1395 اسفند 30، 11:35
مشهد هستم
همه تونو دعا کردم
خدایا! این سال جدید تاپیک تبریک ازدواج همه اش پرچمش بالا باشه
خواهرای گرامی و پاک
برادرای عزیز و غیور
همه اشون برن پی کارشون
نقل قول: سلام
گفتن ادم وقتی پیر میشه وقت آزادش زیاد میشه..
من پیر شدم.. اما وقت آزادم کم شده!
(حالا یا قاعده اول اشتباهه.. یا ی چی دیگه! 22)
خلاصه ک خیلی نمیرسم کانون باشم.. وقتایی هم ک میام.. اینقدر مطلب و کار هست ک باز نمیرسم بهشون..
خیلی بده اینطوری... ان شاءالله خدا عاقبتمونو ختم بخیر کنه.
و
سال نو مبارک..
هزار بار خیر و خوشی و سعادت و عاقبت بخیری و بصیرت و موفقیت و سربلندی و نشاط براتون ارزو میکنم..
از خدا میخوام عاقبت ب خیری دنیا و آخرت .. ولایت مداری امیرالمومنین علیه السلام و تعهد و عمل ب جوانبش رو برامون مقدر کنه...
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار...
یاعلی.53
(1395 اسفند 30، 22:39)همساده نوشته است:به نام خداسال نو مبارکمشارکت همسادهامروز قبل سال تحویل یادم اومد که بعد ۵ سال اولین سالیه که دارم بدون اون واردش میشم. ولی یه هدیه خدا بهم داد.با اینکه یه خانواده بسیار پرجمعیتی هستیم برای اولین بار تو عمرم فقط من و پدر و مادرم سال تحویل کنار هم بودیم. بقیه هر کدوم رفتن سی خودشون.اولش دلگیر بود ولی بعدش فوق العاده شد یه تجربه عالی بود تا الان نشده بود با پدر و مادرم اینقدر خلوت کنم واقعا اینم یه جور نعمته( تک فرزند بودن رو میگم). نشستم وسطشون بابام واسم دعا کرد مادر آمین گفت مادر دعا کرد بابا آمین گفت خیلی کیف داد و حالم خوب بود یعنی توپ توپ.اما از اونجایی که خیلی آدم نمک نشناسی هستم. چند ساعت بعد سر یه چیز بیخود که بهم ربط نداشت صدامو سر بابام بلند کردم. بعدش بیماریم فعال شد بهم میگفت تقصیر پدرت بوده تو بی تقصیری باز سریع نقش یه آدمی که بهش ظلم شده رو به خودم گرفتم اینکه همه چی تقصیر بقیه س شروع کردم به دلیل تراشی اما در همین بین پیامک زدم به یه با تجربه که میشه بزنگم؟ بازم شانس خوبم سریع گفت آره. باهاش که حرف زدم فهمیدم مقصر منم اصلا داستان به من ربطی نداشته اگه ربطم داشت حق نداشتم داد بزنم. منم سریع پشیمون شدم و یه جوری رفتار کردم تو خونه انگار اتفاقی نیفتاده اما به شدت میترسم از روزهای آتی چون بابام به شدت دیر فراموش میکنه این چیزا رو خدا کنه زود یادش بره چون بدخلقی هاش و کم محلی هاش باعث میشه بیماریم فعال بشه.واسم دعا کنید که زود یادش بره.آهان راستی به این بنده خدا هم گفتم بدون هیچ تحریکی امروز شهوتم فعال شده و کله م راه افتاده. شروع کرد سوال پرسیدن که چکار کردم؟تا اینکه رسیدیم به اینجا که دیشب چندتا پیامک به جنس مخالف دادم. با صداقت که نگاه کردم دیدم همون تحریکم کرده. یه مثال قشنگی زد گفت پسر جون یه سگ سیاه هار اون گوشه وایساده مثه آدم یاد بگیر چطور باهاش زندگی کنی هی سنگ و چوبش نزن.راست میگفت چه کاریه این همه آدم وجود داره من برم به کسی که بهش حساسم پیامک تبریک عید بگم و وسطش دوتا جمله هم که نباید زده بشه بگم؟خوب عاطفه م رو خرج خانوادم میکنم یا خرج خودماینم اولین مشارکت من در سال 96 مرسی که گوش دادین
(1396 فروردين 1، 11:27)حورا نوشته است: یادمه خیلی برای شروع سال گذشته ذوق داشتم. یه صفحه کامل دست باز اهداف سال نود و پنج رو نوشتم. با نهایت حیرت و شگفتی، شکر خدا به همشون رسیدم. حتی اونایی که وقتی مینوشتمشون به خودم میخندیدم و به هرکی میگفتم، بیشتر از خودم میخندید. اولین بار بود که تمام سطرهای اهدافم محقق میشدن. حتی یکیشون که دیگه بیخیالش شدم و گفتم انشاالله سال بعد، در آخرین هفته ی کاری اسفند جور شد!
به همشون رسیدم به جز یکی: همونی که به خاطرش این جام.
یه نگاه به لیستم انداختم: ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودن که من موفق شم. اون وقت یه سطر قرمز مونده بود. که یعنی من نتونسته بودم کمتر از ده بار در سال برم سمت هوسم.
خجالت کشیدم.......
خیلی خجالت کشیدم از خودم........
عیدتون مبارک باشه بچه ها. امیدوارم که تا پایان سال نود و شش، جشن یک سال پاکی خیلی هامون رو شادی کنیم این جا. امیدوارم که به چیزهایی که میخواید برسید و لذت ببرید از زندگی.
(1396 فروردين 2، 10:32)sabour نوشته است: هر سال عید ، یه سررسید بر میداشتم ، توش مینوشتم که از سالی که گذشت چه نتیجه ای گرفتم ، تو سال آینده چه کار کنم . بعدم تو طول سال هی پرش میکردم سر رسیدو ..
امسال نکردم این کارو .. حسش نبود ، دلم نمیخواست باز خودمو در وضعیتی ببینم که نرسیدم به کارهایی که میخواستم . ترجیح میدم اگه بی اراده هستم ، حداقل سند و مدرکی براش نداشته باشم .