۩ مشاعره ۩

**تنها ترین سردار** · 1391 مهر 29، 19:37

یا از این آلودگی پاکم بکن
یا نه در خونم کش و خاکم بکن ...
( عطار )

**رند** · 1391 مهر 29، 20:31

نی،چه گویم،تو مرد این ره نیستی

هر خسی رستم به دستان کی شود؟

عطار

**MohseN72**

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

**رند** · 1391 مهر 29، 21:43

یک ذره نور رویت گر ز آسمان بر آید

افلاک در هم افتد خورشید در سر آید

عطار

**مــانــا** · 1391 مهر 29، 22:12

دلي كز معرفت نور و صفا ديد....... به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد

**رند** · 1391 مهر 29، 22:21

دلی که آید زعشق دوست در جوش

بماند تا قیامت مست و مدهوش

ز بسیاری که یاد آرد ز معشوق

کند یکبارگی خود را فراموش

عطار

**مــانــا** · 1391 مهر 29، 23:20

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست ........... چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست

سعدی

**شاهین 70**

تو را با غیرمی بینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم برنمی آید

نشـستم باده خوردم خون گریستم کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سرنمی آید

**ترلان** · 1391 مهر 30، 0:31

در نا امیدی بسی امید است /// پایان شب سیه سپید است

**مــانــا** · 1391 مهر 30، 0:45

تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی .......... با غیر آشنایی ، با آشنا غریبی

**dorna_golbarg** · 1391 مهر 30، 13:44

یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی چو آتشت سپندی
(سعدی)

**Alireza 68** · 1391 مهر 30، 14:35

یک چند، در این مدرسه‌ها گردیدم ....................... از اهل کمال، نکته‌ها پرسیدم

یک مساله‌ای که بوی «عشق» آید از آن ................... در عمر خود، از مدرسی نشنیدم!

شیخ بهایی

**مــانــا** · 1391 مهر 30، 14:47

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ............ منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

حافظ

**Alireza 68** · 1391 مهر 30، 15:02

ندارد چون دل خود رای من تاب نظر چندان
چه بر شمشیر مردم کش نگاهی می‌زند خود را

**تنها ترین سردار** · 1391 مهر 30، 15:23

آن که از حق یابد او وحی و جواب
هر چه فرماید بود عین صواب
( مولانا )