وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره کاین گهر پاک بی بهاست
گر زنده ای و مرده نه ای کار جان گزین
تن پروری چه سود چو جان تو ناشتاست
تو مردمی و دولت مردم فضیلت است
تنها وظیفه تو همی نیست خواب و خاست
زان راه باز گرد که از رهروان تهیست
زان آدمی بترس که با دیو آشناست
تو ای یزدان پاک سرشت
که از این برتر نتوان نوشت
چرخ گردان عالم در دستان توست
چنان کن که رضایت هست لبخند توست
شکرت خدایا همه چیزم از ان توست
ز دستو گوشو روحم از ان توست
نیکی اوردم به نیکی پاسخم دادی
چو بد کردم خبر از بدترم دادی
در اخر حاجی ای پروردگارا
شکرت شکرت دریاب مارا
#سعید