۩ مشاعره ۩

[MohseN72]

وفا نکردی و کردم ، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم ، بریدی و نبریدم
مهرداد اوستا

[رند]

من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت


جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و ،تو را نسیه بهشت



خیام:tanks:

[تنها ترین سردار]

تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
( سعدی )

[RaNg!N KaM00N]

تو از هردر كه باز آيي بدين خوبي و زيبايي
دري باشد كه از رحمت به روي خلق بگشايي
ملامتگوي بي حاصل ترنج از دست نشناسد
درآن معرض كه چون يوسف جمال از پرده بنمايي
سعدي

[تندیس]

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

[تنها ترین سردار]

راضی شدم به یک نظر اکنون که وصل نیست
آخر بدین محقّرم ای دوست، دست گیر ...
( سعدی )

[بارونی....]

روز ها فکر من این است و همه شب سخنم.....که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام،آمدنم بهر چه بود.....به کجا می روم آخر،ننمایی وطنم

مولانا

[Amirhossein18]

ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم

آن را که جان عزیز بود در خطر بود

[تنها ترین سردار]

در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش
ما هیچ نگفتیم و حکایت به در افتاد ...
( سعدی )

[بارونی....]

دل می رود ز دستم،صاحبدلان خدارا....دردا که راز پنهان،خواهد شد آشکارا

[تنها ترین سردار]

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را ...
( شیخ اجل، حضرت سعدی )

[بارونی....]

الا ای پیر فرزانه،مکن عیبم ز میخانه....که من در ترک پیمانه،دلی پیمان شکن دارم

[رند]

می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد

و اندیشه ی هفتاد و دو ملت ببرد


پرهیز مکن زکیمیایی که از او

یک جرعه خوری،هزار علت ببرد

[ترلان]

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

[سنــا]

مزن بر سر ناتوان دست زور / که روزی برافتی به پایش چو مور