كرده‌ و سروري‌ فراهم‌ آورند، زيرا كه‌ آن‌ شب‌، شب‌ وصال‌ من‌ است‌.

مرحوم‌رفيق‌ شفيق‌ آقاي‌ سيّد مهدي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ به‌ من‌ وعدۀ ميهماني‌ و ضيافت‌ داده‌ إن‌ شاء الله‌ به‌ وعدۀ خود وفا خواهد نمود.»

تمام‌طلاّب‌ مدرسۀ منيريّه‌ ميگفته‌اند كه‌: مرحوم‌ هيدجي‌ هنگام‌ شب‌ همۀ طلاّب‌ را جمع‌ كرد و نصيحت‌ و اندرز مي‌داد و به‌ اخلاق‌ دعوت‌ مي‌نمود، و بسيار شوخي‌ و خنده‌ مي‌نمود، و ما در تعجّب‌ بوديم‌ كه‌ اين‌ مرد كه‌ شبها پيوسته‌ در عبادت‌ بود چرا امشب‌ اين‌ قدر مزاح‌ مي‌كند و به‌ عبارات‌ نصيحت‌ ما را مشغول‌ ميدارد؛ و ابداً از حقيقت‌ امر خبر نداشتيم‌.

هيدجي‌نماز صبح‌ خود را در اوّل‌ فجر صادق‌ خواند و سپس‌ در



ص
108


حجرۀخود آرميد. پس‌ از ساعتي‌ حجره‌ را باز كردند ديدند رو به‌ قبله‌ خوابيده‌ و رحلت‌ نموده‌ است‌. رحمة‌ الله‌ عليه‌.

بازگشت به فهرست
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
ملاقات‌ حاج‌ هادي‌ ابهري‌با شيخ‌ مرتضي‌ طالقاني‌

دوستي‌داشتم‌ صاحب‌ ضمير و روشن‌ دل‌ و متّقي‌ و دلسوخته‌ و حقّاً از عاشقان‌ حسيني‌ بود، بسيار با فهم‌، به‌ نام‌ حاج‌ هادي‌ خان‌صنمي‌ ابهري‌؛ 82 سال‌ عمر كرد و پنج‌ سال‌ است‌ رحلت‌ كرده‌؛ مدّت‌ رفاقت‌ من‌ با او قريب‌ هجده‌ سال‌ طول‌ كشيد و من‌ با او صيغۀ اخوّت‌ خوانده‌ بودم‌ و به‌ استشفاع‌ از او اميدمندم‌. نقل‌ مي‌كرد:

دريك‌ سفر كه‌ به‌ عتبات‌ عاليات‌ مشرّف‌ شدم‌ و چند روزي‌ در نجف‌ اشرف‌ زيارت‌ مي‌كردم‌، كسي‌ را نيافتم‌ كه‌ با او بنشينم‌ و درد دل‌ كنم‌ تا براي‌ دل‌ سوختۀ من‌ تسكيني‌ حاصل‌ گردد.

روزي‌به‌ حرم‌ مطهّر مشرّف‌ شده‌ زيارت‌ كردم‌ و مدّتي‌ هم‌ در حرم‌ نشستم‌ خبري‌ نشد. به‌ حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كردم‌: مولي‌ جان‌! ما مهمان‌ شمائيم‌، چند روز است‌ من‌ در نجف‌ مي‌گردم‌ كسي‌ را نيافتم‌ حاشا به‌ كرم‌ شما!

ازحرم‌ بيرون‌ آمده‌ و بدون‌ اختيار در بازار حُوَيش‌ وارد شدم‌ و به‌ مدرسۀ مرحوم‌ سيّد محمّد كاظم‌ يزدي‌ درآمدم‌. و در صحن‌ مدرسه‌ روي‌ سكّوئي‌ كه‌ در مقابل‌ حجره‌اي‌ بود نشستم‌. ظهر شد، ديدم‌ از مقابل‌ من‌ از طبقۀ فوقاني‌ شيخي‌ خارج‌ شد بسيار زيبا و با طراوت‌ و زنده‌دل‌، و از همانجا رفت‌ به‌ بام‌ مدرسه‌ و اذان‌ گفت‌ و برگشت‌. و همينكه‌ خواست‌ داخل‌ حجره‌اش‌ برود چشمم‌ به‌ صورتش‌ افتاد، ديدم‌ در اثر اذان‌ دو گونه‌اش‌ مانند دو حقّۀ نور مي‌درخشد.



ص
109


درون‌حجره‌ رفت‌ و در را بست‌.

من‌شروع‌ كردم‌ به‌ گريه‌ كردن‌ و عرض‌ كردم‌: يا أميرالمؤمنين‌! پس‌ از چند روز يك‌ مرد يافتم‌، او هم‌ به‌ من‌ اعتنائي‌ نكرد.

فوراًشيخ‌ در حجره‌ را باز كرد و رو به‌ من‌ نمود و اشاره‌ كرد بيا بالا.

ازجا برخاستم‌ و به‌ طبقۀ فوقاني‌ رفته‌ و به‌ حجره‌اش‌ وارد شدم‌. هر دو يكديگر را در آغوش‌ گرفتيم‌ و هر دو مدّتي‌ گريه‌ كرديم‌، و سپس‌ هر دو به‌ حال‌ سكوت‌ نشسته‌ مدّتي‌ يكديگر را تماشا مي‌كرديم‌. و سپس‌ از هم‌ جدا شديم‌.

اين‌شيخ‌ روشن‌ ضمير مرحوم‌ شيخ‌ مرتضي‌ طالقاني‌ أعلي‌ الله‌ مقامَه‌ الشّريف‌ بوده‌ است‌ كه‌ داراي‌ ملكات‌ فاضلۀ نفساني‌ بوده‌ است‌، و تا آخر دوران‌ زندگي‌ در مدرسه‌ زيست‌ نمود و مانند حكيم‌ هيدجي‌ به‌ تدريس‌ اشتغال‌ داشت‌. و هر فرد از طلاّب‌ هر درسي‌ كه‌ مي‌خواستند مي‌گفت‌؛ «جامع‌ المقدّمات‌»، «مغني‌»، «مطوّل‌»، «شرح‌ لمعه‌»، «مكاسب‌» شيخ‌، «شرح‌ منظومه‌»، «أسفار». و قاعده‌اش‌ اين‌ بود كه‌ طلاّب‌ ميخواندند و او معني‌ مي‌كرد و شرح‌ ميداد.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان