امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نهنگی دید مرگش را ولی دل را به ساحل زد
من از پایان خود آگاهم اما دوستت دارم...
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
 سپاس شده توسط
(1400 آذر 30، 23:04)بنت الهدا نوشته است: تو سیاهی  من سفید  فرقمون زیاد  

اما جالبه  کاملا  بهم میایم  

تو دلیل  من برا بودنی  من دلیل  تو !

بهتره شعرهای انتخابی در قالب کلاسیک باشن.


https://www.ktark.com/Thread-%DB%A9-%D9%...#pid141789





من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

«حضرت حافظ»
 سپاس شده توسط
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
حافظ
تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود
تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر
برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

آن گُرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام
تا کـــــــــار نشد راست نياسود، علي بود

آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس
بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود
سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

هم آدم وهم شيث و هم ادريس و هم الياس
هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

مسجـــــود ملايک که شد آدم، ز علي شد
آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني
آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت
در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت
آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود
آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج
با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس
بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم
از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است
تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز که بنمـــــــود، علي بود
 سپاس شده توسط
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم


      فاضل نظری 
 سپاس شده توسط
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است که قصه اش دراز کنی
تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود
تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر
برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

آن گُرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام
تا کـــــــــار نشد راست نياسود، علي بود

آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس
بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود
سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

هم آدم وهم شيث و هم ادريس و هم الياس
هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

مسجـــــود ملايک که شد آدم، ز علي شد
آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني
آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت
در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت
آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود
آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج
با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس
بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم
از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است
تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز که بنمـــــــود، علي بود
 سپاس شده توسط
یک مرد که از چشم تو افتاد شکست 
مرد است ولی خانه ات آباد شکست...
 سپاس شده توسط
تنها دل من است گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کم است؟
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
 سپاس شده توسط
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشم انتظار باش در این ماجرا تو هم


فاضل نظری
 سپاس شده توسط
موج با تجربه‌ی صخره به دریا برگشت
کمترین فایده عشق پشیمانی ماست
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
 سپاس شده توسط
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم 

آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم... 


کاظم بهمنی
 سپاس شده توسط
موج های بیقرار و گوش ماهی‌ ها که هیچ
عشق گهگاهی نهنگی را به ساحل می‌کشد
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
درد یک یک پنجره را پنجره ها می‌فهمند
معنی کور شدن را گره ها می‌فهمند
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سرسره ها می‌فهمند
 سپاس شده توسط
درختِ خشکم و هم صحبتِ کبوتر ها...
تو هم که خستگی ات رفت... می‌پری از من
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
نازم به بی نیازی ات ای شوخ سنگدل
هرگز نشد که اسیر تمنا ببینمت
خیلی ساده ای اگه فکر میکنی خدا یه سختیی که بهت میده توانشو بهت نمیده 53258zu2qvp1d9v..


{♡یوقتایی خودتو مرور کن!!
نکنه زوم کنی رو غمای دلتو،
بارون ِ عشق ِ خدا رو به فراموشی بسپری.؟!
مرور کن خودتو...⚘}♡ 53 


یاد همان جمله افتادم که خوانده بودم:

چه دلیلی بالاتر از لبخند مهدی فاطمه(عج) برای ترک گناهی که دلش را میلرزاند 53258zu2qvp1d9v
 

نوع دیگر بین جهان دیگر شود...این زمین و آسمان دیگر شود 49-2

خدای یک تریلیون ستاره اسمم رو میدونه و تقدیری فقط برای من داره که روزی ازش سر در میارم(:
تو قرص ماهی و من برکه ای که میخشکد
خود این خلاصه‌ی غم های روزگار من است
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان