۩ مشاعره ۩

**بارونی....** · 1391 آذر 23، 0:21

نمی دانم کجایم لیک،فرّخ.......مقامی کاندرو هستم من امروز

مولانا

**RaNg!N KaM00N** · 1391 آذر 23، 9:37

ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد

دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد

**MohseN72** · 1391 آذر 23، 10:15

دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

**RaNg!N KaM00N** · 1391 آذر 23، 10:19

تا که بودیم نبودیم کسی

کشت ما را غم بی همنفسی

تا که خفتیم همه بیدار شدند

تا که مردیم همگی یار شدند

قدر آن شیشه بداید که هست

نه در آن لحظه که افتاد و شکست

**بارونی....** · 1391 آذر 23، 22:27

تن همی گوید به جان:«پرهیز کن از عشق او.».........جانش می کوید:«حذر از چشمه ی حیوان چرا؟»

مولانا

**تنها ترین سردار** · 1391 آذر 23، 22:34

ای بوی آشنایی دانستم از کجایی

پیغام وصل جانان پیوند روح دارد ...

( سعدی )

**بارونی....** · 1391 آذر 23، 23:22

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود......تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

حافظ

**Ho3ein**

دانی که چرا کعبه حق شده سیه پوش

یعنی که خدا نیز عزادار حسین است

**RaNg!N KaM00N** · 1391 آذر 23، 23:40

تا عهد تو بربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها

**MohseN72** · 1391 آذر 24، 13:51

ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار(سعدی)

**رند** · 1391 آذر 24، 15:31

ره چنان بسته که پرواز نگه

در همین یک قدمی میماند

هوشنگ ابتهاج 303

**RaNg!N KaM00N** · 1391 آذر 24، 17:55

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

**تنها ترین سردار**

داشتم دَلقی و صد عیب مرا می‌پوشید
خِرقهْ رهنِ مِی و مُطرب شد و زُنّار بماند
( حافظ )

**رند** · 1391 آذر 24، 18:36

دلم در درد عشق او چنان است

که دل بی درد عشقش جان ندارد

مرو در راه او گر ناتوانی

که دور است این ره و پایان ندارد

عطار Khansariha (8)

**بارونی....** · 1391 آذر 24، 19:07

در سرو کار ِ تو کردم دل و دین با همه دانش.......مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی

سعدی