1392 بهمن 9، 22:04
1392 بهمن 9، 22:17
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 22:20
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
1392 بهمن 9، 22:25
به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 22:45
روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
.گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نريسيديم و برفت
(حافظ)
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 22:46
ویرایش شده
"تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم "
"میم" بده...
یاعلی.
1392 بهمن 9، 22:51
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
(حافظ)
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 23:07
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
اقبال لاهوری
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 23:23
آتش افکنم به همه رخت و بخت خویش
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 23:34
1392 بهمن 9، 23:44
ویرایش شده
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
1392 بهمن 9، 23:51
ویرایش شده
"دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است
وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا "
"الف بده...