1398 ارديبهشت 26، 1:18
اما امروز آرمین خان هر چی میخواستم بگم رو توی این یه جمله خلاصه کرد:
عاشق من بهت افتخار میکنم.
(1398 ارديبهشت 27، 10:47)حامدحامد نوشته است:راستی دوستان،دیگه قرار نیست مسابقه گروهی رهروان پاکی برگزار بشه؟
(1398 ارديبهشت 26، 23:11)drift نوشته است: شب که فرا میرسه افکار پوچ و بیهوده شروع میشن و میخوام هرچه زودتر شب های لعنتی تموم بشه و صبح زودتر برسه.
چند صفحه پیش صحبت محتلم شدن شبانه بود , رفیق نگران نباش, تو اتفاقا حالت خوبه که سیستم بدنت داره مرتب کار میکنه,
این قدر فکر های تو در تو , توی سرم رژه میرن که فکر کنم اصلا یادم نمیاد آخرین بار این اتفاق کی برای من افتاده ,
دلشوره به خصوصی دارم,
فکر کنم باید برم مشاوره,
(1398 ارديبهشت 27، 18:10)mohammad_93 نوشته است:(1398 ارديبهشت 26، 23:11)drift نوشته است: شب که فرا میرسه افکار پوچ و بیهوده شروع میشن و میخوام هرچه زودتر شب های لعنتی تموم بشه و صبح زودتر برسه.
چند صفحه پیش صحبت محتلم شدن شبانه بود , رفیق نگران نباش, تو اتفاقا حالت خوبه که سیستم بدنت داره مرتب کار میکنه,
این قدر فکر های تو در تو , توی سرم رژه میرن که فکر کنم اصلا یادم نمیاد آخرین بار این اتفاق کی برای من افتاده ,
دلشوره به خصوصی دارم,
فکر کنم باید برم مشاوره,
داداش منم شب ها همینجوریم یک انسان دیگه میشم خیلی چیزها رو یادم میره واقعا اگر میتوانستم شب رو کنترل کنم خیلی چیزها برام عوض میشد
نمیدونم ساعت 11 شب به بعد چه نیرویی داره بهم دست میده انرژی بدنم سه یا چهار برابر میشه(البته کاش انرژی مثبت بود)همش تکرار لحظات بد اون روز تو ذهنم میاد و برای ارامش میرم سمت خ ا ای کاش این شب نبود