۩ مشاعره ۩

[حامدحامد]

تا نیست نگردی ره هستت ندهند
این مرتبه با همت پستت ندهند

چون شمع قرار سوختن گر ندهی
سررشته روشنی به دستت ندهند

«شیخ بهایی»

[karma]

در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشم های تو پیدا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدی؟ گریه ام گرفت : ) 
می خواستم بخندم و حاشا کنم نشد 

سجاد سامانی

[حامدحامد]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

«لسان الغیب حافظ شیرازی»

[العبد المرحوم]

درد عاشق را فقط معشوقه می‌داند ولی
عشق درد دارد و درمان نیز هم

[رامین.]

درد عاشق را فقط معشوقه می‌داند ولی
عشق درد دارد و درمان نیز هم

مرهم جان دل ؛  هرگز نمیگوید دروغ
بشنو از جان وجود که میگوید در کـَرنا و بوق
عشقی که درد دارد ؛ عشق نیست ؛ وابستگیـ ست 
عشق سراپا عشق است و عشق ؛ جز آن جملگی کشک است و دوغ



«رامین الشعرای بهار  »

[فرید]

درد عاشق را فقط معشوقه می‌داند ولی
عشق درد دارد و درمان نیز هم

مرهم جان دل ؛  هرگز نمیگوید دروغ
بشنو از جان وجود که میگوید در کـَرنا و بوق
عشقی که درد دارد ؛ عشق نیست ؛ وابستگیـ ست 
عشق سراپا عشق است و عشق ؛ جز آن جملگی کشک است و دوغ



«رامین الشعرای بهار  »

ولی ترکیبی از نیمایی و سپید و کلاسیک بودا شعرتون 


غمت در نهانخانه دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

[سدنا]

دانی که چرا سر نهان با تو نگویم ؟ 
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری 
| مولوی |

[سرباز گمنام]

یارا، بهشت صحبت یاران همدم است
دیدن یار نامتناسب جهنم است

انشاالله که همگی مون دوستان خوبی داشته باشیم 

[karma]

تو عین خیالت نیست من بی تو چه آشوبم

نابود شدم تا تو، احساس کنی خوبم....


سمانه غلامی

[فرید]

من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

[مهدوی]

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

[فرید]

مرا دلی است که چیزی نمانده است به سختی
ز سینه برکشمش، در فلاخنی بگذارم...

[karma]

مرا مردن بیاموز و به این افسانه پایان ده
که دیگر بر نمی‌تابد دلم ، نوبت شمردن را...
حسینمنزوی

[سدنا]

اگر بینی که نابینـا و چــاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است

|صائب تبریزی|

[rahayii]

تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحب خانه را