سلام
من اومدم تا دعا مو بنویسم
راستی به تالار شعر و نثر ادیبان سر بزنید.هم شعر عربی ترجمه کنید و هم به هر سه صفحه ی موضوع سر بزنید.چون چند تا از ارسال های قدیمی را هم کامل کرده ام.در انجا با بهترین های شعر و نثر ایران از شما استقبال می کنیم.خب من دوست دارم دعا م رو به صورت شعر بنویسم.یه شعر از سعدی:
همی شرم دارم ز لطف کریم
که خوانم گنه پیش عفوش عظیم
کسی را که پیری در ارد زپای
چو دستش نگیری نخیزد ز جای
من انم ز پای اندر افتاده پیر
خدایا به فضل خودم دست گیر
نگویم بزرگی و جاهم ببخش
فروماندگی و گناهم ببخش
که زور اورد گر تو یاری دهی؟
که گیرد چو تو رستگاری دهی؟
دو خواهند بودن به محشر فریق(دو دسته و گروه در محشر خواهند بود)
ندانم کدامین دهندم طریق
عجب گر بود راهم از دست راست
که از دست من جز کجی بر نخواست
دلم میدهد وقت وقت این امید
که حق شرم دارد ز موی سپید
عجب دارم ار شرم دارد ز من
که شرمم نمی اید از خویشتن
نه یوسف که چندان بلا دید و بند
چو حکمش روان گشت و قدرش بلند
گنه عفو کرد ال یعقوب را
که معنی بود صورت خوب را
به کردار بد شان مقید نکرد
بضاعات مزجاتشان(دارایی اندکشان)رد نکرد
ز لطفت همین چشم داریم نیز
بر اینبی بضاعت ببخش ای عزیز
کس از من سیه نامه تر دیده نیست
که هیچم فعال پسندیده نیست
جز این که اعتمادم به یاری ی توست
امیدم به امرزگاری ی توست
بضاعت نیاوردم الا امید
خدایا ز عفوم مکن نا امید