امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نام من روزی رفتست بر لب جانان به سهو

اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز



حافظ
 سپاس شده توسط
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای              از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است
فاضل نظری
تبر به دوش چرا از سفر نمی‌آیی
زمین ز بتکده‌ها پر شده‌است ابراهیم
پروانه نجاتی

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
(1399 اسفند 21، 23:00)شازده کوچولو نوشته است: تبر به دوش چرا از سفر نمی‌آیی
زمین ز بتکده‌ها پر شده‌است ابراهیم
پروانه نجاتی


من باخته ام هر چه که میشد ببرم را
او برد همان کس که به قربان شما رفت!

ماهان یونسی
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
[تصویر:  index.png]

تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین‌لب و عشق‌ آفرینی
در آن لب‌های افسـونگر چه‌ داری
در آن‌ دل غیر شـور و شر چه‌ داری


فریدون مشیری

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
یارب به کریمی کریمانم بخش

بر آب دو دیده یتیمانم بخش

صد بار به لطف و کرمت بخشیدی

این بار به سلطان خراسانم بخش 

 
خواجه عبدالله انصاری .


(اصل ابیات  یادم نیست اگر اشتباه بود ، من شرمندم   Hanghead 
ولی یکی از اولین عوامل پاکیم بود این شعر ، خیلی با خودم مرورش کردم . )
تا شنیدم ز صبای امر نَفْس...
آمد نسیان  من ز راه حق ...

سیل گناه نمایان در وجود  من ...
وای چه کردم در حضور رب...

ای نفس دانی ک چه کردی با من؟
دور کردی نگاه لطف حق ز من...

آه ز افسوس ک من کیستم؟
ز بنده خالق هستی، بیش نیستم ...

از کرده خود بسیار شدم شرمنده ...
یا رب بپذیر بخشش این بنده...

شعر از خودم ...
دلی...
حٰاجْ عَلیرِضاٰ  ??  303
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

حافظ 53

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست/در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
.
.
.
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

شیخ بهایی 53

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
هرکسی از ظن خود شد یار من 
از درون من نجست اسرار من
نارنج فرستاده نوشته ست که بود کن
این عِطر سر زلف شکن در شکن ماست!


حامد عسکری
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را

چه سود از زندگانی تا تبه کردم جوانی را
ای آنکه طبیب دردهای مایی /این درد ز حد رفت چه میفرمایی؟
والله اگر هزار معجون داری / من جان نبرم تا تو رخی ننمایی

_مولانا _
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود / شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود!
.
.
.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان